خواسته بحق خانواده های آذربایجان شرقی برای دیدار با عزیزانشان
بهمن سال 1388 یادآور اولین حضور خانواده ها در جلوی درب اصلی اشرف بود که از استان آذربایجان شرقی به عراق مسافرت نموده بودند. این خانواده ها که اغلب هم پیر بودند شرایط طاقت فرسای مسافرت در فصل زمستان را تجربه می کردند. آنان نزدیک 50 روز با ابتدایی ترین وسیله ها توجه جامعه جهانی را برای طرح خواسته بحق شان جلب نمودند. یک بلندگوی دستی باطری دار و یک طبل همه اساس کارشان بود. در این تاریخ خانواده ها برای اولین بار به نمایندگان سازمان در درب اصلی اشرف گفتند:” ما ملاقات می خواهیم آنهم بدون حضور شما مسئولین”.
اشک تمساح رجوی برای خانواده ها
دوگانگی و تناقض رفتاری در ارتباط با نگرش و برخورد رجوی با خانواده های اعضای دربند را چگونه میتوان تبیین کرد؟ از یک طرف در طول دو سال گذشته، رجوی با انواع توهین ها و فحاشی ها در مقابل دوربینهای تمام سازمانهای خبری، خانواده ها را رانده است و از طرفی دیگر به دلسوزی برای همین پدران و مادران سالخـورده می پردازد. این یکی دیگر از همان مکر و فریبهای فرقه ایست که رجوی همیشه برای تداوم خیانتها و خباثتهای چندین ساله خود بکار بسته است.
رجوی ها دشمن نسل سوم خانواده ها شده است
خانم شهناز باقری همسر اسیر فرقه رجوی احمد رضاعی از جمله خانواده هایی بوده است که در زمان اسارت همسرش یک فرزند کوچک داشته و بیش از دو دهه از همسرش اطلاعی نداشته است و رجوی نیز هیچ اخباری در اختیار آنان نگذاشته بود.این خانواده در طول چندین سال گذشته با تلاشهای زیاد بارها به مجامع بین المللی و صیلب سرخ شکایت نموده است و با همه مشکلات بارها به همراه سایر بستگان خود به درب اشرف مراجعه نموده است ولی رجوی دیکتاتور و سنگدل پاسخی به او نداد و هر بار از طرف مامورین رجوی مورد توهین و آزار قرار گرفتند.
عنوان خانواده و کشته هایشان ابزاری برای سوء استفاده رجوی ها
بعد از گذشت یک سال از کشته شدن تعدادی از اعضای سازمان سران فرقه باز به این فکر افتادند تا با شانتاژ و دجالگری از مردگان خود نیز سوء استفاده کنند و بتوانند با انجام تبلیغات تعدادی دیگری را نیز بفریبند و از طرف دیگر انگیزه ای به نیروهای وارفته خود در اشرف دهند که اگر به کمپ موقت ترانزیت رفتند روحیه ایستادگی و ماندن خود را افزایش داده و هر چه بیشتر در راستای اهداف رجوی فریبکار قرار بگیرند.
نامه زیبا به پدر اسیرت در فرقه رجوی دلم را به درد آورد
آقای میلاد طوسی بخش، در نشریه خواندم که روز بیست و نهم مهر ماه سال گذشته (29/7/90)، روز خجسته عروسی و داماد شدنت بود و از پدرت” مسعود” خواسته بودی خودش را به عروسیت برساند! بله آرزوی هر پدری است که پسرش را داماد کند و پسرش را در لباس دامادی ببیند! اما حیف که رجوی خائن خیلی از آرزوهای نسل ما را به قربانگاه برد و قربانی کرد، نامه زیبایت به مسعود، پدرت، دلم را بدرد آورد و چشمانم را بیاد روزهای اسارتم در اشرف و در کنار پدرت پر از اشک کرد.
