جمعه, ۲۱ آذر , ۱۴۰۴
خاطرات سفر به عراق خانم مهین نجفی خواهر محمد جعفر نجفی اسیر در فرقه رجوی 22 مرداد 1391

خاطرات سفر به عراق خانم مهین نجفی خواهر محمد جعفر نجفی اسیر در فرقه رجوی

این بار خیلی خوشحال بودیم که امکان دارد شاید بتوانیم بچه هایمان را ببینیم با ھزاران خاطره تلخ و شیرین راهی عراق شدیم به پادگان اشرف که رسیدیم پادگان اشرف مثل سابق نبود حالت ویرانی به خود گرفته بود و این برای ما خوشحال کننده بود که بالاخره بعد از چندین سال زندان فرقه رجوی درب آن گل گرفته می شود طی روز که برای فعالیت به اطراف اشرف می رفتم با یک سری عناصر توجیح شده که در پادگان اشرف باقی مانده بودند مواجه می شدم عناصری که سران فرقه آنها را توجیه کرده بودند که به خانواده ها بد و بیراه بگویند

در فرقه رجوی مفهومی به نام آزادی وجود ندارد 15 مرداد 1391

در فرقه رجوی مفهومی به نام آزادی وجود ندارد

درتشکیلات سازمان مجاهدین، خانواده به عنوان نقطه فساد تعریف شده وهمه اعضای آن از زمان عضویت باید به این مسایل پایبند باشد و به همین خاطر از سال 1370تا به امروز شما درتمام پست های بین المللی بررسی کنید و اگر توانستید حتی یک نامه از آن نفرات مستقر در اشرف که به آدرس خانواده هایشان درایران پست شده بیابید؛ آن موقع بگویید که امروز این نفرات با خانوده خود نمی توانند ارتباط برقرار کنند. واقعیت این است که رهبران فرقه بنا به نیاز و میل خود هر گاه خواستند نفرات را مجبور کردند با خانواده هایشان از طریق نامه و تلفن ارتباط برقرار کنند

خاطره ای از عزیمت به اشرف با خانواده ها 15 مرداد 1391

خاطره ای از عزیمت به اشرف با خانواده ها

ه هر حال ایدئولوژی و استراتژی چندین ساله از فریاد مادران هراسیده است، از روبرو شدن اعضاء با خانواده ها بیم دارد، و ظرفیت شنیدن کلمه عاطفه را ندارد ـ زیرا عدم وجود خودش را در وجود عاطفه در بین اعضاء و حتی در ذهن اعضایش می داند. زیبائی این حماسه در این است که با هر قضاوتی که از آن سو به خانواده ها روا می شود ـ اما خانواده ها ایستاده اند و فریاد می زنند ـ ملاقات ملاقات حق مسلم ماست/ سکوت عاطفه با تیر و سنگ و کمان نمی شه

رنج‌نامه‌ی سفر به اشرف 15 مرداد 1391

رنج‌نامه‌ی سفر به اشرف

سال‌هاست که عزیزانم پاره‌های جگرم را ندیده‌ام؛ پلکهایم از شدت گریه‌ی سال‌ها متورم و سوی چشمانم کم شده است؛ دلم در آرزوی در آغوش کشیدن احــمد و رضــای عزیزمT برادران کوچکترم پر می‌کشد و قلبم در التهاب می‌سوزد…پروردگارا! تا کِی رنج آوارگی و چشم انتظاری را قسمت ما نموده‌ای؟! این دهمین بار است که مادر غم‌دیده و رنج کشیده‌ام به‌دنبال برادرانم در ده سال گذشته رنج سفر به این دیار نفرین شده را به جان خریده است و فرزندانش را به چشم ندیده..

الله اکبر از بی شرمی رجوی – گزارشی از محمود دشتستانی 08 مرداد 1391

الله اکبر از بی شرمی رجوی – گزارشی از محمود دشتستانی

خانواده ها با گریه و شیون و جیغ و فریاد حرفهایشان را میزدند که واقعا نمی توان در قالب کلمات توضیح داد و توصیف کرد. صحنه هائی بود که هر بیننده ای را منقلب میکرد. باید بود و دید و حس کرد تا فهمید. در همان فضای عاطفی و پر از گریه و شیون بودیم که ناگهان سنگی که از طرف یکی از نگهبانان پرتاب شده بود به کمر یک مادر 70 ساله برخورد کرد. ناگهان آه از نهادش بر آمد و بعد صدایش قطع شد.

بازهم سنگ اندازی رجوی 29 تیر 1391

بازهم سنگ اندازی رجوی

در خصوص انتقال مابقی اسرای پادگان اشرف، بعد از ماه ها کش مکش قرار بود که در روز 15 ژوئیه این کار صورت گیرد. در این روز یک تریلی بار به لیبرتی انتقال داده شد اما دیروز که 22 دستگاه اتوبوس برای انتقال نفرات مهیا شده و به اشرف رفته بود مسئولین فرقه بهانه آوردند که فعلا ماه رمضان نزدیک است و انتقال را به بعد از ماه مبارک موکول کردند.

