خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت چهارم
من و ما بقی اسیران پیوسته به آسایشگاه رفتیم و وسایل خود را جمع کردیم و منتظر بودیم به سمت پادگان اشرف حرکت کنیم. سرگرد مصطفی سراغ ما آمد و گفت تا یک ساعت دیگر چند خودرو برای انتقال ما به مقر می آیند. وسایل خودتان را در محوطه مقر منظم بچینید و آماده باشید. […]
از پیوستن تا رهایی – قسمت پانزدهم
در قسمت قبل خاطراتم از سیاستی که در پیش گرفتم گفتم. کم کم به توصیه ها و رهنمودهای مهوش سپهری (نسرین) گوش دادم و مثل بچه کوچکی که تازه سرپا بیافتد قدم به قدم پیش میرفتم و گاهی از سیاست یک گام به پیش دو گام به پس نیز استفاده میکردم . سازمان مجاهدین خلق […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت چهل و ششم
مجاهدین که تا قبل از سقوط صدام در ایزوله کامل از ملاء اجتماعی عراقی ها بود و هیچ ارتباطی (به جز رابطه محدود کاری آن هم با برخی از سران عشایر منطقه) ، با دیگران در منطقه نداشتند. بنابراین نیروهای مجاهدین سالیان سال در برکه ای به نام قرارگاه اشرف زندگی کرده بودند بدون این […]
خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت سوم
در قسمت قبل از انتقال خودمان گفتم. رجوی ملعون پیام داد که شما فرزندان من هستید روی شما را می بوسم و چنین مزخرفاتی را بخورد ما داد. بعد از اتمام پیام به ما چند نفر گفتند آماده باشید که شما به مقر دیگری منتقل می شود. یک هفته ای ما را از مابقی اسیران […]
اظهارات عضو سابق مجاهدین خلق درباره کانال های تلگرامی جعلی
بعد از اعتراضات سال 96 وقتی حجم زیاد از فیلم ها و تصاویر اعتراضات و نیروهای امنیتی دولت ایران برای کانال شعارنویس ارسال میشد، من بصورت گسترده اخبار اعتراضات رو در کانال تلگرامی شعارنویس منتشر میکردم. کانال شعارنویس یک شب قبل از اعتراضات سال۹۶ با ۳۲۰ ممبر شروع شد که در عرض ۲۴ ساعت به […]
مسعود رجوی در پی کشتار مردم بی گناه ایران
بعد از اعتراضات سال 96 و 98 مسعود رجوی پیام داد که همه کانون های شورشی باید مسلح بشوند. بر همین اساس کار داخله و بخصوص نفراتی که کانون شورشی در ایران داشتند باید خودشان را با پیام مسعود رجوی تنظیم میکردند و به کانون های شورشی ابلاغ میکردند. یک روز فرمانده مقر ما من […]
تسخیر روانی افراد در فرقه رجوی
پس از چند ماه آموزش در اواخر تابستان ۱۳۷۰، اعلام شد که ارتش بایستی برای یک رژه بزرگ در مهرماه آماده شود و باز هم شرایط سخت و طاقت فرسای دیگری شروع شد. نفرات یک ماه به طور شبانه روزی در تمرینات و آماده سازی زرهی و متعلقات نظامی برای رژه بودند. تمام خودروهای نظامی […]
خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت اول
در بحبوحه جنگ ایران و عراق در سال 1366، من و چند نفر دیگر در منطقه دهلران به اسارت سازمان مجاهدین خلق درآمدیم. دستهای ما را از پشت بستند و چشم بند به چشمهایمان زدند. در مرز عراق من و چند اسیر دیگر را سوار خودرو کردند. بعد از طی مسافتی نسبتاً طولانی خودرو متوقف […]
مرثیه ای از سر عذر تقصیر برای مادرم – قسمت پایانی
در قسمت اول به این اشاره کردم که بی توجه به وخامت حال مادرم تمام هم و غم و فکرم پیشبرد اهداف مجاهدین خلق بود و دیگر نسبت به وضعیت مادر که روز به روز وخیم تر میشد بی تفاوت شده بودم… کلاس نهم دبیرستان بودم که به دریای خروشان انقلاب پیوستم. از دوران ورود […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت چهل و پنجم
همچنانکه که گفتم سالهای آخر حاکمیت صدام در مرحله ای که دیگر از پیوستن نیرو چه از داخل و یا خارج ایران به سازمان خبری نبود ضربه ای مهم برای رهبران مجاهدین محسوب میشد . چرا که این موضوع در ارتباط مجاهدین با مقامات امنیتی عراق نیز مسئله ایجاد می کرد. و آنها نیامدن نیرو […]
از پیوستن تا رهایی – قسمت چهاردهم
نهایتا من هم یک فرد بودم در داخل تشکیلات و اگر سازمان تصمیم به برخورد تند و خشن با من میگرفت، له کردن و زیرگرفتن من برای این بلدوزر بی ترمز کار بسیار راحتی بود. و این موضوع را در قسمت قبل تا حدودی توضیح دادم. لکن سازمان در سطح رهبری بسیار مواظب بود که […]
ماجراجویی عملیات فروغ جاویدان چرا و چگونه شکل گرفت؟ – قسمت سوم
در قسمت قبل از بازی گرفتن رجوی با روح و روان اعضا گفته شد که چگونه با ساده سازی در شکل گیری عملیات و القاء یک پیروزی ساده و بدون دردسر در اذهان افراد تلاش نمود، و این چنین می خواست بن بست سیاسی و نظامی بعد از آتش بس را که در آن گرفتار […]