جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
مسعود رجوی: دشمن زن، دشمن مرد، دشمن خانواده – قسمت دوم 01 اردیبهشت 1400

مسعود رجوی: دشمن زن، دشمن مرد، دشمن خانواده – قسمت دوم

مسعود رجوی: دشمن زن، دشمن مرد، دشمن خانواده – قسمت اول در قسمت اول به عنوان نمونه به شرح حال سیاه دوست عزیزم آرام گفتاری پرداختم و داستان به اینجا رسید که آرام شب و روز گریه می کرد و سازمان به دستور رجوی او را در یک بن بست وحشتناک قرار داده بود. حکم […]

مسعود رجوی: دشمن زن، دشمن مرد، دشمن خانواده – قسمت اول 31 فروردین 1400

مسعود رجوی: دشمن زن، دشمن مرد، دشمن خانواده – قسمت اول

مقدمه : این داستان واقعی و یک تراژدی غمبار و سیاه است که خواندن آن و همراه شدن با نویسنده ی آن، تجربه ای بزرگ و سنگین است که جانهای بسیاری را گرفته و مرگ های فراوانی را رقم زده است، انسان های بیشماری روح و جسم خود را در این بیراهه از دست دادند […]

هراس رجوی ازافشاگری جداشدگان 12 بهمن 1391

هراس رجوی ازافشاگری جداشدگان

امروز در یکی از سایت های فرقه رجوی خواندم که مرضیه قرصی میخواهد به اروپا برود و برعلیه رجوی شیطان سازی کند!!حقیقتا مدتی بود که خاطرات خانم قرصی را دنبال میکردم و میخواندم. خیلی تحسینش کردم که اراده کرده است که با روشنگری صادقانه و شفاف از حضور اجباری خودش در مناسبات فرقه ای تجاربش را به نسل جوان انتقال میدهد تا جوانان ما طعمه چنین فرقه های مخربی نشوند.دلم میخواهد به ایشان هم بخاطر فعالیتهای روشنگرانه شان تبریک بگویم وهم اینکه پس ازسالیان دوری توانستند به یگانه فرزندش برسند و با هم زندگی آرامی داشته باشند.

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و هفتم 23 دی 1388

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و هفتم

روز آخر برای بچه های کمپ که به جهت کمک و همدلی به من پول داده بودند. نامه تشکر آمیز نوشتم و همچنین به مسئولین سازمان مجاهدین و به مریم رجوی هم نامه نوشتم که پولها و طلاهای مرا سر انجام ندادید و در نامه ی سراسر گلایه آمیزم اشاره کردم که او یعنی مریم هر روز در اروپا یک نوع لباس می پوشد، پشت تلویزیون ژست می گیرد و از کمک به خلق ایران به دروغ حرف می زند. در نامه به مریم گوشزد کردم شما دم از عاطفه می زنید اما عاطفه ندارید اگر واقعا بویی از عواطف انسانی برده بودید مرا چندین سال از فرزندم سعید دور نگه نمی داشتید.

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و ششم 19 آذر 1388

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و ششم

در قرارگاه اشرف مسئولین سازمان مرا به خاطر بازگشت به ایران خیلی ترسانده بودند به من مدام تلقین می کردند: اگر به ایران بازگردی شکنجه خواهی شد به زندان خواهی رفت و فرزندت را به تو نخواهند داد. به این جهت به نماینده صلیب از دغدغه هایم گفتم: در صورت بازگشت به ایران اتفاقی برای من نخواهد افتاد؟ آیا شما در ایران دفتر نمایندگی دارید؟ اگر بلایی به سرم آمد کسی است که کمک کند یا در آنجا کشته خواهم شد؟ واقعیت این بود هنوز تاثیر القائات مسئولین سازمان از بین نرفته بود. گاهی اینگونه تصور می کردم و به اصطلاح برای خودم بریده بودم که یک بار سعید را می بینم و می میرم و دیدن فرزندم حتی برای یک بار ارزش مردن را دارد.

