خاطره ای از محمود رستمی از رهاشدگان فرقه رجوی
در بین خانواده ها دختر جوانی بود که عکس میلاد و مرتضی را در دست داشت. بسیار بیقرار بود و التماس میکرد. میگفت شما را به خدا قسم میدهم به من هرچه میخواهید بگوئید، به من بگویید جنایتکار، خودفروخته، به من بگویید اطلاعاتی، مزدور، هر چه میخواهید بگویید، ولی فقط بگذارید 5 دقیقه برادرم میلاد را ببینم.دیدن این صحنه استخوانهای هر مرد با شرفی را خورد میکرد. طبعا برای من اولین واکنش درونی ام این بود که خواهران خودم تداعی میشد. من ساعتها به این خانم و این صحنه فکر می کردم. خیلی دنبال انسانیت و حریت مورد ادعای مسعود رجوی گشتم.
مصاحبه محمدرضا شمسی از متحصنین جلوی درب اشرف – قسمت دوم
صحبت های خانواده ها خیلی برای عزیزانشان تاثیر دارد. آنها با زبان عاطفی و موثر خودشان بیشتر از فلاخن های سنگ پران مجاهدین و بسرعت تاثیرات خوب و انسانی و الهی را در دل افراد بخت برگشته سازمان میگذارند و آنان را روحیه داده و امیدوارشان میسازند تا به زندگی امید داشته و برای زندگی با شرافت از نزد تشکیلات رجوی فرار کنند. آنان مظلومانه به فحش بعضی عناصر سازمان گوش داده و با زبان گریه برای رستگاری و نجات از کج اندیش آنان مدام دعا می کنند.
جای مادران و پدران ۳۵ قربانی که رجوی گرفت، خالی بود
مسعود رجوی به زعم خود با تشییع پیکراین 35 فرزند ایران که گناهشان افتادن در دام این فرقه بود، فکر می کند به مقصود خود رسید ولی بنظر بنده که 10 سال در اشرف بودم و به قضاوت هر بینندۀ عادل و آگاهی که این صحنه ها را شاهد بود یک رسوائی عظیم و یک نمایش مسخره و بازی با خون 35 انسان پاکباخته بود. صحنه های مسخره”بیا بیا” گفتن ها!! درود، درود گفتن های مشمئز کننده، دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد، و همه از خود می پرسند: چرا هنوز جسد سرد و خاموش بچه ها را توی خاک نگذاشتند اینچنین اعضای سازمان کف می زنند و شاد هستند؟؟
رهبری مجاهدین و خواسته ی مشروع خانواده ها
برادر عزیز دوریت برای همه ی خانواده سخت و دشوار است و تحمل این جدایی مشکل، برادر دلبندم همه ی ما می دانیم که تو هم دلت برای ما تنگ شده ولی ای کاش این دیوار سخت جدایی بین ما نبود یعقوب جان چرا جواب ما را نمی دهی از وقتی که ما چند سال پیش به دیدن تو آمدیم و از سلامتی تو با خبر شدیم هر روز امیدوارتر از روز قبل می شویم. که شاید روزی بتوانی به طرف ما و آشیانه ات پرواز کنی و به آغوش گرم خانواده و کشورت برگردی
خانواده ها همچنان به تحصن و مقاومت قهرمانه خود ادامه میدهند
بیش از یکسال و نیم است که خانواده های اعضای اسیر در پادگان فرقه ای اشرف دست به تحصنی پایدار و حماسی در برابر دروازه این پادگان زده اند. آنان در سخت ترین شرایط در محل مربوطه اقامت گزیده اند و چیزی به غیر از دیدار آزادانه با عزیزان خود نمی خواهند. آنها صرفا می خواهند مطمئن شوند که بستگانشان به میل و اراده خود در اشرف هستند چرا که تمامی شواهد دال بر آنست که برای حفظ نیروها در اشرف از تمامی تکنیک های کنترل روانی و فیزیکی استفاده میشود. اشرف جائی است که مستمرا افراد با ریسک جان خود از آن فرار میکنند. ساکنان اشرف سالهای سال است که هیچ ارتباطی با دنیای خارج نداشته و کمترین اطلاعات به آنان نرسیده است.
آنانی که در بلوچستان زندگی می کنند بلوچ نیستند!
