نمونه رابطه فرقه رجوی با خانواده صدام
برگرفته از دفتریادداشت علی پوراحمد بعد از حضور سازمان در سال های دهه 60 در عراق و در جوار صدام دشمن مردم ایران، خصوصاً بعد از انتقال اجباری مقر سر کرده سازمان یعنی شخص رجوی از فرانسه به عراق در خرداد ماه 65، سازمان بر مبنای فرهنگ فریب و توام با مزدوری و چاپلوسی، نیازمند […]
نقش رجوی در درگیرهای ۱۹ فروردین سال ۹۰ از زبان رستم آلبوغبیش
رجوی برای زمینه سازی بازگشت مجدد ارتش آمریکا به اشرف دست به ترفند جنایتکارانه ای زد ودرگیری با ارتش عراق را دردستور کارنیروهای خود قرارداد. ارتش عراق برای حفاظت نیروهای مستقردراشرف درصدد ایجاد یک مرکز پلیس درنقطه ای از قرارگاه اشرف بود
خاطره محمد رضا گلی از ۱۹ فروردین سال ۹۰
در آستانه 19 فروردین 90 مسئولین فرقه از قرار از پیش خبر داشتند خبرهایی است. چند روز قبل از 19 فروردین قرارگاه ما را به میدان لاله منتقل کردند مسئولین خبر داشتند درگیری بین نیروهای عراقی با ما سر خواهد گرفت
یاد مانده ها از فرقه رجوی – قسمت ۸
در طی سالها اینطور تبلیغات کرده اند که شماها در جامعه بیرون کسی را ندارید و نفراتی که درسازمان هستند بدون صاحب اند و تنها سازمان صاحب شما شده است. این کار را از این بابت می کردند که نفرات فکر کنند دیگر از طرف پدر و مادر و خانواده فراموش شده اند و یا فکر می کنند که دیگر وجود ندارند و اینگونه افراد را در ناامیدی در مورد آینده قرار می دادند.
خاطرات علی پوراحمد عضو پیشین فرقه مجاهدین از عملیات فروغ جاویدان
دردرونم بشدت غوغایی بودواینکه عملیات سرنگونی با 5 هزاررزمنده که البته یک سوم آن سالمند؛ اسیرجنگی بی انگیزه ؛ هوادار بی تجربه جنگی اعزامی ازخارج کشور و با کدام سلاح وتجیهزات پیشرفته جنگی وبا کدام طرح نظامی منطبق با علم فرماندهی عملیاتی که رجوی تشنه قدرت بویی ازآن نبرده بود وبالاخره آویختن به صدام که خود دشمن مردم ایران وقاتل هزاران ایرانی بود ودهها سوال وابهام دیگر………
خاطره ای از ۱۹ فروردین ۹۰ در فرقه رجوی
وقتی نیروهای عراقی در امتداد جاده 100 واقع شدند ما هم که توی جاده مستقر بودیم با تحریک مسئولین به سمت نیروهای عراقی سنگ پرتاب کردیم و در نتیجه آنها هم با گلوله به ما جواب دادند که در آن درگیری سه الی چهار نفر که به شدت زخمی شده بودند را من با یک خودروی ونی به امداد منتقل کردم توی امداد مملو از مجروحین بود، امدادگر و دکتر به قدر کافی نداشتیم خیلی از زخمی ها به علت عدم به موقع رسیدگی در اثر خونریزی کشته شدند این رویداد 6 و 7 مرداد سال 88 بود، فرمانروای کمپ اشرف که حاضر نشد نیروهای عراقی در اشرف پاسگاه استقرار کنند اشرف را در حاکمیت خودش می دید در نتیجه رجوی خائن فرمان جنون آمیزی را صادر کرد
به دنبال سراب، خاطرات احسان بیدی ـ قسمت سوم
نفرهمراهی که گفتم با محسن است ویک نفرترک زبان بود بعدها متوجه شدم که دوستان پلیس ترکی پیدا کرده بود که اگر نفرات به زانودرنمی امدند انها را دستگیر و کتک میزدند تا بترسند که چندین مورد را همین نفری که یکی ازشکارچی های سازمان بود برای من تعریف کرد و به من گفت که نفراتی بودند که توانستند فرار کنند و این امر باعث شده بود که اطلاعات ترکیه دنبال محسن بودن واینها به ناچار تمامی محلها وخانه ها وپانسیونهایی که داشتن را تخلیه کردند ونقل مکان کرده بودند. خلاصه با پول خرج کردن و برپا کردن یک تشکیلات زیر میزی خطرناک و با کمک نفرات پلیس فاسد ترکیه اینها توانسته بودند که نفراتی که به چنگ اوردند را به زانو دربیاورند ویا دست اخر پاسپورت انها را میفرستادند اروپا که مسئولین سازمان استفادهایی را که می خواستند از پاسپورت ها بکنند.
