یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
به دنبال سراب، خاطرات احسان بیدی ـ قسمت دوم 13 تیر 1394

به دنبال سراب، خاطرات احسان بیدی ـ قسمت دوم

بعد از یک چرخ به اطراف و یک کافه خوردن در یکی از خیابان های استانبول، محسن به من گفت که از این به بعد اسم من بابک کوروش میباشد و می رویم به یک خانه تیمی و کسی نباید تورا بشناسد این برای من قابل درک بود چون به گفته محسن دراین خانه نفرات مختلفی هستند که میخواهند بروند عراق و وضعیت انها مشخص نیست.

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت بیست و یک 04 تیر 1394

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت بیست و یک

در این نشستها نرینه های وحشی باید ذهن خود را باز کنند و هر چه مقوله جنسیتی و سکس در ذهنشان موجود است را باید بالا آورده یعنی بیان کرده و جلوی جمع بخوانند. ما مجبور بودیم که تمام جزئیات یک تفکر جنسی خودمان را با تما م ریزه کاریهای ان بطور کتبی نوشته جلوی جمع بخوانیم. باید تمامی لحظات جنسی خود را دستگیر می کردیم و در یک دفترچه کوچک که به همین منظور به تک تک ماها داده شده بود و هدیه خواهر مریم بود یادداشت میکردیم که یادمان نرود. باید تمامی لحظات جنسی خودمان را چه در مورد زنان داخل مناسبات و چه در خارج مناسبات می نوشتیم و می خواندیم. در این نشست ها متاسفانه خیلی حقایق هم از لابلای فاکتها و گزارشات خوانده شده بیرون میزد که بدلایل فشار و سرکوبهای جنسی دردرون این فرقه طی سالیان، افراد زیادی را از مسیر عادی خلقت خارج کرده بود!

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت بیستم 28 خرداد 1394

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت بیستم

در سال 72 سازمان برای اینکه بتواند به لحاظ سیاسی با دولت جمهوری اسلامی تضاد ایجاد کند و قانون اساسی جمهوری اسلامی را زیر علامت سوال ببرد. مریم را به عنوان رئیس جمهور اعلام کرد (براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی زن نمی تواند رئیس جمهور باشد) به همین دلیل، اگرچه در شورا مخالف هم داشت ولی بعد از 4 روز نشست، مریم را به عنوان رئیس جمهور اعلام کرد

رستم آلبوغبیش – خاطرات دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت پایانی 17 خرداد 1394

رستم آلبوغبیش – خاطرات دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت پایانی

دوهفته ای گذشت تا من کم کم باورم شد که ازدروغ هائیکه سران فرقه درمورد این هتل برای ما بافته بودند خبری نیست.تا اینکه بعد ازچندروزیکی دیگرازماموران عراقی نزد من آمد ابتدا گفت خوش آمدی، خوب استراحت کردی،مشکل ویا کمبودی نداری؟ بعد گفت تا چند روزدیگر نمایندگان کمیساریا وصلیب نزد تو خوهند آمد همچنین چون شما شهروند ایرانی هستی قراراست که نماینده ای ازطرف سفارت ایران برای حل مشکلات وشنیدن خواسته هایت به اینجا بیآئید با هرکدام که تمایل داشتی می توانی صحبت کنی وهیچ اجباری هم نیست هروقت موافقت کردی به ما اطلاع بده.من جواب دادم که اگردیدارنماینده سفارت ایران با من فقط بحث حل مشکلات من است مشکلی نیست.وبعد ازآن خداحافظی کرد ورفت.

سیروس غضنفری: واقعیت ها و خیانت ها ازسی خرداد ۶۰ تا سی خرداد۹۴ 11 خرداد 1394

سیروس غضنفری: واقعیت ها و خیانت ها ازسی خرداد ۶۰ تا سی خرداد۹۴

رهبران سازمان میخواستند با کمک صدام درداخل انقلابی دیگر بکنند و با این هدف بود که به صدام کمک کردند و هر روز در کشور یک تظاهرات یا انفجار ویا ترور شروع شد، واین کمک دیگر رجوی به صدام بود که حکومت نتواند تمام عیار فکرش به جهبه ها باشد وبعداً رجوی دید که شرایط اینطورکه هست نخواهد بود وهمه چیز لو خواهد رفت

خاطرات احسان بیدی ـ قسمت اول 10 خرداد 1394

خاطرات احسان بیدی ـ قسمت اول

اگر چه هنوز در ذهنم سوالاتی بود که هنوز پاسخ نگرفته بودم و همواره با خودم درجنگ بودم. تا اینکه بعد از مدتی رابط سازمان امد و دوباره ارتباطم شکل گرفت ولی وقتی با افراد سازمان چهره به چهره می شدم و به چشم های آنها نگاه میکردم، عدم صداقت می دیدم. دلم قرص نبود که بروم و میگفتم احسان اینها همه اش دروغ است ولی باز میگفتم اگر یک لحظه درست باشه چی؟

رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت نهم 22 اردیبهشت 1394

رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت نهم

راههای فراررا می بستند، درکارمصاحبه با کمیساریا اخلال ایجاد کردند ونشست های سرکوب برای ماندن اعضا درعراق را بیشترکردند!! بنابراین وقتی شرایط را اینگونه دیدم احساس کردم که باید طلسم ترس ازجداشدن ازفرقه را درخودم بشکنم وبا خودم گفتم اگر قراراست درمناسبات فرقه روزی صدباربمیرم پس همان بهتر که دربیرون توسط عراقی ها ویا درایران یکباربمیرم.بنابراین تصمیم خودم را گرفتم اما متاسفانه تا مدتی بدلیل اینکه پایم مجروح وبا عصا راه می رفتم نتوانستم تصمیم خودم را عملی کنم وعملی کردن تصمیم خودم را برای روزی گذاشتم که کمی بهترشده وبتوانم حداقل بدون عصا راه بروم.

رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت هشتم 10 اردیبهشت 1394

رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت هشتم

براساس تحلیل های کشکی رجوی سران فرقه موقع شروع جابجایی و دربین جابجایی گروهها به عمد بهانه گیری می کردند،مثلا ظاهرا توافق شده بوده هروسیله ای که فرقه می خواهد به لیبرتی ببرد می بایست توسط مامورین عراقی ویا نمایندگان سازمان ملل چک وبازرسی شوند،چون آنها به فرقه اعتماد نداشتند،بعنوان نمونه سران فرقه کانکسی که ازداخل کمپ سوار برتریلی ودرب آن را قفل کرده بودند،جلوی درب که رسید به بازرسان اجازه بازرسی داخل آن را نمی دادند

بصیرت بازیافته – قسمت یازدهم و پایانی 03 اردیبهشت 1394

بصیرت بازیافته – قسمت یازدهم و پایانی

تا اینجای کاررد پای خدا را درتکوین” نقشه مسیر” نوین زندگی ام را به وضوح تمام دیدم وبدان مفتخرم. با ازدواج شایسته بیش ازپیش به دنیای تماما عشق ومحبت وآرامش رسیدم وتمام ازشرافکارات القاء شده رجوی واندیشه فرقه گرایانه اش رهایی یافتم. متعاقبا با اختیارآگاهانه خود درده سال گذشته درمسند مسول انجمن نجات گیلان ودرارتباط لاینقطع با خانواده های اعضای گرفتاردرقلعه الموت رجوی درراستای رهایی اسرای اشرف ولیبرتی فعالیت چشمگیری داشتم که جمیع تلاشهای انساندوستانه وحقوق بشری ام درسایت نجات وسایت انجمن نجات گیلان براحتی قابل دسترس است.

رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت هفتم 01 اردیبهشت 1394

رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت هفتم

بنابه دلایلی که گفتم تخلیه کمپ اشرف برای رجوی خیلی سنگین بود تا قبل ازآن مرتب رجوی به ما پیام می داد که باید به هرقیمت کمپ اشرف را حفظ کنید وحتی شعار”حفظ اشرف حفظ شرف”را سر می داد ومسئولین فرقه هم درمقرها بطور مرتب دراین رابطه به اصطلاح نشست های ایدئولوژیک می گذاشتند که باید به هرقیمت کمپ اشرف را حفظ کنیم! حتی تعدادی ازاعضاء را به همین خاطر بیهوده به کشتن دادند،وکشته شدن آنها را وسیله سرکوب تناقضات دیگر اعضا کردند! اما به یکباره درسال 90 رجوی رنگ عوض کرد ودراواسط همین سال بود که وی با فریبکاری برای ما ازطریق”کال کنفرانس”نشست گذاشت وبا پررویی تمام گفت” مبارک است مریم یک پیروزی سیاسی دیگری را کسب کرده، اوبا دولت عراق ونمایندگان ملل متحد برای انتقال شما به لیبرتی به توافق رسید وباعث شکست توطئه های دشمنان شد”!!

رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت ششم 31 فروردین 1394

رستم آلبوغبیش – خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت ششم

همان موقع هم چند دکتر آمریکایی برای رسیدگی به مجروحین ازبغداد آمده بودند وقتی یکی ازآنها مرا معاینه کرد و وضعیتم را دید گفت باید این فرد را به بیمارستان خودمان دربغداد ببریم،چند تن ازمسئولین فرقه ازجمله دکترجلاد فرقه بنام وحید ابتدا سعی کردند با انتقال من مخالفت کنند ولی نتوانستند. بهرحال مرا با هلی کوپتر به سمت بغداد بردند قبل ازسوارشدن به هلی کوپتر دکتر وحید آمد ودرگوشم گفت”برو اما در بیمارستان امریکایی ها مواظب انقلاب ایدئولوژیک خود باش”!!

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت دوازدهم 26 فروردین 1394

از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت دوازدهم

رجوی با ایجاد رعب و وحشت کمی جلوی ریزش را گرفت. اما وقتی که عراق به کویت حمله کرد و مسعود هم در آن حمله خدمت بزرگی برای دولت صدام انجام داد در مناسبات بعد از این، فرقه گری به اوج خود رسید و اگر خاطرات آن موقع بعضی از جداشده ها را نگاه کنید و یا خوانده باشید می بینید که چطورافراد ناراضی در زندان های انفرادی نگه داشته می شد و به آنها با مجبور کردنشان به تماشای نوار های تصویری مخصوص مغز شویی فشار می آوردند!

blank
blank
blank