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و پنجم 06 آبان 1388

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و پنجم

دو نفر از بچه های سازمان که از چند ماه پیش از سازمان جدا شده و به کمپ امریکا آمده بودند نزد من آمدند، آنها گفتند: ما دوستان صمیمی آرام همسرت هستیم. مایلیم واقعیتی را به شما بگوییم، آرام نمی خواست در سازمان بماند او کاملا منفعل شده بود. وقتی مسئولین سازمان متوجه شدند آرام بیقرار شده است و عنصر مفیدی برای سازمان نخواهد بود از او مایوس شدند دوباره او را فریب دادند به آرام گفتند: تو بیا برو عملیات ما به تو زندگی ات را برمی گردانیم. ولی عملیاتی که آرام را فرستادند برگشت ناپذیر بود

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و چهارم 09 مهر 1388

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و چهارم

فائزه آن طور که خودش تعریف می کرد خیلی وقت بود قصد فرار از اشرف داشت و از اواخر دهه هفتاد تصمیم گرفته بود از مجاهدین جدا شود. در کمپ امریکا فائزه ماجرای جالبی را برایم توضیح داد او گفت در نشست مسعود به وی گفتم : مرا به جرم نفوذی بودن که واقعیت نداشت و دروغ محض بود به زندان انداختید و آزارم دادید و حتماً روزی انتقام خود را از شما خواهم گرفت. در کمپ مدام به من می گفت اگر به اروپا بروم حتماً بر علیه مسعود رجوی کتاب خواهم نوشت و ماهیت فاشیستی او را افشا خواهم کرد

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و سوم 12 شهریور 1388

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و سوم

بعد از ورود به کمپ آمریکاییها در حین بیرون آوردن وسایلم از ماشین، عبدالله که مترجم کمپ امریکا بود با ماشین امریکائیها به استقبالم آمد و وسایلم را داخل ماشین برد و با هم به کمپ امریکا رفتیم.در راه عبدالله به من گفت: شما هیچ نگرانی نداشته باش. همه چیز حل می شود. حرف های امید بخش عبدالله خوشحالی و شادی مرا دوچندان کرد. وقتی به پشت سرم نگاه کردم و فهمیدم از قرارگاه اشرف فاصله گرفتم نفس راحتی کشیدم…

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و دوم 31 تیر 1388

خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و دوم

در یکی از روزهای اقامتم در کمپ امریکا با شنیدن اخبار و مواجه شدن با مسائلی که در دنیای بیرون از قرارگاه اشرف وجود داشت، نفرت عجیبی سراسر وجودم را نسبت به رهبران سازمان فرا گرفت. اینکه انسانها چگونه در درون قرارگاه اشرف همچون برده ها و موجوداتی قلمداد می شدند که حق انتخاب نداشتند و حتی امکان کسب اخبار و شنیدن تحولات دنیا نیز از نیروهای سازمان سلب شده بود.

خاطرات مرضیه قرصی- قسمت بیست و یکم 27 خرداد 1388

خاطرات مرضیه قرصی- قسمت بیست و یکم

به مرضیه در حین رفتن به خروجی گفتم: من که نمی خواهم اینجا بمانم چرا اینقدر وقت می گذارید و حرف می زنید. شما به خوبی می دانید من تصمیم خودم را گرفتم و به هیچوجه نمیخواهم در اشرف بمانم. مرضیه نیز مثل فهمیه اصرار عجیبی داشت تا مرا وادار کند در اشرف بمانم. مرضیه شخصیت جالبی داشت بیشتر برای من قابل ترحم بود حدوداً 50 سال سن داشت. رده اش شورای رهبری و همیشه در ستاد کار می کرد و امنیت مقر بود.

خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت بیستم 17 فروردین 1388

خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت بیستم

یکی از روزها فهیمه اروانی به خروجی آمد و به من گفت:” ربطی به کار نیرویی ندارم و کار اصلی من در ستاد تبلیغات است ولی آرزو می خواهم کمکت کنم”. گفتم: فهمیه تصمیم خودم را گرفتم اگر می خواهی واقعا کمکم کنی زمینه خروج مرا از قرارگاه اشرف فراهم کن”. فهمیه همان روز از ساعت 9 صبح تا 4 بعد از ظهر حرف زد و تلاش می کرد مرا مثل دفعه قبل منصرفم کند.

خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت نوزدهم 08 بهمن 1387

خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت نوزدهم

به پیش مرضیه غفاری که مرا تحت کنترل داشت، رفتم به او گفتم: می خواهم کمپ امریکا بروم. مرضیه گفت: تو عقل خودت را از دست دادی؟ گفتم: تصمیمم را گرفتم. او گفت: ببین آرزو (اسم مستعارم در اشرف) من هم بچه ام را اینجا آوردم تو هم می توانی فرزندت را به اشرف بیاری. چرا می روی؟ مرضیه سعی کرد با حرفهایش مرا از تصمیمی که گرفتم منصرف سازد. به مرضیه گفتم: من مثل تو نیستم. تحمل اینجا را ندارم به هر طریقی و ترتیبی باید از اشرف بروم.

blank
blank
blank