انتقال به کمپ ترانزیت (لیبرتی) آیا چیزی را عوض کرد؟
انتقال از اشرف به کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) از نظر اینجانب وقتی کار ساز است که در کنار آن افراد بتوانند اولآ بطور آزادانه با خانواده های خود ملاقات خصوصی داشته باشند بدون حضور افراد سازمان، دومآ برای کسانی که تمایل به ماندن در سازمان را ندارند و حتی تمایل به بازگشت به ایران را هم ندارند مکانی زیر نظر سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی در نظر گرفته شود تا افرادی که مایل هستند بتوانند از آن طریق کما فی سابق برای خروج از عراق اقدام نمایند، دولت عراق و نیز سازمان های بین المللی که دست در موضوع جابجائی از اشرف به کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) دارند بایستی مقدم بر هر چیزی دیدار افراد با خانواده هایشان را در نظر داشته باشند
خاطرات سفر به اشرف ـ قسمت سوم
یکی از نیروهای بی خبر سازمان با دوربین مشغول فیلمبرداری بود من هم فرصت را غنیمت شمردم و به او گفتم به جای فیلمبرداری سخنان من را بشنو و حرف های دلم را زدم. بعد از آن سراغ دیگری رفتم به محض دیدن ما سنگ پرانی کرد. خیلی برایم عجیب بود باور نمی کردم که اینها این چنین رفتار مضحکی را از خود نشان بدهند. زیرا در میان ما تعدادی از خانواده ها بودند آنها پدران و مادران پیر و چشم انتظاری بودند که جز ملاقات با عزیزانشان درخواست دیگری نداشتند رفتار توهین آمیز مجاهدین برایم ناراحت کننده و خیلی آزار دهنده بود.
گفتگو با آقای سیروس غضنفری در باره سازمان مجاهدین – قسمت چهاردهم
بند”ب” یعنی دیدن عنصر زن در حریم رهبری، عکس این هم به مردها صدق می کرد. در این مرحله هر کس، هر شخصی را چه ایرانی، چه خارجی، باید در حریم رهبری می دید و این اوج زیاده طلبی یا همان مسند نشینی مسعود را می رساند که می خواست از این طریق نقطه ضعفهای هر فرد را پیدا کند و سپس روی آن کار کند تا بتواند بر نیروهایش مسلط شود و تحت سیطره خود در آورد و اینجا با دادن و گرفتن رده تشکیلاتی تعادل فکری نفرات را از بین ببرد و از این طریق بتواند اهداف خودش را به نفرات تحمیل کند
پدران و مادران در حسرت نگاهی
همه خانواده ها فقط آرزو داشتند از دور عزیز خود را ببینند اما” رجوی” از این هم دریغ می کرد و فقط خانواده ها را سنگسار می کردند! ای وای بر سنگین دلان، وای بر سیه دلان! پدران و مادران زیادی در حسرت دیدار عزیزان خود با چشمان باز و منتظر از دنیا رفتند، عده ای هم حسرت بدل، داغدار شدند و خبر کشته شدن عزیز خود را شنیدند،” آقای رجوی” لااقل اجازه بده کسانی که زنده ماندند و خود را با هزاران سختی به کنار اشرف رساندند، فقط گل خود را بو کنند، گل زیبای خود را از دور نگاه کنند
اشک تمساح مریم رجوی برای خانواده ها
خانم رجوی لطفا قدری حیا کنید، دروغگویی وقاحت و بیشرمی تا کی و تا کجا؟ حداقل با خودتان صادق باشید براستی مشکل شما در کمپ ترانزیت لیبرتی ملاقات اعضا با خانواده هاست؟ همان خانواده هاییکه درسال 68 با انقلاب نکبتی و من درآوردیت که در حقیقت یک کودتای سیاسی و نظامی برعلیه رهبران معترض در راس سازمان بود، طومار آنها را درهم پیچید؟ همان خانواده هایی که می گفتید کانون فساد هستند و باید از اساس منفجر شوند.
برای رسیدن به”آزادی” چه باید کرد؟
ما میبایست مدافع منافع خانواده های رنج کشیده باشیم که متأسفانه هیچ عنایتی به آن نمیشود و هر طرف صرفا به منافع سیاسی خود فکر میکند. خواست رجوی حفظ ساختار فرقه ای تشکیلات خود و ایزوله نگاه داشتن افراد از دنیای خارج است و فعلا به یمن برخورد فوق العاده ضعیف و تدافعی طرف های این قضیه، نه تنها به این خواسته خود رسیده بلکه ظاهرا می بایست از وی متشکر و ممنون هم بود و جایزه و پاداش هم داد و به این نتیجه رسید که دیگر تروریست نیست.
