چرا مرا از پدر و مادرم جدا کردند؟ – قسمت دوم
بعد از اینکه هیجده ساله شدم توانستیم پاسپورت هلندی بگیریم. آنروز هرگز یادم نمی رود. کیک خوشمزه ای را بین همه تقسیم کردیم ولی من در نهانم غم می جوشید و درونم را آتشم می زد. این اندوه و فشار هر سال بیشتر شد به همون نسبت که بیشتر به عمق قضایا می اندیشیدیم بیشتر در خودم فرو می رفتم و برایم سئوال ایجاد می شد که چرا آنها (پدر و مادرم) جدائی از من را پذیرفتند و چنین تصمیمی گرفتند
مصاحبه با خانواده آقای عبدی درخصوص مراجعت شان به عراق
براین باور شدم که سران سازمان علیرغم هر های و هوی و با این اتفاقات افتاده پایان کار خود را می بیند، اینکه اشرف بزودی برچیده خواهد شد و حتی آنان در این دستپاچگی نمی دانند تصور کنند که به کجا خواهند رفت و یا فرار خواهند کرد و اصلا در آن وضع بهم ریخته سه ماه بعد با چه سرنوشتی روبرو خواهند شد واگر ذره ای از واقعیتها را بگویند ریزش نیرو بطور وحشتناک تحقق خواهد یافت و حتی انتخاب مسئول جدیدشان هم اینست که بگویند طرح و برنامه داریم و کم نیاورده ایم ولی در خوابند
خانواده آهنگر طبقی: رجوی ها عامل متلاشی شدن خانواده مان – قسمت اول
پدرم مثل خیلی دیگر به خدمت سربازی رفته که آن موقع در جبهه جنگ بود و خیلی از دوستان پدرم که آن موقع از سربازی مرخص شدند الان دارای زندگی موفق هستند ولی پدرم را رجوی که آن زمان در خدمت صدام بود و برای او جاسوسی می کرد اسیر کرد و همین عامل اصلی همه گرفتاری های ما شده است.هر چند که به لحاظ مادی سعی کردیم تا خودمان را جمع و جور کنیم و یک زندگی عادی دست و پا کنیم و دارای خانواده ای باشیم ولی هرگز نتوانستیم کمبود محبت پدر را جبران کنیم و فقط آرزوی دیدار یک لحظه او را داریم.
نامه خانواده های استان مرکزی به نخست وزیر عراق آقای نوری مالکی
همانطور که در جریان هستید خانواده ها روزی نیست که در کشور شما در مقابل درب پادگان اشرف تجمع نداشته باشند. آنها یک هدف را دنبال می کنند آنهم دیدار با عزیزانشان. بعد از چندین سال ما به نوبه خودمان و با سفر های مکرر به کشور عراق سفر کرده ایم و تلاش می کردیم که با فرزندانمان ملاقات داشته باشیم ولی فرقه رجوی مانع این کار می شد. به فرزندان ما با شستشوی مغزی وانمود می کردند که ما دشمنان فرزندانمان هستیم.
نامه خانواده های بلوچی متحصن در مقابل دروازه اشرف
تعدادی از خانواده های بلوچی متحصن در مقابل دروازه پادگان فرقه ای اشرف که هم اکنون در شهرک آزادی چشم انتظار دیدار با فرزندان خود هستند نامه ای خطاب به آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق نوشته و خواستار اقدام فوری وی شده اند.آنها اهل سیستان و بلوچستان و ازهموطنان اهل تسنن می باشند که فرزندانشان به امید پیدا کردن کار مناسب برای تامین مایحتاج خانواده شان، کشور را ترک نموده و در کشورهای همسایه به دام فرقه رجوی افتاده اند.
چرا مرا از پدر و مادرم جدا کردند؟
بدین گونه اتفاق افتاد که در یک شب نا آرام در زمان جنگ خلیج که انفجار گلوله ها همه جا را پر کرده بود من و خواهر و برادرم به همراه صدها تن از بچه های اعضاء مجاهدین با اتوبوس اشرف را ترک کردیم. در آن زمان من هنوز 9 سال داشتم مجاهدین به ما گفتند که در عراق امنیت وجود ندارد زمانی که شرایط بهتر شود ما دوباره برمی گردیم. پدر و مادرم بسیار مضطرب بودند ولی سعی می کردند که خود را آرام نشان دهند.