انتقال به کمپ ترانزیت (لیبرتی) آیا چیزی را عوض کرد؟
انتقال از اشرف به کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) از نظر اینجانب وقتی کار ساز است که در کنار آن افراد بتوانند اولآ بطور آزادانه با خانواده های خود ملاقات خصوصی داشته باشند بدون حضور افراد سازمان، دومآ برای کسانی که تمایل به ماندن در سازمان را ندارند و حتی تمایل به بازگشت به ایران را هم ندارند مکانی زیر نظر سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی در نظر گرفته شود تا افرادی که مایل هستند بتوانند از آن طریق کما فی سابق برای خروج از عراق اقدام نمایند، دولت عراق و نیز سازمان های بین المللی که دست در موضوع جابجائی از اشرف به کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) دارند بایستی مقدم بر هر چیزی دیدار افراد با خانواده هایشان را در نظر داشته باشند
خاطرات سفر به اشرف ـ قسمت سوم
یکی از نیروهای بی خبر سازمان با دوربین مشغول فیلمبرداری بود من هم فرصت را غنیمت شمردم و به او گفتم به جای فیلمبرداری سخنان من را بشنو و حرف های دلم را زدم. بعد از آن سراغ دیگری رفتم به محض دیدن ما سنگ پرانی کرد. خیلی برایم عجیب بود باور نمی کردم که اینها این چنین رفتار مضحکی را از خود نشان بدهند. زیرا در میان ما تعدادی از خانواده ها بودند آنها پدران و مادران پیر و چشم انتظاری بودند که جز ملاقات با عزیزانشان درخواست دیگری نداشتند رفتار توهین آمیز مجاهدین برایم ناراحت کننده و خیلی آزار دهنده بود.
گفتگو با آقای سیروس غضنفری در باره سازمان مجاهدین – قسمت چهاردهم
بند”ب” یعنی دیدن عنصر زن در حریم رهبری، عکس این هم به مردها صدق می کرد. در این مرحله هر کس، هر شخصی را چه ایرانی، چه خارجی، باید در حریم رهبری می دید و این اوج زیاده طلبی یا همان مسند نشینی مسعود را می رساند که می خواست از این طریق نقطه ضعفهای هر فرد را پیدا کند و سپس روی آن کار کند تا بتواند بر نیروهایش مسلط شود و تحت سیطره خود در آورد و اینجا با دادن و گرفتن رده تشکیلاتی تعادل فکری نفرات را از بین ببرد و از این طریق بتواند اهداف خودش را به نفرات تحمیل کند
پدران و مادران در حسرت نگاهی
همه خانواده ها فقط آرزو داشتند از دور عزیز خود را ببینند اما” رجوی” از این هم دریغ می کرد و فقط خانواده ها را سنگسار می کردند! ای وای بر سنگین دلان، وای بر سیه دلان! پدران و مادران زیادی در حسرت دیدار عزیزان خود با چشمان باز و منتظر از دنیا رفتند، عده ای هم حسرت بدل، داغدار شدند و خبر کشته شدن عزیز خود را شنیدند،” آقای رجوی” لااقل اجازه بده کسانی که زنده ماندند و خود را با هزاران سختی به کنار اشرف رساندند، فقط گل خود را بو کنند، گل زیبای خود را از دور نگاه کنند
اشک تمساح مریم رجوی برای خانواده ها
خانم رجوی لطفا قدری حیا کنید، دروغگویی وقاحت و بیشرمی تا کی و تا کجا؟ حداقل با خودتان صادق باشید براستی مشکل شما در کمپ ترانزیت لیبرتی ملاقات اعضا با خانواده هاست؟ همان خانواده هاییکه درسال 68 با انقلاب نکبتی و من درآوردیت که در حقیقت یک کودتای سیاسی و نظامی برعلیه رهبران معترض در راس سازمان بود، طومار آنها را درهم پیچید؟ همان خانواده هایی که می گفتید کانون فساد هستند و باید از اساس منفجر شوند.
برای رسیدن به”آزادی” چه باید کرد؟
ما میبایست مدافع منافع خانواده های رنج کشیده باشیم که متأسفانه هیچ عنایتی به آن نمیشود و هر طرف صرفا به منافع سیاسی خود فکر میکند. خواست رجوی حفظ ساختار فرقه ای تشکیلات خود و ایزوله نگاه داشتن افراد از دنیای خارج است و فعلا به یمن برخورد فوق العاده ضعیف و تدافعی طرف های این قضیه، نه تنها به این خواسته خود رسیده بلکه ظاهرا می بایست از وی متشکر و ممنون هم بود و جایزه و پاداش هم داد و به این نتیجه رسید که دیگر تروریست نیست.
ما به شما گل دادیم شما به ما فحاشی!!
حضور سبز شماری از خانواده های مقاوم و چشم انتظار گیلک، به دفترانجمن گرمای خاصی بخشید این خانواده های معزز و رنجدیده از ظلم و جور رجوی متعاقب تحصن دوهفته ای درمقابل پادگان بدنام اشرف با روحیه ای سرشار و امیدی ژرف نسبت به رهایی عزیزان دربندشان ساعاتی را در دفترانجمن نجات گیلان دورهم بودند و به بازگوکردن خاطرات تلخ و شیرین حضور خود در مقابل اضلاع چهارگانه اسارتگاه اشرف پرداختند و جمعبندی حرفشان این بود که سحرنزدیک است وتا رهایی یکایک عزیزانمان کوتاه نخواهیم آمد.