ما به شما گل دادیم شما به ما فحاشی!!
حضور سبز شماری از خانواده های مقاوم و چشم انتظار گیلک، به دفترانجمن گرمای خاصی بخشید این خانواده های معزز و رنجدیده از ظلم و جور رجوی متعاقب تحصن دوهفته ای درمقابل پادگان بدنام اشرف با روحیه ای سرشار و امیدی ژرف نسبت به رهایی عزیزان دربندشان ساعاتی را در دفترانجمن نجات گیلان دورهم بودند و به بازگوکردن خاطرات تلخ و شیرین حضور خود در مقابل اضلاع چهارگانه اسارتگاه اشرف پرداختند و جمعبندی حرفشان این بود که سحرنزدیک است وتا رهایی یکایک عزیزانمان کوتاه نخواهیم آمد.
همسر علی ابراهیمی از احساساتش می گوید
آقای رجوی سوال همسر علی این بود که چرا علی به ملاقات نیامد و چه چیز او را اینطور بی احساس کرده که عشقش و دوستش را ملاقات نکرد ولی آقای رجوی سوال من این است آیا ایدئولوژی شما اینطور انسانی به بار می آورد و همه را بی احساس می کند یا جبر و ترسی که شما در تشکیلات به وجود آورده اید؟ باید که جوابی برای همسر علی و علی های دیگر داشته باشید و جواب او را بدهید و او را از این رنجش آزاد کنید.
رجوی حیا کن، بچه ها را رها کن
. دختری که از پشت حصار پدرش را می بیند و او را صدا می کند. بابا من فرزند تو هستم ولی نفرات پدر او را احاطه می کنند تا صدای فرزندش به گوش او نرسد. نوه ای که برای دیدار پدربزرگش چشم انتظار جلوی درب اشرف نشسته است که شاید رهبران فرقه به رحم آیند و اجازه ملاقات بدهند تا او پدربزرگش را ببیند. آیا این صحنه ها، صحنه های دلخراشی نیست که آدم را در خود غرق کند و چرا؟ چرا؟ چرا؟ را با خود زمزمه می کند؟ اینها قربانی چه کسانی هستند و چه کسانی باعث قربانی شدن اینها شده اند.
ازکار و زندگیم دست شستم تا فرزند اسیرم را دریابم
خانم شهربانو مرندی مادر عضو اسیر اشرفی خسروسلیقه دار است. خانم مرندی گفتند توانستم مقاومت کورکورانه نگهبانان رجوی را بشکنم تا به من مادر سالمند فحاشی نکنند و سنگ نزنند و به درد دلم گوش فرابدهند و من فکرمیکنم فرار اخیر آقایان میریان و رحمانی محصول بلافصل فعالیت خودم و سایرخانواده های گیلانی که در مقابل کمپ اشرف حضور داشتیم بوده است
نکته هایی از سفر به اشرف
مادری که عکس فرزندش از گردنش آویزان بود یک مرتبه شعار داد که «این بچه ها کجان پس، چرا ملاقات نمی یان». وقتی که این شعار را هر بیننده ای ببیند ودر آن لحظه خود را جای آنها بگذارد وفکر کند که کسانی نگذارند جگرگوشه شان به دیدار آنها بیایند، آن موقع است که دیگر نمی تواند جلوی اشک های خود را بگیرد و معنای عمیقی که در آن صدای مادرانه بود را، درک می کند.
نامه سرگشاده بنیاد خانواده سحر به وزیر امور خارجه آمریکا
سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی یک فرقه مخرب کنترل ذهن است که اعضای خود را با استفاده از تکنیک های روانی مانیپوله کرده و در اسارت ذهنی نگاه داشته است. خانواده های اعضای این فرقه بیش از دو سال است که در برابر دروازه های پادگان اشرف تحصن نموده و تنها خواسته آنان دیدار با عزیزانشان است که رجوی هرگز چنین اجازه ای را نداده است چرا که میترسد تسلط روانی و ذهنی خود بر نیروهایش را از دست بدهد. زمانی میتوان گفت که رجوی همکاری خود را نشان داده که به این خانواده ها اجازه دهد بدون واسطه و بطور مستقیم با عزیزان خود دیدار داشته باشند.