تقاص مرگ برادرم را از رجوی خواهم گرفت – قسمت اول
برادرم محمد اصلا هوادارسازمان نبود، تبلیغات مسمومی که این فرقه در رادیوی خودشان می کردند باعث شد که محمد فریب بخورد. این بود که سال 74 ازطریق قاچاق به عراق رفت. فرقه رجوی دررادیوی خود عنوان می کرد به محض ورود به عراق مسئولین عراقی شما را به کمپ اشرف می رسانند که این هم دروغی بیش نبود چون محمد را به زندان ابوغریب می برند
دیدار صمیمی با خانواده عباس گل ریزان اسیر در فرقه رجوی
سران پادگان اشرف آن را از من دزدیدند من از آنها راضی نیستم و همیشه آنها را نفرین می کنم امیدوارم آهم آنها را بگیرد چندین سال است که مرا داغدار کردند اینها اگر از خدا می ترسیدند این بلا را بر سر ما نمی آوردند وقتی به روستا می روم یک محلی در روستا داریم آن موقع عباس عاشق آنجا بود آن محل را که می بینم انگار که تمام وجودم را به آتش می کشند
استمداد خانواده های گلستانی از مجامع حقوق بشری
ما خانواده های استان گلستان که فرزندانمان در فرقه رجوی گرفتار شده و احتمال تلف شدن آنها در درگیریهای احتمالی سران جنایتکار رجوی با ارتش عراق وجود دارد، از تمامی جوامع حقوق بشری و سازمان ملل و دولت عراق خواستار دستگیری سرکرده این باند تروریستی یعنی مسعود رجوی خائن و مریم عضدانلو جنایتکار و تحویل آنها به دادگاه صالحه بین المللی بعنوان جنایتکار ضد بشریت می باشیم
ورود خانواده های استان های کرمانشاه و لرستان به عراق
هفته گذشته تعداد 20 نفر از خانواده های استان های کرمانشاه و لرستان با شعار”پیام ما امید، وعده ما آزادی” در جهت تلاش برای دیدار با عزیزان گرفتارشان در فرقه رجوی به عراق عزیمت نموده و در شهرک آزادی در مجاورت پادگان اشرف به جمع خانواده های متحصن پیوستند.چنین عزم سترگی و چنین اراده قدرتمندی قطعا به ثمر خواهد نشست و روز موعود آزادی اسرا و گروگان های فرقه رجوی به لطف خدا و به همت خانواده ها دور نیست.
همایش انجمن نجات گیلان با حضور خانواده های چشم انتظار- قسمت پنجم
آقای داریوش بال افکنده شروع به صحبت کردند و ضمن سلام و خوش آمد گویی به خانواده های اعضای گرفتار درکمپین اشرف و لیبرتی گفتند: داستان ربودن خودم و دوستانم صادق خاوری و حسین فرح بخش بتوسط عوامل رجوی مشترک است و حرف جدیدی ندارم ضمن اینکه میخواهم به سوال یکی ازشمایان حول درگیریهای سال 88 و فروردین 90 و کم و کیف آن در اشرف که خودم از نزدیک شاهدش بودم اندکی توضیح بدهم و رفع زحمت بکنیم.
تشکر خانواده محمدی از خانواده ها و بازگشتی ها
در پی استقبال گسترده خانواده ها از بازگشته جدید آقای مجید محمدی، آقای نعمت الله محمدی پدر مجید، طی تماسی با دفتر انجمن استان ضمن قدردانی از همه خانواده هایی که تا بحال حضورا و یا از طریق تلفن به خانواده وی تبریک گفته اند و همچنین از بازگشته هایی که ضمن تلاش برای رهایی مجید از اسارتگاه رجوی، بازگشت او را به خانواده اش تبریک گفته اند، تقدیر و تشکر نمود.
