زنان مجاهد اشرفی خواستگارعراقی داشتند!
من چه قدر سطحی نگر بودم، چرا که فکر می کردم مالک و عبدا… بدون اطلاع سازمان،شخصاً تصمیم به ضرب و شتم شهروندان عراقی گرفته اند در حالی که دیدم آن ها فقط دستورات و خطوط آغاز شده ی سازمان را به اجرا می گذاشتند. واقعیت هم این بود که شهروندان عراقی چون که وضعیت اسف بار نیروهای انسانی خصوصاً زنان را در کمپ اشرف دیده و شنیده بودند از بابت دلسوزی و انسان دوستی دست به چنین کاری زده بودند و اساساً نظر خیر داشتند.
جشن «ترور» و همبستگی با «آمران و حامیان» کشتار مردم سردشت و حلبچه
سخنرانی مریم رجوی و نمایش رسوای او، بیش از این جایی برای مطرح شدن ندارد، حمایت بی دریغ وی از انواع تروریستهای لیبیایی، سوری، اوکرائینی، عراقی و چند گروهک دست آموز عربستان در شرق ایران، بیش از پیش، انزجار و نفرت مردم ایران را برانگیخته و بخوبی ماهیت مریم و مسعود رجوی را برملا نموده و نیازی به تکرار مکررات نیست.
خاطره ای از بابک شجری از جدا شدگان در لیبرتی
مادر وی تا سال های آخر هم در مناسبات رجوی موضع مسئولیت خاصی نداشت و بیشتر هم در قسمت های پشتیبانی و صنفی کار می کرد. لازم می دانم که برای بابک شجری و تمام بچه های هم سن و سال او آرزو می کنم که از یوغ رجوی آزاد شوند و به آرش هم تبریک می گویم و امیدوارم او هم برای آزادی مادرش و سایر دوستانش تلاش کند.
من برای آخرین بار در سال ۸۸ مسعود رجوی خائن را در حالتی ذلت بار و وحشت زده دیده ام
دقیقا خودش بود مسعود که تا قبل ازخارج شدن ازمحل نشست تا وقتی که رویت بشود عقب ماشین زهره خوابیده بود. ودریک لحظه که ازپشت ماشین بلند میشه که بنشیند دیده شد همه مات و مبهوت بودیم همون قیافه وهمون هیکل وموهای کوتاه… البته لازم میدونم اینرو بگم که این ستون درست در زیر نور قرار داشت.
ما به این خاطر می گوییم گروگان فرقه رجوی بودیم – قسمت دوم
رجوی از سیه دلی، آنان را غیر قانونی وارد عراق می کرد تا در صورت تعارض به آنها بفهماند که در صورت اراده کردن برای برگشت و خروج از عراق با زندان 8 ساله آنهم در ابو غریب به سبب ورود غیرقانونی به عراق مواجهند.قربانی بعد از ورود به اشرف متوجه میشد که در آنجا نه از تماس تلفنی و یا رد و بدل نامه با خانواده ودوستان خبری هست و نه از زندگی نرمال که موقع فریب به او وعده شده بود.
ما به این خاطر می گوییم گروگان فرقه رجوی بودیم – قسمت اول
اگر یکی ازاین گروگان ها تن به خواسته های رهبران نمی داد در مراحل اول ارزیابی می کردند که آیا طرف واقعاً می خواهد برود یا اینکه خواسته تشکیلاتی دارد که با ترفند اعلام نارضایتی، می خواهد خواسته اش برآورده شود. بعد از ارزیابی نفر را دعوت می کردند به نوشتن گزارش، بعد از آن مرحله، برای فشار اولیه، مسئول مربوطه وارد عمل می شد تا بتواند نفر را با احساسات مذهبی رام کند.