خانواده ها چه میکنند؟ 28 تیر 1391

خانواده ها چه میکنند؟

این مدت خانواده های جدیدی از استان های فارس، خراسان شمالی، ایلام، اردبیل، و کرمانشاه به جمع خانواده های متحصن پیوستند. آنان هر روز چشم به حصارهای بلند پادگان فرقه ای اشرف میدوزند و به این می اندیشند که چگونه است که عزیزان آنان که سالیان سال است نتوانسته اند کوچکترین رابطه ای با دنیای خارج داشته باشند در چند صد متری آنان زندگی میکنند اما امکان حتی یک تماس کوتاه یا رساندن یک نامه هم نیست؟

خانواده ها مصرانه خواهان ملاقات با فرزندانشان در کمپ موقت ترانزیت هستند 19 تیر 1391

خانواده ها مصرانه خواهان ملاقات با فرزندانشان در کمپ موقت ترانزیت هستند

آنان ضمن اعتراض به کارشکنی رجوی دیکتاتور در انتقال همه افراد از اشرف به کمپ جدید از مسئولین حقوق بشری و بین المللی می خواهند تا با سرعت دادن به این نقل و انتقالات زمینه را برای یک ملاقات آزاد و بدون مراقب توسط مسئولین فرقه رجوی فراهم تا فرزندانشان از اسارتگاه جهنمی رجوی ها خارج تا بتوانند تصمیم جدیدی برای باقی مانده عمر و زندگی خود بگیرند.

مریم قجر، ضحاک مار بدوش است 10 تیر 1391

مریم قجر، ضحاک مار بدوش است

او می گفت وقتی برادرم را مجددا به عراق بردند برایم زنگ زد، ولی نگذاشتند او زیاد صحبت کند و انگار تلفن را به زور از دستش می گیرند و آنرا قطع کردند و انگار وی را با ترفند به عراق بردند که هنوز در این آتشکده و جهنم گیر افتاده است. خانم سهرابی می گفت مریم ضحاک مار بدوش است که بچه های ما را بلعیده است.او همچون تمامی خانواده هایی که فرزندان شان در اشرف اسیر هستند می پرسید: رجوی ملعون خودش کجاست؟

گفتگو با یکی از خانواده های اعزامی به عراق در استان مرکزی 06 تیر 1391

گفتگو با یکی از خانواده های اعزامی به عراق در استان مرکزی

برای رهبری سازمان و سرانش ماندم چه واژه ای را بکار ببرم یک سری عناصر توجیح شده خود را در پادگان اشرف باقی گذاشته که خانواده ها را لت و پار کنند عناصری که پشت فضای سبز خودشان را مخفی می کنند به محض مشاهده خانواده ها از پشت فضای سبز ظاهر می شوند به خانواده ها و پدر و مادرها با بی رحمی و شقاوت تمام سنگ پرتاب می کنند و فحش می دهند

در قرارگاه اشرف قحطی عاطفه و احساسات است 03 تیر 1391

در قرارگاه اشرف قحطی عاطفه و احساسات است

درباره خانواده نباید فکر کرد چرا که راه می‌برد به زندگی و تمایلات دنیوی، حالا که به ذهن‌ها راه می‌یابد چه باید بکنیم، باید آن را بنویسیم و در نشست‌های غسل هفتگی بخوانیم تا بفهمی که این کار زشتی است. این که به عواطف فکر کنی باعث می‌شود احساس و عاطفه تو به شهدای راه آزادی کم می‌شود، عاطفه و عشقت نسبت به رهبری کم می‌شود چرا که به مادرت فکر کرده‌ای، بنابراین مادر حکم مزدور را دارد، مادر مزدور جمهوری اسلامی است که ذهن تو را از چارچوب مورد دلخواه اشرف و رهبری آن جدا می‌کند و به وادی دیگری می‌برد.

نامه مادری دل شکسته به فرزندش مصطفی فروغی اسیر فرقه رجوی 03 تیر 1391

نامه مادری دل شکسته به فرزندش مصطفی فروغی اسیر فرقه رجوی

امید وارم که حالت خوب باشد سالهاست خبری از تو ندارم این رسم روزگار است که حق مادری بایستی اینگونه جواب داده شود من همیشه به فکر تو هستم و همیشه تو را یاد می کنم. طی این سالها یک نامه از تو نداشتم که لااقل از احوال شما جویا شوم برادرت محمد رضا پیش من زندگی می کند آنهم نگران شماست در خانه ما جای شما خالی است بعضی وقتها با برادرت از خاطرات قدیم با یکدیگر صحبت می کنیم و تو را یاد می کنیم به چه دلیل تا به حال تماسی با من نداشتی و نامه ای برای من ارسال نکردی در کجای این دنیا قرار گرفته ای که یک ذره عاطفه در درون تو باقی نمانده

blank
blank
blank