برشی از زندگی و سرنوشت من
از دوران جوانی در سنین حدودا 20 سالگی با شعر زیر آشنا شدم و برایم بسیار جذاب بود. طوری که از همان سال در همه سرفصلها و همه فراز و نشیب های زندگی آنرا بعنوان الگوی رفتاری و سرمشق زندگی در برخورد با شرایط سخت و حوادث و ناملایمات برگزیده ام . خسته ای می […]
یک کوهپیمایی دل انگیز در کنار دوستان
هفته قبل با تعدادی از بچه محله هایم روز جمعه به دل کوه زدیم و خاطره ای فراموش نشدنی برایمان ثبت شد. اغلب دوستان از هم سن و سالهای خودم بودند که در این راهپیمایی شرکت کردند. راهپیمائی در جنگل هیرکانی که بهترین و بزرگترین و متنوع ترین جنگل دنیاست و زیبائی وصف ناپذیری دارد […]
زندگی با اعتبار آزادی، سخت اما دل انگیز است
زندگی آزاد، مفهومی است که به انتخاب و براساس اراده و خواستههای افراد بستگی دارد، بدون درک این مفهوم نمی توان به زندگی آزاد دست یافت. به عبارت دیگر، زندگی آزاد به معنای داشتن حق انتخاب در زندگی، بیان عقاید، آزادی عمل بر اساس باورها و ارزشهای شخصی و زندگی در جامعه ای عاری از […]
تجدید پیمان با آرمان های عاشورایی
دسته حسینیه اعظم زنجان یکی از رویداد های تاریخی است که در شب هشتم محرم هر سال مردم پر شور استان زنجان را برای تجدید عهد با حضرت ابوالفضل العباس پرچمدار عهد و پیمان گرد هم می آورد. اما مراسم امسال بی تردید به دلیل تجاوز اسرائیل جنایتکار به خاک ایران یکی از بزرگ ترین […]
دخترم افتخار ما و میهنی
در یک مسافرت کوتاهی که به استان گیلان داشتم به دوستم آقا رضا رجب زاده نیز سر زدم چون متوجه شده بودم که عمل قلب باز کرده و مدت چند ماهی از کار و مسئولیت خود به دور بود. اگر که بدانید آقا رضا از جداشدگانی است که بعد از برگشت به ایران در جهت […]
در آستانه شصت سالگی خوشحال و مسرورم از زندگی
از صدای گذر آب چنان میفهمم تندتر از آب روان عمرگران میگذرد زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست آرزویم اینست آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست روزها و خاطرات خوب وخوش و دلنشین زندگی یکی پس از دیگری از راه می رسد و آگاهانه انتخاب کردم که با لحظه هایش بمانم و خوش […]
زندگی آزاد در کنار خانواده در مقابل زندگی اسارت بار در کمپ رجوی
من فواد بصری، سالهای زیادی از عمر و جوانی ام را در تشکیلات مجاهدین خلق سپری کردم. در مناسبات سازمان، تفریح معنایی نداشت. سران فرقه می گفتند تفریح شما را به سمت زندگی طلبی سوق می دهد. پادگان اشرف پارکی داشت به نام مریم. پارک که نه بیشتر شبیه به زباله دان بود. گاهی اوقات […]
خاطره ای از ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۹۰- قسمت اول
اردیبهشت ماه سال 90 سال آزادی و رهایی، سال فارغ شدن از قید و بندهای تشکیلاتی سال به خود آمدن و خود آگاهی، سالی به دور از استرس و فشارهای تشکیلاتی ناشی از عملیات جاری و غسل هفتگی، سالی به دور از امر و نهی های تشکیلاتی و تحمیلی اعم از گوش کردن به سخنرانی […]
از آشنایی و عقدمان ۲۰ سال گذشت؛ چه شیرین و پر برکت
توضیح خواهم داد که چگونه ۲۸ بهمن ۱۳۸۴ با همسرم خانم دقتکار بطور اتفاقی آشنا شدم و در یک روند خلق الساعه در ۱۱ فروردین ۱۳۸۵ مراسم عقدمان رقم خورد و خیلی زود تند سریع هم در ۵ خرداد همان سال مراسم جشن عروسی برپا گردید. بله! بنده ۳۰ مهر ۱۳۸۴ پس از رهایی از […]
حالا یک انسان آزاد بودم
امروز، یادآور یک تحول بزرگ در زندگی من است؛ تحولی که در عین تلخی، شیرینی خاص خودش را داشت. تلخیاش در از دست دادن پدرم بود؛ پدری که از دور آرزوی دیدارش را داشتم، اما در شرایطی که حتی برای یک لحظه آرزو داشتم صدای او را بشنوم و در کنار او باشم، تشکیلات رجوی […]
۱۵ بهاری که در آزادی و در کنار خانواده گذراندم
فرا رسیدن بهاری دیگر و شروعی دیگر بر همه دوستان و همسنگرانم در خانواده بزرگ انجمن نجات خجسته و میمون باد. امیدوارم سال جدید سال سلامتی و موفقیت های روزافزون باشد و برای خانواده های دردمند و چشم انتظار آرزوی سلامتی و بهروزی دارم و امیدوارم که با آمدن بهار نو چشم انتظاری ها پایان […]
نوروز بازیافته ام بعد از رهایی از جهنم رجوی
سال نو که فرا می رسد انسانها، بهار را با عطر شکوفه ها و با شادی و نشاطی مضاعف آغاز می کنند. فرا رسیدن سالی جدید را به هم تبریک می گویند و روزهای خوش و خاطرات ماندگاری در کنار هم ثبت می کنند. در درون مناسبات مجاهدین خلق اما، سال جور دیگری نو می […]