خاطرات اعضا جدا شده سازمان مجاهدین خلق
- فرقه گرایی مجاهدین
چی می خواستم و چی شد – قسمت دوم
در قسمت قبل توضیح دادم که با چه انگیزه ای وارد مناسبات سازمان شدم و حال دیگر وعده های توخالی رجویها شروع شده بود. روزها به همین منوال می گذشت و هر روز رجوی سعی می کرد اختناق را بیشتر بر مناسباتش حاکم کند تا…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت دوازدهم و پایانی
در قسمت یازدهم توضیح دادم که شب بعد از شام در حضور نفرات یگان، من پدر، مادر و برادرم را به محل اسکان برگرداندم، مادرم در طی مسیر فقط اشک می ریخت ، وقتی هم سئوال کردم که مادر جان برای چه گریه می کنی؟…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات فتح الله اسکندری از دوران اسارت در فرقه مجاهدین
“یک طرف نام پاسدار و در طرف دیگر مجاهد را نوشت و به من گفت انتخاب سومی نداری بگو کدام هستی و اگر انتخاب نکنی امشب پایان زندگیت خواهد بود و با ایجاد شرایط رعب و وحشت و دشنام های حاضرین و ضرب و شتم…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطره ای از کریم علی یاری
در خبری خواندم کریم علی یاری در منزلش در هلند سکته قلبی کرده و فوت کرده است. قبل از هر چیز به خانواده کریم علی یاری تسلیت گفته و خود را در غم آنها شریک می دانم. کریم در پادگان اشرف در مقر ما بود.…
- خانواده ها
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت 11
در قسمت دهم توضیح دادم که خانواده ام به بغداد فرستاده شدند و بعداز ظهر برگردانده شدند به اشرف. برادرم بعد از برگشت در فرصتی مناسب، آن بوکس سیگار وینستون را به من داد و من در گوشه ی کیف خودم آنها را پنهان کردم،…
- فرقه گرایی مجاهدین
نگاهی به مرگ های مشکوک در سازمان مجاهدین خلق در گفتگو با ناصری مقدم
هادی ناصری مقدم در گفتگویی با انجمن نجات مواردی از مشاهدات عینی و شنیده های خود در رابطه با مرگهای مشکوک در مناسبات مجاهدین حلق، در مدت 15 سال حضور در مناسبات فرقه را بیان کرد. سیستم کنترل شدید و فرقه ای حاکم بر مناسبات…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
روایتی دیگر از آدم ربایی سازمان مجاهدین خلق از میان جوانان جویای کار
“سال 1380 بود که شخصی ناشناس به من تلفن کرد. نام یکی از بستگان نزدیکم را آورد و گفت که از طرف او تماس می گیرد. در تماس بعدی همان فامیلم خودش تماس گرفت و گفت که دوستانم به تو کمک می کنند تا به…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
نشست های پس از عملیات مروارید
به من ماموریت داده شد تا تانکی را به قرارگاه انزلی در شهر جلولا منتقل کنم. راننده کمرشکن که تانک را روی آن سوار کرده بودیم یک مرد عراقی بود. آن موقع تیمی به نام اسکورت نداشتیم و من تنها با یک کیف دستی با…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطره سفر با خانواده ها به اشرف – قسمت دوم
در قسمت قبل توضیح دادم که در پائیز سال 89 به همراه تعدادی از خانواده های استان مازندران به اشرف رفتم. به درخواست خودم خواستم که به همراه خانواده ها به اشرف بروم، چون طی پروسه چند ساله ای که با خانواده ها برخورد داشتم…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
مصاحبه انجمن نجات با جمشید دهمرده – قسمت اول
“مزدور بیا بیرون.. مزدور بیا بیرون.. در سنگر بودیم که از بیرون این صداها به گوشمان رسید. اگر از سنگر خارج نمی شدیم نارنجک پرتاب می کردند. تعجب کرده بودیم. اینها چه کسانی بودند که ایرانی صحبت می کردند اما قصد دستگیری ما را داشتند؟!!!…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطره سفر با خانواده ها به اشرف – قسمت اول
در پائیز سال 89 به همراه تعدادی از خانواده های استان مازندران به اشرف رفتم. به درخواست خودم خواستم که به همراه خانواده ها به اشرف بروم، چون طی پروسه چند ساله ای که با خانواده ها برخورد داشتم و در ارتباط بودم مسائل بسیاری…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت 10
در قسمت نهم تا آنجا گفتم که یکساعتی به قرارگاه برگشتم و گزارش دیدار آنروز را تکمیل کرده و به مسئولم دادم و دوباره برگشتم به هتل ایران که خانواده ام آنجا بودند. ضمنا گفتند که فردا صبح خانواده ات آماده باشند، قرار است خانواده…