گوشه ای از خاطرات کریم شیخی از اعضاء جداشده از فرقه رجوی
سازمان با استفاده از نقطه ضعف افراد،آنها را به عملیات می فرستاد از جمله (آرام) آرام یکی از بچه ها بود که همراه با خانواده اش پیوسته بود از بدو ورود به سازمان از او خواستند که همسرش را طلاق بدهد و حدودأ یک ماه با او جنگ و دعوا می کردند تا نهایتأ به خواست کثیف سازمان تن داد و همسرش را طلاق داد، زن و بچه او را به عنوان گروگان گرفتند و او را برای انجام عملیات به تهران فرستادند
خاطرات یک بازگشتی از چنگال رجوی به نام مجتبی پور رحیم
و نفر را چشم بسته توسط نفراتی که از ایدئولوژیک رجوی کاملأ خالص و بی رحم بودند می سپردند و بعدش هم به آنها مارک بریده مزدور می زدند و تحویل استخبارات عراق می دادند ولی در رابطه با نفراتی که از اردوگاهای عراق در اشرف بودند هر روز متحمل فشارهای روحی و جسمی و تهدید و تحقیر از طرف آدمهای رجوی می شدیم و در نشست های بزرگ خود رجوی از بچه های اردوگاه به عنوان گروهبان صوتی و بی بند و بار و حرفهای رکیک دیگر می گفت و به جیب خودش می ریخت
ناشنیده های خانم معینی، از عملیات انتحاری فروغ جاویدان تا نشست های طلاق – قسمت هفتم
برای ما خانم ها بخصوص بحث عبور از شکل و قیافه هم مطرح شد و اینکه چه کسی که خود را زشت می پندارد و یا زیبا … می گفتند که اینها مانع رشد و اعتلای زن انقلابی موحد مجاهد خلق ناموس است،من هر چه بیشتر می نوشتم بیشتر تحقیر می شدم، یک روز یکی از مسئولین در نشست گفت که خواهر مریم پیام داده که عاشق چهره های آفتاب سوخته زن موحد مجاهد خلق است
مروری بر خاطرات یک رها شده از اسارت رجوی
یک مورد دیگر وقتی که پلیس عراق می خواست در اشرف مقر پلیس ایجاد کند مسئولین برای ما نشست گذاشتند و گفتند به خواست خدا جنگ از تهران به اشرف کشیده شده و شما قبلا نگران بودید و می گفتید ای کاش ما در تهران بودیم و با بسیجی ها درگیر می شدیم (چون صحنه های تظاهرات را هرروز برای ما پخش می کردند) و در نشست ها مسئولین با ناراحتی صحبت می کردند و می گفتند جای ماها در تهران خالی است. اما حالا خداوند شما ها را دوست دارد و جنگ را به اشرف کشانده است و شماها دیگر نگران نباشید
سران فرقه رجوی قاتلند
نغمه به سران رجوی نه گفت و با نفراتش مجددا گرم گرفت زهره قائمی و معاونش از برخوردهای خوب نغمه با نفراتش بهم ریخته بودند حدودا یک ماه گذشت نغمه باز غیبش زد با دوستانی که در مقر داشتم می گفتیم باز چی شده این بار می خواهند با نغمه چکار کنند. در مقر مشغول کار بودم به من ابلاغ کردند آماده شو خواهر فرزانه معاون زهره قائمی با یگان نشست دارد سر ساعت به محل نشست رفتم یگان در اتاق کار فرزانه برای نشست تجمع کرده بود فرزانه وارد اتاق شد بدون مقدمه گفت خبر دارید که نغمه فوت کرده است
یادداشتهایی از دوران اسارتم در اسارتگاه اشرف – قسمت سوم
در یکی ازاین گزارشها آورده بود که نفرات با بدنسازی ارزشهای جامعه عادی را به فرقه آورده اند. لمپنیسم را برای ما آورده اند. یعنی بازو کلفت میکنند وآنرا به رخ همدیگرمیکشند. و جلوی خواهران شورای رهبری ژست می گیرند.و همه اش درباره خاطرات خود درایران ویا زمانی که در اروپا ورزش میکردند محفل میزنند. بعد از این گزارش بود که سران فرقه تصمیم گرفتند این محل بورژوازی (سالن بدنسازی)!!! را جمع کنند.