نکته ای که خیلی برایم جالب بود این بود که این افراد میگفتند اینهایی که دنبال فرزندان خود از بلوچستان آمدند بلوچ نیستند انگار بلوچ بودن یک امتیاز خاص هست که الان رجوی کشف کرده و او میگوید چه کسانی بلوچ هستند وچه کسانی نیستند ودر ادامه این افراد فریب خورده گفتند که بلوچهای واقعی آنانی هستند که در اشرف اند و آنهایی هستند که از اشرف دفاع میکنند ,باشد ما این را ملاک قرار داده و به مطلب خود ادامه میدهیم.
ضربه آخرخانواده ها به مجاهدین
اکنون بعد از گذشت بیست ماه از اولین تحصن خانواده ها و در حالیکه کمتر از 3 ماه به مهلت تعیین شده از طرف دولت عراق برای خروج نیروهای فرقه رجوی نمانده سیل جدیدی ازاعزام خانواده ها به سمت اسارتگاه اشرف آغاز شده است. سیلی که عزم خود را جزم کرده تا بنیان فرقه رجوی را برکند وبرای همیشه به زباله دان تاریخ بفرستد.
آقای مومن زاده همه ما میدانیم که شما چه سختی هایی در اردوگاه اشرف تحمل کردید
همگی ما بخوبی میدانیم که شخص شما چه سختی ها و چه شکنجه ها که در اردوگاه اشرف تحمل نکردید و برای خلاصی از آن قرارگاه جهنمی و بدست آوردن آزادی چه مسیر پرپیچ و خمی را طی کردید! اما با عزمی جزم و با اراده ای راسخ برای بدست آوردن رهایی، تمامی سختی ها را بجان خریدید و بآنچه میخواستید رسیدید و اکنون در کنار خانواده محترمتان طعم شیرین زندگی را بهتر و عمیقتر حس میکنید. برای شما و خانواده گرامیتان بهترینها را در مسیر زندگی آرزو دارم.
دل فرزندمان از زندان اشرف بگرفت خدایا مددی
وقتی به عراق سفر می کنم برای نجات فرزندم عازم پادگان اشرف می شوم در مقابلم دنیای خشن را می بینم دلم می لرزد بارها از خودم پرسیده ام که ما انسانها و انسانهایی که در پادگان اشرف هستند چرا اینقدر از ما دورند. چرا آنها ما را از یاد برده اند و چرا ما را فراموش کرده اند. چه کسی مسبب این کار است. کاش می شد سران شکنجه گر چهره های عبوس، چهره های خشن، ترسناک ترین دشمن انسانیت را می دیدم و به آنها می گفتم ای سران شکنجه گر فرزندان ما از دست شما به کجا پناه ببرند.
خانواده آهنگر طبقی: رجوی ها عامل متلاشی شدن خانواده مان – قسمت دوم
مسئولین سازمان از ترس این که عزیزان ما به فکر خانواده های خودشان بیفتند و دوباره عاطفه های خشکانده آنها را زنده کند و فکری برای فرار کنند هرگز اجازه حتی ملاقات از راه دور را نمی دهند. سازمان همیشه از حقوق بشر صحبت می کند و دم از دمکراسی و آزادی می زند مگر من یک انسان نیستم و حق ندارم که حتی یک بار هم شده در تمامی عمر پدرم را ببینم و یا حتی یک بار با او صحبت کنم؟
جنگ خلیج و آواره کردن کودکان معصوم توسط رجوی
کودکان را می دیدم که گریه آنها قطع نمی شد و خودشان را به شیشه های اتوبوس می کوبیدند سران ظالم سازمان در این رابطه بی تفاوت بودند زنهایی که برای بدرقه فرزندانشان به محل آمده بودند فقط اشک می ریختند. صدای یک زنی به گوشم می رسید با صدای بلند می گفت ما بدون کودکانمان در این جا چکار کنیم تنها دل خوشی ما کودکان ما بودند آنها را کجا می برید
تصاویر سنگ پرانی رجوی به سمت خانواده ها در ضلع جنوب
همانطور که حتما در جریان هستید، خانواده ها از بلندگوهای نصب شده در اطراف پادگان فرقه ای اشرف، خصوصا در ضلع جنوب که به مکان های استقرار نزدیک تر است، اقدام به پخش پیام های خود و جداشدگان میکنند تا به گوش عزیزان محبوسشان در داخل پادگان برسد. رهبران فرقه نسبت به این امر، یعنی اطلاع رسانی خانواده ها، واکنش شدید نشان داده و مقر خانواده ها را هدف سنگ پرانی و خود آنان را آماج ناسزا و دشنام قرار میدهند.