چهارشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۴
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت آخر 10 اردیبهشت 1403

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت آخر

همانطور که در قسمت قبل گفتم خانواده ام برایم بلیط هواپیما برای رفتن به خوزستان گرفته بودند، اما من به خواهر و برادرم گفتم با خودرو برویم چون دوست دارم بعد از سالها مناظر و شهرهای ایران را ببینم. آنها هم قبول کردند و بلیط هواپیما را کنسل کردند. ابتدا بعد از رفتن از هتل […]

از دوران کودکی تا سقوط در ورطه سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم 08 اردیبهشت 1403

از دوران کودکی تا سقوط در ورطه سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم

در قسمت قبل روند آشناییم با مسائل سیاسی را بیان کردم و توضیح دادم که چگونه من و اسماعیل در جستجوی راهی برای برقراری ارتباط با سازمان مجاهدین خلق بودیم. در شرایطی که ارتباطی نداشتیم سعی می کردیم با اسماعیل و فریدون سه نفره با اکیپ های چند نفره به کوه های شهسوار مانند دو هزار […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهارم 08 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهارم

در قسمت قبل توضیح دادم که به دلیل مخالفت و اعتراضهایم از مقر سردار به اردوگاه اشرف منتقل شدم. در آنجا در قسمت ارکان سازماندهی شدم. بعد از سه ماه که به شرایطم معترض شدم، مسئول مربوطه مرا صدا کرد و گفت این جا جای تفریح نیست. او به من گفت هر کاری به تو […]

دستگیری مریم رجوی، قرارگاه اشرف 08 اردیبهشت 1403

دستگیری مریم رجوی، قرارگاه اشرف

چند ماهی می شد که سازمان توسط ارتش آمریکا به طور کامل خلع سلاح شده بود. تابستان و روزهای داغ عراق، نزدیکی های ظهر فرماندهان یگان ها کار را تعطیل و همه را به سالن غذاخوری فرا خواندند. فرمانده زن مسئول قرارگاه پشت میز نشست و بطور تصنعی خودش را به گریه زد و سپس […]

از دوران کودکی تا سقوط در ورطه سازمان مجاهدین خلق – قسمت اول 05 اردیبهشت 1403

از دوران کودکی تا سقوط در ورطه سازمان مجاهدین خلق – قسمت اول

من این خاطرات را به این خاطر به رشته تحریر در می آورم تا به دوست خوبم اسماعیل رجایی بگویم جایی که شما قرار دارید اصلا جایگاه خوبی نیست و هم چنان بر طبل توخالی دروغ های رجوی می کوبید. البته شما را مقصر نمی دانم چون می دانم که رجوی به شما و بقیه […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت سوم 04 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت سوم

در قسمت قبل به این موضوع اشاره کردم که به لحاظ روحی سرخورده شده بودم و در آموزشها شرکت نمی کردم، به سالن غذا خوری نمی رفتم. یکی از دوستانم وعده های غذایی را در آسایشگاه به من می رساند. بعد از چند روز مصطفی مسئول آموزش سراغ من آمد و گفت چرا در آموزشها […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم 02 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم

در قسمت قبل گفتم که دو نفر نزد ما آمدند و پیشنهاد دادند که به ما بپیوندید و وارد ارتش شوید. سه ماه نزد ما در ارتش بمانید و اگر تمایل نداشتید شما را به کشورهای اروپایی اعزام می کنیم. بعد از اینکه من و تعدادی از اسیران درخواست پیوستن به سازمان را دادیم، ما […]

چشم بسته ما را به زیارت می بردند 01 اردیبهشت 1403

چشم بسته ما را به زیارت می بردند

در تاریخ 31 فروردین 1403 برای زیارت حضرت معصومه با خانواده راهی شهر قم شدیم. بعد از زیارت در صحن حضرت معصومه نشسته بودم و در فکر رفته بودم. خانمم متوجه من شد و گفت بد جوری در فکر فرو رفته بودی. چیزی شده؟ در جواب گفتم یک زمانی ما را به زیارت می بردند، […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت اول 29 فروردین 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت اول

مقدمه: آنچه را که می خوانید خاطرات 20 سال زندگی درد ناک من در سازمانی بنام مجاهدین خلق است. حاصل تجربیات یکی از قربانیان سازمان خطرناک مسعود رجوی. سازمانی با شعارهای فریبنده؛ آزادی، عدالت اجتماعی، جامعه بی طبق توحیدی و شعارهای عوام فریب دیگر.و با این شعار ها خط خطوط خودش را پیش می برد. […]

از کمپ اشرف به کجا فرار کنم؟ 28 فروردین 1403

از کمپ اشرف به کجا فرار کنم؟

شش ماه بعد از ورودم به سازمان در سال 1375 ، دیگر همه چیز برایم تمام شده بود، آن جا، جای من نبود، تصمیم به فرار و جدائی گرفته بودم، اما راه نجاتی نبود، اگر حین فرار از دید و منظر نگهبانان مسلح در اضلاع اشرف مخفی می شدم، سیم های خاردار چندلایه و بلند […]

گفتگوی کلید واژه با حمید محمد آتابای 28 فروردین 1403

گفتگوی کلید واژه با حمید محمد آتابای

حمید محمد آتابای، عضو پیشین سازمان مجاهدین خلق و عضو فعلی انجمن نجات آلبانی میهمان برنامه کلیدواژه بود تا تجربیات سالهای حضور اجباریش در تشکیلات مجاهدین خلق را با مخاطبان این برنامه به اشتراک بگذارد. تجربیاتی که می تواند چراغ راه نسل جوانی باشد که شناختی از این فرقه مخرب کنترل ذهن و خائنین به […]

مجاهدین و مرز سرخهایش ، یادی و خاطره ای 27 فروردین 1403

مجاهدین و مرز سرخهایش ، یادی و خاطره ای

در سلسله مطالب “از پیوستن تا رهایی” به وضعیت خودم در تشکیلات در سرفصل های مختلف اشاره کردم و از آنجائیکه در عقیده و ایدئولوژی با مجاهدین اشتراک و اتفاق نظر نداشتم همواره بر سر موضوعات مختلف و تصمیم گیری ها، حتی در خصوص واژه ها و اصطلاحات، شعارها و سرودها و…. دچار اختلاف نظر […]

blank
blank
blank