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۲۷
اگر در این لحظات به چهره مسعود و مریم نگاه میکردید، میدیدید که خوشحالی عجیبی در چهره آنها پیداست. درحالیکه مردم دنیا بخاطر هزاران آدم بیگناهی که در آنجا کشته می شدند ناراحت بودند، ولی این دو نفر و طرفدارانشان غرق در شادی و پایکوبی بودند. چند روز بعد هم که آمریکا به افغانستان و القاعده حمله کرد، مسعود در نشست گفت که البته ما دوست نداریم به کسی که زیر تیغ هست چیزی بگوئیم ولی اگر بن لادن راست میگفت” چرا نرفت و در کشور خودش این عملیات را انجام نداد”، یعنی اینکه بن لادن و گروهش آدم های بدی نیستند و نیز چون زیر حملات آمریکا قرار دارند نباید به آنها انتقاد کرد ولی بهتر بود این عملیات را در کشور خودشان انجام میدادند.
ازیادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت۲۴
در این نشست 15 روزه خود مسعود جلسه را کنترل می کرد. در این مدت نفری که می خواست بروند در جمع 200 نفری می آوردند و او را سوژه آن نشست می کردند و هر چه از دهنشان بر می آمد نثار آن فرد می کردند. نفراتی که در آن جمع سوژه شدند، مهدی افتخاری (فرمانده مهدی)، حمید فلاحت، افشین فیروزه، اردشیر… و اندکی دیگر از نفرات را مسعود در آن جمع برای خودش کمک آموزش کرده بود و با اینکار می خواست همه را بر علیه همدیگر بشوراند تا بچه ها نتوانند برای خودشان یک تصمیم جدی بگیرند
عملیات دروغ جاویدان – قسمت سوم
دراین چند روز٬نزدیک به 1800 تا 2000 تن از نیروهای مجاهدین کشته و مجروح شدند! از لحظه شروع درگیری جدی بین مجاهدین و ارتش ایران٬ تمام سازماندهی نظامی نیروهای سازمان بهم ریخت! نه فرمانده تیپ داشتیم و نه گردان! فرمانده هان بالاتر بدلیل اینکه اساسا علم کار نظامی منظم نداشتند و بدلیل اینکه اگر هم تجربه ای در کار نظامی کسب کرده بودند٬ بخاطر انجام عملیات های خیلی کوچک و زدن یک دسته یا گروه بوده بود٬ نه اینکه بخواهند شهر بزرگ و کشور اشغال کنند٬ خیلی زود زمام امور از دستشان در رفت
خاطرات ورود عبدالرضا آذرمهر به فرقه مجاهدین
با این شیوه ما را مجبور به ماندن در سازمان کردند، چند ساعت بعد ما را به قرارگاه اشرف بردند و در آنجا ما را به پذیرش بردند و لباس های شخصی را از ما گرفتند و لباس های نظامی به ما دادند. من گفتم، ما قرار نیست لباس نظامی بپوشیم. آنها گفتند که اینجا از زندگی عادی خبری نیست و فقط تمام فکر و ذکرت باید ارتش آزادی بخش باشد و اینجوری بود که بدبختی های ما در سازمان شروع شد.
ازیادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت بیست و سوم
بالاخره روزی رسید که دولت صدام حسین با حمله آمریکا سرنگون شد و کل سازمان و ارتش به اصطلاح آزادی بخش زیر چتر و تحت کنترل نیروهای آمریکایی قرار گرفت. در این میان خبر دستگیری مریم و برخی اعضای سازمان در پاریس توسط پلیس فرانسه شوک عجیبی به کل تشکیلات وارد کرد و همه جا خوردند که مگر خواهر مریم در فرانسه است , ناگفته نماند اگر مریم دستگیر نمی شد حضور مریم در فرانسه بطور کلی برای اعضای سازمان مخفی می ماند. پس از آن بود که فهمیدیم مریم و مسئولین رده بالای سازمان قبل از شروع جنگ به فرانسه گریخته اند.