شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۴
صدای آزادیخواهی در فرقه 17 اردیبهشت 1387

صدای آزادیخواهی در فرقه

سعید که در نوجوانی به معرکه گردانان قتلگاهش پیوسته بود بمحض آگاهی از افکار ونیت خبیثانه رهبران بد سیرت مدعی رهبری آزادیخواهی (طبق اطلاعات دریافتی از درون تشکیلات سیاه فرقه ضاله شب پرست) خواستار جدایی بود ولی زندانبانان دیوسیرت اشرف که تحمل جدایی بدنه تشکیلات را نداشتند و از آنجایی که دل این اسرا مملو از زخمهای شکنجه خبیثانه رجویستی بوده، آزادی اشان و راه یابی به دنیای آزاد برای این فرقه ضاله، گران تمام می شد، بنابراین سعی نمودند تا با شیوه های مختلف، جان جدایی طلبان را بستانند! و در نهایت بیشرمی از اینان بنام شهیدان تشکیلات نیز یاد می نمایند!

دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت چهارم 16 اردیبهشت 1387

دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت چهارم

حدود ساعت 8 شب پس از 16 سال رزمنده گری با یک دست لباس تنم راهی کمپ آمریکایی ها شدم. اتوبوس مملو از نفرات بود گویی داشتیم به نشست خواهر مریم می رفتیم، راستی یادم رفت بگویم که ترکیب مان هم کامل بود از (MO) یا عضو 20 ساله تا (K2) یعنی کادری که یک سال است آمده در اتوبوس بودند. اتوبوس جلوی درب شمالی قرارگاه که همان درب ورودی زاغه مهمات بود ایستاد، چند سرباز آمریکایی وارد شدند و سرشماری کردند و همراه ما به سمت کمپ (TIF) راه افتادیم که بعدا به (TIPF) تعییر اسم داد و سپس به(ARK) تغییر کرد.

تأکید فرقه ی رجوی بر اسارت زنان 16 اردیبهشت 1387

تأکید فرقه ی رجوی بر اسارت زنان

اسارتگاه اشرف باهزارزن اسیرذهنی درواقع آخرین سنگروخاک ریز ویادگاراین فرقه می باشد چراکه بابازشدن دربهای اشرف برروی این زنان ورسیدن آنها به دنیای آزاد نه تنها باعث فروپاشی کامل این فرقه خواهدگردید بلکه با به سخن درآمدن این زنان ستم دیده که بیش ازدودهه دراسارت ذهنی- فیزیکی- احساسی این فرقه قرارداشته اند می تواند باعث پرده برداری کامل ازمناسبات برده داری این فرقه تروریستی درقرن حاظرگردد.

مرگ در غربت… 15 اردیبهشت 1387

مرگ در غربت…

دلیل دیگر آن که مشخصا می تواند به مرگ حسن میرزایی مرتبط باشد، تلاش سازمان یافته مجاهدین برای قفل کردن تیف و مسدود کردن مجراهای خروجی آن است. توافق ضمنی مجاهدین و آمریکایی ها در خصوص معلق نگه داشتن افراد حاضر در تیف به قصد جلوگیری از ریزش های قابل پیش بینی در اشرف یکی از همین اقدامات هماهنگ شده است که تا زمان حاضر و پس از گذشت بیش از 5 سال کماکان ادامه دارد. این رویه در نهایت اعضای تیف را ناگزیر به اتخاذ تصمیمات فردی برای برون رفت از موقعیت بلاتکلیفی نموده است.

کسی بدون اطلاع رهبری نفس نمی کشه 15 اردیبهشت 1387

کسی بدون اطلاع رهبری نفس نمی کشه

مسئول ما هم از لایه های انقلاب کننده بود و الباقی نفرات بخش ما هنوز انقلاب نکرده بودند نصف بیشتر ما مجرد بودیم و بقیه که شامل خواهر و برادرها (زنها و مردها) متاهل بودند. بعضی ها بدلیل بچه دار بودن هر شب به اسکان می رفتند و در حقیقت آنها کسانی بودند که یا با بچه خردسال وارد سازمان شده بودند یا بچه هایشان در سازمان بدنیا آمده بودند.

بلاتکلیفی ایرانیان تبعیدی در عراق 15 اردیبهشت 1387

بلاتکلیفی ایرانیان تبعیدی در عراق

ما هم اکنون شما را در جریان وضعیت گروهی قرار میدهیم که یک سازمان تروریستی یا حتی یک فرقه خوانده میشود. این گروه با این موارد خوانده میشود ولی همچنان تحت حمایت نظامیان ایالات متحده است. این یک گروه ایرانی است. آنها میخواهند دولت ایران را سرنگون کنند و در حال حاضر در تبعید در عراق بسر می برند.

