ورود به قرارگاه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت دوم
زندگی در کنار خانواده، موهبتی که دوباره نصیبم شد دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک
دفتر بغداد و جاذبه های مبارزه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول
حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت سوم
صادق اهل کرمانشاه یا سنندج، عینکی و موهای سرش ریخته بود. اهل سیاست نبود. سازمان و تشکیلات مجاهدین را قبول نداشت. سال 80 در قسمت ورودی او را دیدم. بعدها به عنوان کاندید عضویت شناخته می شد. در قرارگاه 4 ارتش سازماندهی شد پس از رفتن به زمین و پراکندگی به دلیل فشارهای روحی و روانی که از سوی مسئولین زن سازمان بر وی وارد می شد و تهدیدهای مکرر و آزار و اذیت های فرماندهان مرد قرارگاه 4 در هنگام استقرار در سه راه امام ویس ـ نفت خانه و جلولا که خارج از جاده مستقر بودند در داخل سنگر با سلاح کلاش خودکشی کرد
حقایقی در باره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت دوم
شخصی به نام مهدی برائی با نام مستعار برنا که بعدها به همراه سری دوم جدا شدگان سازمان به ایران بازگشت به دلیل کنجکاوی و نگاه کردن به داخل ماشین های قسمت اداری که در حیاط پارک می شد با تاخیر یک هفته ای و پس از ما او را به پذیرش آوردند وقتی از او سوال کردم که چرا به پذیرش دیر منتقل شدی؟ گفت: مرا به ضد اطلاعات بردند و آن قدر سین جین کردند فحش و دشنام دادند و افترا زدند تا اعتراف کنم نفوذی رژیم ایران هستم آن هم به دلیل اینکه به داخل ماشین های پارک شده در حیاط نگاه کرده ام!!
حقایقی در باره ی جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت اول
مارک تروریسم که بر پیشانی مجاهدین خورده است اعتراف به یک واقعیت است. مجاهدین این گروه خشن همیشه و در همه حال تروریست های واقعی هستند اگر سران مجاهدین سعی دارند به دروغ شعار مبارزه برای آزادی و عدالت بدهند اما ماهیت واقعی آنها چیز دیگری است. گروه مجاهدین در قتل و شکنجه، تهدید و ارعاب، خرابکاری و تفتیش عقاید، نقض حقوق انسانها، تجاوز گستاخانه به حریم خصوصی نفرات با پوش ایدئولوژی نقش مستقیم دارند.
اجیر شدگان و مزدبگیران در سورچرانیهای مریم رجوی را بهتر بشناسید
یکی هم به نام مک گلاسکی بود که خود را از فرماندهان حفاظت اشرف معرفی کرد و خیلی بدون مقدمه و بی ربط به نام من اشاره کرد و آنچنان ناشیانه مطالب صد بار قرقره شده از گلوی مجاهدین را از حفظ بیان کرد که مریم رجوی را آنچنان به تشویق و تحسین وادار کرد که گوئی آن آمریکائی با صحبت بر علیه من بر زخم دل مریم خانم را از رسوا شدن دکان هرزه درائی و فاسقه کاری برای شوهر جنایتکارش سخت به درد آمده بود مرحم می گذاشت.
نوروز در زندان رجویها – قسمت دوم
درزیرمیز نسرین بلندگو و یک سیستم ارتباطی نصب شده بود. که بعدا فهمیدم مسعود و مریم رجوی دریک اتاق دیگرازطریق همین سیستم درجریان این دادگاه مستقیم قرار می گیرند. دریک لحظه گویی ازطرف مسعود رجوی خطاب به نسرین پیامی رسید که نسرین با زدن چوب دستی به میز اعضای ستاد را به آرامش دعوت کرد. نسرین ادامه داد که تو نفوذی وزارت اطلاعات هستی.ازنیروهای 9 بدر آمده ای بیا اعتراف کن و گرنه زندان ابوغریب در انتظار توست. برو فکرهایت را بکن یا اعتراف و نوشتن برگه یا زندان ابوغریب.
لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب – قسمت دوم
عید 81 فرا رسید. به اتفاق چند نفر از بچه ها در نظر داشتیم با امکانات محدود جشن سال تحویل را برگزار کنیم. ولی با مقاومت و برخورد شدید مسئولین عراقی بند مواجه شدیم. آنها به شدت با آداب و رسوم ایرانیها مخالف بودند و وقتی که به آنها پیشنهاد مراسم عید را دادیم گفتند خفه شوید.سگان مجوس (آتش پرستان).این نحوه برخورد عراقیها با سنتهایمان که برایمان خیلی ارزشمند و مقدس بودند قابل هضم نبود.
