بازجویی نرم مادرانه خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی
می دانم نامه ات دیکته شده از سمت سران مجاهدین بوده سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی
01 تیر 1403باز هم سی خرداد رسید
در سازمان مجاهدین خلق این روز را روز زندانیان سیاسی و ارتش آزادی بخش و روز شهدا نام گذاری کردند ولی از آنجایی که نزدیک به ۳۰سال در سازمان بودم خوب میفهمم که سازمان این روز را فقط به خاطر این که کارهای فریب کارانه خودش را خوب در خلق الله جا بیندازد به هر […]
ما در بردگی مطلق بودیم
با سلام به تمامی خانوادههای عزیز، یادم هست که برای اولین بار، زمانی که خانوادهها برای دیدار فرزندانشان، یا پدر و مادرشان پشت درب کمپ اشرف آمدند، چه لحظههای خاصی بود. با تشکر فراوان از آقای ابراهیم خدابنده که انجمن نجات را راهاندازی کرد تا تکتک افراد برای آزادی از اسارت فرقه وطنفروش پناهگاهی پس […]
سازمان رجوی همیشه برای کشورهای میزبان مشکل آفرین بوده است
در تاریخ 30 خرداد 1402پلیس آلبانی برای بازرسی به مقر مجاهدین خلق مراجعه کرد، اما با پاسخ منفی از سوی سران فرقه روبرو شد. البته این پاسخ منفی برای کسانی که با ماهیت مجاهدین خلق آشنایی داشتند، چیز تازه و عجیبی نبود. چون تاریخ نشان داده در هر مقطع اینها با دولت قانونی کشورهای میزبان […]
۱۴ سال اسارت در سلولی به نام اشرف
من مهدی سلیمانی هستم و نزدیک به ده سال است که در تیرانا زندگی میکنم. از مهربانی و دلسوزی مردم شریف آلبانی بسیار خوشحال هستم. در این جشن میخواهم سرنوشت خودم را برایتان بازگو کنم. من چهارده سال در سازمان مجاهدین خلق بودم و با آنها زندگی کردم. مجاهدین خلق یک گروه سکت هستند و […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم
در قسمت قبل از بد شانسی خودم گفتم که من را سوژه کردند و گفت فؤاد بلند شو، فرزانه گفت پرونده تو آنقدر سیاه است که نمی شود پرونده ات را باز کرد! فکر کردی از کارهای تو در مقر ناآگاهیم؟ با چه کسانی در مقر محفل داری؟ نام آنها را ببر، خراب کاریهایت در […]
گذری بر ۲۱ عید قربان بدون دیدار خانواده
قبل از این که گرفتار فرقه رجوی بشوم، در هر عید سعید قربان لباس نو می پوشیدیم و برای نماز عید می رفتیم. بعد که باز می گشتیم گوسفندی که از قبل فرا رسیدن عید خریداری شده بود، توسط پدر قربانی میشد. مادر قسمتی از گوشت گوسفند را بین همسایههای مستمند توزیع و باقیمانده را […]
عاطفه سبدانی: مادر خوانده ام سیندرلا را در من دیده بود
مادر خوانده من هر کاری کرد تا ثابت کند من اشتباه می کنم. سالها بعد یک روانشناس به من گفت که او حسود بوده. اما من چه می دانم. اگر فقط کمی بیشتر خدمات میدادم. کمی مهربان تر، توانمندتر ؟ اگر نمراتم را به حداکثر میرساندم؟ فقط به احضارشدن ها پاسخ میدادم؟ اگر من تمام […]
درک نعمت زندگی پس از خروج از تشکیلات فرقه رجوی
چند روز پیش ناصر سیدبابایی در دفتر انجمن نجات آذربایجان غربی حضور یافت و با مسئول این دفتر به گفتگو نشست. در این گفتگو ناصر سیدبابایی توضیح داد که چگونه گرفتار مجاهدین خلق شد. او همچنین تجربیات سختش در مدت کوتاه حضور در این فرقه و زندگی اش پس از خروج از فرقه خود را […]
اشرف؛ زندانی که ۳۰ سال در آن محبوس بودم
در سال 1365 بعد از تهاجم عراق من و تعدادی اسیر شدیم و به اردوگاه منتقل شدیم. شرایط سخت و طاقت فرسا بود. ولی بعد از مدتی کم کم به شرایط عادت کردم. بعد از مدتی عراقیها برای هر دو آسایشگاه یک تلویزیون دادند. خوشی ما این بود که پنجشنبه ها فیلمی ایرانی را از […]
با وجود مشکلات، جدایی از فرقه رجوی بهترین گزینه است
خارج از سازمان مجاهدین خلق، برای کسانی که از این سازمان جدا شدهاند، معمولاً با چالشهای بسیاری همراه است. بسیاری از افرادی که از این سازمان خارج میشوند، پس از سالها زندگی در شرایط محدود و تحت کنترل، با دنیای بیرون از سازمان ناآشنا هستند. این امر میتواند منجر به مشکلاتی نظیر شناخت جامعه، زبان، […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت پانزدهم
در قسمت قبل تا آنجا گفتم که به دلیل وضعیت حاکم بر مقر، قرار شده بود نشست هایی با حضور زهره قائمی برگزار شد. ب یک روز از کنار ستاد در مقر موزرمی تردد داشتم، از اتاق زهره قائمی سر و صدا می آمد، کنجکاو شدم ببینم این سر و صداها چیست! زهره قائمی با […]
خلیل انصاریان: زندگی در دنیای آزاد طعم دیگری دارد
اعضای جدا شده از تشکیلات مجاهدین خلق، هر کدام به نوعی سعی می کنند تجربیاتشان از زندگی در دنیای خارج از سازمان را با دیگر افراد به اشتراک بگذارند. این افراد تجربیات خود را بیان می کنند تا علاوه بر اینکه حقایق درون حصارهای اردوگاه مجاهدین خلق آشکار شود، دوستان سابق شان در کمپ مانز […]