رجوی، رفتاری دوگانه 15 اردیبهشت 1387

رجوی، رفتاری دوگانه

همه بر وبچه ها ناراحت شدند. نزدیک 5/1 سال بود که ما باهمدیگر بودیم تقریبا بچه ها ی از خارج ایران یعنی آمریکا و اروپا آمده بودند وهمسن و سال بودیم به هم عادت کرده بودیم. کلی خاطره با هم داشتیم. همدیگر را می فهمیدیم و حرفهای مشترک با هم برای گفتن داشتیم. حرفهائی که همه هم سن وسالهای ما در ایرا ن و کانادا با هم می زنند راستش بعد از اینکه با رفتن من مخالفت شده بود دیگه پذیرفته بودیم که باید همین جا بمانیم و به همین دلیل هم از آنجا که بچه ها اکثرا ایدئولویک مذهبی نبودند (یعنی اهل نماز و روزه سفت و سخت نبودند – مثل همسن و سالهای داخل کشور و کانادا) از زمان حاضر با توجه به محدودیت های اشرف حداکثر استفاده را می کردیم. ا زقرارگا ه های دیگر هم حرف های زیاد خوبی نشنیده بودیم.

شگرد های کهنه شده فرقه رجوی 12 اردیبهشت 1387

شگرد های کهنه شده فرقه رجوی

نگاهی کوتاه به شیوه جمع آوری نیرو در فرقه در سالهای قبل که غالبا از ترکیه و کشورهای عربی جمع آوری می شدند، داشته باشیم متوجه می شویم که این افراد با ترفند و به بهانه کمک برای گرفتن پاسپورت پناهندگی در کشورهای اروپایی به عراق آورده می شدند و سپس راه بازگشت شان را کور کرده و طی نشست های مختلف توسط خانم فهیمه اروانی که آن موقع مسئول پذیرش سازمان بود سعی در فریب این بخت برگشته ها و نگهداری شان در اشرف می کردند!!.

خاطرات قلعه اشرف – قسمت شانزدهم 07 اردیبهشت 1387

خاطرات قلعه اشرف – قسمت شانزدهم

در واکنش و اعتراض به نشست طلاق و دستور مسعود به طلاق اجباری اعضای سازمان، تعداد زیادی از افراد مستقر در قرارگاههای سازمان در عراق که پاسپورت داشتند با زن و فرزندانشان قرارگاههای سازمان را در عراق ترک کردند و به کشورهای اروپایی رفتند و تعداد دیگری نیز بدون همسرانشان رهسپار کشورهای غربی شدند. و عده ای نیز که بحث طلاق را نپذیرفتند و اما مایل نبودند از سازمان جدا بشوند در عراق ماندند و تا سال های 72 – 73 در هر هفته یک روز به پیش زن و فرزندان خود می رفتند اما بعدا تحت فشار رهبران سازمان همسرانشان را برای همیشه طلاق دادند و حتی فرزندانشان را نیز هیچگاه ندیدند زیرا سازمان مسئولیت سرپرستی آنها را بر عهده گرفت و آنها را به کشورهای اروپایی یا امریکا و کانادا فرستاد.

دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت سوم 01 اردیبهشت 1387

دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت سوم

امروز” سر جنت اسکی” پیرمرد رئیس آشپزخانه به چادر کناری ما آمد و نشست و با بچه ها گپ زدن، و وقتی بچه ها از شرایط اشرف برایش گفتند اصلا باور نمی کرد، بچه ها برایش تعریف کردند که برنامه غذایی آنجا چیست، بدون مقدمه گفت: پس چرا سربازان آمریکایی را دعوت می کنند انبوهی گوشت و مرغ و……می دهند؟ ما فکر می کردیم که نفرات اشرف هم همین غذا را می خورند. بعد هم گفت که در یک وعده غذایی به آنها قیمه، فسنجان، ماهی، بستنی و نوشابه و کیک و…

مصاحبه بنیاد خانواده سحر با خانم بتول سلطانی – قسمت دوم 28 فروردین 1387

مصاحبه بنیاد خانواده سحر با خانم بتول سلطانی – قسمت دوم

در مقابل تمامی حرفهای آنها من یک حرف بیشتر نداشتم. اصرار داشتم که تنها میخواهم با حسین بدون واسطه صحبت کنم و رد بچه هایم را میخواهم. صراحتا به آنها گفتم که سر سوزنی به سازمان مجاهدین خلق اعتماد ندارم و پولش را هم نمیخواهم و پایم را هم به قرارگاه نخواهم گذاشت. گفتم که شما میگویید به حسین فرمان خواهید داد با من زندگی کند و فرزندانم را نزد من خواهید آورد ولی طی این چند روز و اینهمه تماس که گرفته اید حتی حاضر نشده اید یک بار حسین را پای خط بیاورید و یا امکان تماس من با دختر و پسرم را فراهم کنید.

دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت دوم 21 فروردین 1387

دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت دوم

داستان از این قرار بود که در نشست یگان آنها وی اعلام کرده بود که قصد خارج شدن از تشکیلات را دارد و زن مسئول منتظر بوده که نفرات دیگر به او حمله کنند و او را سرکوب نمایند و در کمال تعجب وی کسی عکس العملی نشان نمی دهد. سپس زن مربوطه شروع به گریه کردن می کند و آه ناله که ما این همه سختی تحمل کردیم و….. و حالا شما می خواهید ما را تنها بگذارید و پشت خواهر مریم را خالی کنید و در میان این حرفها شروع میکند از سختی دوران که شبیه به درد زایمان است صحبت کردن و اینکه چطور خودش به سختی بچه اش را زایمان کرده و… و اینکه درد موقتی است و بعد از آن شیرینی دارد.

blank
blank
blank