پدرم؛ که اسیر در اشرف است را آزاد کنید
با کمی پرسش و جستجو تا حدودی برایم جا افتاد، که انسانها را با فریب و کلاه برداری به آن پادگان منتقل می کنند و مثل برده از آنها کار می کشند. من از کودکی از محبت پدری بدور بودم وقتی می دیدم پدرها فرزندان خودشان را بغل یا دست آنها را گرفته اند حسرت می خوردم و با خودم می گفتم چرا من مثل آنها نیستم این چه بلایی بود که بر سر من آمد روزهای سختی را بدون داشتن پدر پشت سر گذاشتم آیا رؤسای پادگان اشرف این را درک و فهم می کنند.
حضور خانواده های تهرانی جلوی قرارگاه اشرف
خانواده های تهرانی اسیران دربند فرقه رجوی با دلی پر از امید و اشتیاق به سمت قرارگاه اشرف شتافتند تا در پیکاری مستحکم عواطف و مهر و محبت خانوادگی خویش را در فضای ماتم زده اسارتگاه اشرف بپراکنند. تا قدمی در جوانه زدن عشق و دوستی در قلوب تحقیر شده عزیزانشان برداشته باشند.
آزادی شما شامل اردوگاه اشرف و خانواده نیست
هستید آیا این مردم آذری زبان که شما از آن یاد می کنید که راه صاف کن انقلابات ایران هستند چرا؟ به خانواده های آذری زبان در جلو اشرف اجازه ملاقات نمی دهد که یکبار حرفتان با عمل یکی باشد چرا؟ در قرارگاه به نیروها آذری زبان که باهم صحبت می کنند با زبان مادری تذکر می دهد. خانم رجوی آیا آنها تبریزی وارومیه ای نیستند پس چطور شده که مردم آذربایجان برای انتقاد از دولت تجمع می کنند شما به آنها پیام می دهید اما به فرزندان این شهرها اجازه ملاقات وغیر…نمی دهد
خسته نباشید و دست مریزاد خانواده های گیلانی به آقای محمد رزاقی
یکی از حاضرین در جلسه در حالیکه دخترش سالیان است که در اسارت رجوی بسر میبرد ضمن اعلام همدردی با آقای محمد رزاقی اظهار داشت: این سازمان لعنتی که ادعا دارد اعضایش آزاد هستند که ازسازمان بروند و یا بمانند پس چطوراست که نفر جداشده ازآن جهنم حتی در اروپا امنیت ندارد که زندگی عادی داشته باشد و آنجا نیز از طرف مواجب بگیران فرقه رجوی تهدید به مرگ میشوند!؟
مجاهدین، هتاکان به حرمت و شکنندگان حریم خانواده
رهبران مجاهدین خلق از جمله معدود کسانی هستند که به مدت بیش از بیست و پنج سال با انواع ترفندها به حریم مقدس خانواده تجاوز نموده و حرمت ها را با شنیع ترین روش های غیر انسانی هتک نموده اند. آنها نه تنها در این مدت راه هرگونه ارتباط را بروی خانواده های افراد محصور در قلعه اشرف بسته اند بلکه با بکار گرفتن و توصل به ناجوانمردانه ترین و غیر انسانی ترین شیوه ها سعی بر ایجاد تنفر در بین اعضای این کانون عشق و محبت نموده و مینمایند.
ملاقات پشت دیوار اشرف – قسمت دوم
واقعیت اینست زمانی قوانین یک” فرقه” ترک بر میدارد که عنصری از بیرون به درون راه یابد، خانواده ها مهمترین نقش را در این مورد یعنی بیدار کردن عزیزانشان از خواب غفلت در فرقه را دارند. یک امید، یک پویایی، یک راه نجات، به بیرون، با ورود خانواده ها به اعضاء فرقه نوید داده می شود و رجوی از این می ترسد که هیزم های تنور قدرت طلبی و حیات ننگین خود را یعنی اعضاء درون اشرف را از دست بدهد و خودش مجبور شود قیمت و بها بپردازد