حضور گسترده خانواده های گلستانی در دفتر انجمن نجات
بدنبال جداشدن و بازگشت تعدادی از عناصر مجاهدین در روزهای اخیر، خانواده های گلستانی که فرزندان آنها در چنگال شیاطین زمانه یعنی مسعود و مریم رجوی خائن گرفتار می باشند، با حضور در دفتر انجمن نجات استان خواستار اجرای محورهای زیر توسط نمایندگان جوامع حقوق بشری و صلیب سرخ و سازمان ملل شدند. خانواده های گلستانی که فرزندان آنها مدتهای مدیدی است که در چنگال این شیاطین گرفتار می باشند با حضور در محل دفتر انجمن نجات استان و نوشتن شکایتهای گوناگون از سران فرقه ضد بشری رجوی، خواستار پیگیری هر چه بیشتر درخواستهای خود از نماینده دبیر کل سارمان ملل شدند.
در میان اشک و شوق خانواده ها – قسمت سوم
وقتی در سال 82 پدرم برای ملاقات به اشرف آمد حتی دوستانم باورشان نمی شد که پدرم زنده است و وقتی به رقیه عباسی یکی از مسئولین زن فرقه که همسر پسر عموی پدرم نیز می باشد اعتراض کردم که چرا این خبر را به من دادید گفت خبر ناقصی در این ارتباط داشتیم که مجبور شدیم به شما هم بگوئیم و… و اینگونه افراد را با فریب و نیرنگ در آنجا نگه می دارند و پل پشت سرشان را خراب می کنند.
نامه به بابک خلیلی عضو اسیر اشرفی
سلام به بابک عزیزم. دایی جانم که همیشه دایی علیرضا صدایش میکردم. سالها بود که ازت خبری نداشتیم تا اینکه ازطرف انجمن نجات گیلان همایشی که قبلا هماهنگی شده بود و در رضوانشهر برگزار شد خبرسلامتی و حضور تو را که د ر پادگان اشرف بودی آقای احمدی پور برایمان توضیح داد. برایمان سوال بود تو که برای دفاع از کشور و وطن رفته بودی چرا و چطور به اسارت آنها و سر از پادگان اشرف درآوردی. نمیدونم چطوری برایت توصیف کنم که چقدر خوشحالم که خبر سلامتیت را شنیدم. شهری که در آن بزرگ شدی خبر تو را شنیدن وهمه وهمه منتظر و خواهان کمک توهستند.
شادمانی یک خانواده دیگر در پی رهایی عزیزشان از چنگال رجوی
حسن شرقی پس از سالها اسارت در اردوگاههای صدام و رجوی بالاخره ازکمپ موقت لیبرتی موفق به فرار شد و به آرامش رسید. درنقطه شروع اسارتش در سال 1359 آن هنگام که در دفاع از وطنش برعلیه صدامیان می خروشید فرزند برومندش 7 ماهه بود و الان 31 یک بهار از عمرش گذشت بی آنکه دست مهر و محبت پدر را برصورتش حس کرده باشد. وای بر رجوی که دردو دنیا بایستی پاسخگو باشی که چه جنایاتی که در حق اعضای نگون بخت خود و خانواده هایشان مرتکب نشدی…
رجوی همه چیز را منتسب به خود می دانست و این نشانه قدرت طلبی کامل اوست
آقای ابوئی که دل پری از رهبران مجاهدین دارد و تاکنون نیز دچار خسران جبران ناپذیری از طرف رجوی ملعون گشته است اظهار داشتند: در همان ابتدای کار به بچه هایم گفتم که فعالیت سازمان به این صورت (مبارزه مسلحانه) درست نیست و درگیر کردن خود با نظامی که مردمش از همه چیز خود می گذرند، انتقال قدرتی را باعث نمی شود. او هم چنین اظهار کرد برای نجات فرزندانم به ملاقات آنان در عراق می روم تا آنها را از جهنم رجوی در عراق آزاد کنم.
در میان اشک و شوق خانواده ها – قسمت دوم
خانواده ها با ابراز خوشحالی جداگانه بازگشت مجید به نزد خانواده اش را تبریک گفتند و آرزوی بازگشت اسیران خود به میهن را نمودند.مادر محمد رضا خزائی اسیر دست رجوی که شدیدا متاثر شده و از حال رفته بود در لحظه دیدار مجید با مادرش به رجوی جنایتکار لعنت می فرستاد و آرزو می کرد که این لحظه نیز نصیب همه و از جمله او شود تا پسرش را بعد از دو دهه در آغوش بگیرد.