ملاقات درجهت تعیین تکلیف سازمان مجاهدین و مقدمات رهایی اعضای گرفتار
در روز۲۶مارس تعدادی از جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق شامل نمایندگانی از انجمن ها و کانونهای فعال حقوق بشری از کشورهای هلند و آلمان در مقر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنو حاضر شده و طی ملاقات با دفاتر نمایندگی دولتهای مرتبط با موضوع مجاهدین در ژنو منجمله دفتر نمایندگی دولت عراق و آمریکا ضمن افشاگری در مورد عملکرد سازمان مجاهدین و قصد آنها در به بند کشیدن اعضایشان در کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) و اشرف و بازگو کردن شمه ای از توطئه ها و عملکردهای سازمان مجاهدین خواستار نظارت هر چه بیشتر نهادهای بین المللی و اعطای حقوق اولیه انسانی به اعضای مجاهدین در دو کمپ اشرف و کمپ موقت ترانزیت (لیبرتی) شدند.
لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب
دی 80 عادل و فهیمه اروانی به سلول مراجعه و یک شلوار و یک کاپشن به من دادند.صبح یک لندکروز به محل اسکان آمد و نفر رابط استخبارات عراق ما را تحویل گرفت وحرکت کردیم. ابتدا فکرکردم میخواهند مرا به مرز ترکیه با ایران ببرند. ولی به ناگاه خودم را جلوی درب زندان ابوغریب دیدم.حدس زدم که افسرعراقی کار اداری دارد به همین خاطر از لندکروز پیاده نشدم.تا اینکه صدای افسرعراقی مرا به خود اورد گفت بیا پایین. وارد زندان شدم.
نوروز درزندان رجویها – قسمت اول
ما همچنان در سلول انفرادی و در ترس و اظطراب از اعدام یا زندان ابوغریب به سر می بردیم.شب تحویل سال نو فرا رسید. به دلیل تعداد زیاد نفرات و کمبود دستشویی تمام لحظات سال تحویل را درصف طویل انتظار دستشویی به سر بردیم. درصف انتظار ایستاده بودم و به گذشته خود، اینکه چه شد که سرنوشتم به فرقه رجوی کشیده شد فکر می کردم. به لحظات سال تحویل درسالهای قبل که در کنارخانواده برسرسفره هفت سین نشسته ودر انتظار اعلام سال نو بودیم.
خاطرات سفر به اشرف ـ قسمت سوم
یکی از نیروهای بی خبر سازمان با دوربین مشغول فیلمبرداری بود من هم فرصت را غنیمت شمردم و به او گفتم به جای فیلمبرداری سخنان من را بشنو و حرف های دلم را زدم. بعد از آن سراغ دیگری رفتم به محض دیدن ما سنگ پرانی کرد. خیلی برایم عجیب بود باور نمی کردم که اینها این چنین رفتار مضحکی را از خود نشان بدهند. زیرا در میان ما تعدادی از خانواده ها بودند آنها پدران و مادران پیر و چشم انتظاری بودند که جز ملاقات با عزیزانشان درخواست دیگری نداشتند رفتار توهین آمیز مجاهدین برایم ناراحت کننده و خیلی آزار دهنده بود.
گفتگو با ابراهیم خدابنده
اردوگاه اشرف ظرفی بود که رجوی توانست نیروهایش را در آن جمع کند. فرقهها کلا به دنبال جایی هستند که ایزوله از محیط خارج باشد، چراکه نمیخواهند اعضایشان با محیط پیرامون ارتباطی داشته باشند. برای همین ساکنین اردوگاه اشرف ارتباط تلفنی با بیرون نداشتند، اینترنت نداشته و ندارند. فقط اینترانت یا شبکه داخلی و تلویزیون مداربسته دارند. آنجا کسی موبایل ندارد و تنها مسوولان ارشد حق استفاده از موبایل آن هم تحت ضوابط خاص را دارند.
بیانیه اعضاء جداشده از مجاهدین خطاب به نخست وزیر عراق
طرح ادعای مالکیت خودروهای شخصی و دارائیهای منقول اعضا از طرف خانم رجوی یک دروغ مضحک صرفا بعنوان یک حربه تبلیغاتی وبه منظور سنگ اندازی درخروج نیروهای تحت اسارت ازپادگان صورت گرفته است. به گواهی ما و کلیه نیروهای جدا شده درطی سالیان حضور دراین فرقه ضد دمکراتیک از حق تملک ابتدایی ترین امکانات شخصی از جمله حق انتخاب پوشش ضروری ویا استفاده ازامکانات ارتباطی محروم بوده ایم.

