جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
  • ملاقات اعضای انجمن نجات مازندران با برادر راضیه احمدیان 26 مهر 1404

    اعضای تشکیلات رجوی از تلفن و موبایل محروم هستند!
    ملاقات اعضای انجمن نجات مازندران با برادر راضیه احمدیان

    در آخرین روزهای مهر ماه، اعضای انجمن نجات مازندران در شهرستان بابل با مرتضی احمدیان در محل کار وی دیدار کردند. راضیه احمدیان خواهر او که اکنون در آلبانی مستقر است، سال هاست در تشکیلات مخوف مجاهدن خلق گرفتار شده و به دلیل ممنوعیت رابطه با خانواده در این تشکیلات، با خانواده اش ارتباط و […]

در میان اشک و شوق خانواده ها – قسمت سوم 07 شهریور 1391

در میان اشک و شوق خانواده ها – قسمت سوم

وقتی در سال 82 پدرم برای ملاقات به اشرف آمد حتی دوستانم باورشان نمی شد که پدرم زنده است و وقتی به رقیه عباسی یکی از مسئولین زن فرقه که همسر پسر عموی پدرم نیز می باشد اعتراض کردم که چرا این خبر را به من دادید گفت خبر ناقصی در این ارتباط داشتیم که مجبور شدیم به شما هم بگوئیم و… و اینگونه افراد را با فریب و نیرنگ در آنجا نگه می دارند و پل پشت سرشان را خراب می کنند.

تسلیت به هموطنان آذری 25 مرداد 1391

تسلیت به هموطنان آذری

با کمال تاسف زلزله در استان آذربایجان شرقی باعث صدها کشته و زخمی شده است که دل همه ما را به درد آورده است. انجمن نجات مازندران با ابراز همدردی با عزیزان و هموطنان آذری، خود را در غم آنها شریک دانسته و از خدای مهربان خواهان آمرزش همه جان باختگان و شفای مجروحین و صبر و پایداری بازماندگان هستیم.

نامه خواهری دل سوخته خطاب به زهرا گنجشکی اسیر فرقه رجوی 24 مهر 1390

نامه خواهری دل سوخته خطاب به زهرا گنجشکی اسیر فرقه رجوی

جعفر و مرضیه خواهر کوچک و زیبای ما که تو مادرش بودی و سالها در نبود تو عذاب کشید تا توانست مرا تحمل کند هر دوی آنها منتظر تو هستند و لحظه شماری می کنند تا پیش آنها بروی و اقلا باقی عمرت را در آرامش و به عنوان یک انسان معمولی که راحت بتواند هر جا که دلش بخواهد برود سینما و پارک یا آزادانه در خیابان راه بروی و زندگی کنی. مرضیه برایت اتاق آماده کرده و امید دارد روزی پیش او بروی.

خانواده های قربانی شده سازمان از بی پایگاهی رجوی در داخل می گویند – قسمت دوم 23 مهر 1390

خانواده های قربانی شده سازمان از بی پایگاهی رجوی در داخل می گویند – قسمت دوم

98 درصد از افرادی که قبلا گول شعارهای سازمان را خوردند و نسبت به او سمپاتی پیدا کردند بعد از کش و قوس های مختلف پی به ماهیت سازمان و رجوی بردند و دنبال زندگی خود رفتند و اگر چه ممکن است که با نظام همراه نباشند اما تنفر شدید نسبت به سازمان دارند آدم هایی را در شهر خود می شناسم که قبلا با سازمان کار می کردند ولی بعدها به ماهیت سازمان پی بردند و با ادامه تحصیل در حال حاضر جز مسئولین بالای ادارات و بانک ها می باشند که نمی خواهم نامی از آنها برده شود.

نامه ای از آقای حسین شعبانپور به برادرش حسن شعبانپور اسیر فرقه رجوی 20 مهر 1390

نامه ای از آقای حسین شعبانپور به برادرش حسن شعبانپور اسیر فرقه رجوی

نامه ای از آقای حسین شعبانپور به برادرش حسن شعبانپور اسیر فرقه رجوی

خانواده های قربانی شده سازمان از بی پایگاهی رجوی در داخل می گویند – قسمت اول 17 مهر 1390

خانواده های قربانی شده سازمان از بی پایگاهی رجوی در داخل می گویند – قسمت اول

از خاطرات تکان دهنده این سازمان در قائم شهرکه مرا تکان داد، یکی ترور تعدادی اهالی روستای قادیکلا و ترور جمعی تعدادی از افراد در ساختمان بسیج قائم شهر بود.برایم بسیار عجیب بود که آنها جلوی یک مینی بوس را گرفته و تعدادی از معلمین و مردم عادی بدون سلاح را از ماشین پیاده کرده و به رگبار بستند و بعدا طی اطلاعیه ای آن را اعدام انقلابی اعلام کردند.

نامه آقای میلاد طوسی بخش به پدر اسیرش در قرارگاه اشرف 09 مهر 1390

نامه آقای میلاد طوسی بخش به پدر اسیرش در قرارگاه اشرف

من از داشتن بابایی به مهربانی و خوبی تو محروم هستم در حالی که تو زنده ای. بابا آشنایان و دوستانت هر وقت من را می بینند می گویند حیف شد مسعود اسیر شد و آن ها هم جویای این هستند که تو کی می توانی بر گردی. بابا، بزرگ شدن ما را که ندیدی و از لذت بودن در کنار خانواده ات برای 23 سال محروم بودی، نگذار این محرومیت بیشتر ادامه پیدا کند.

نامه به ایوب آستا از اسیران فرقه رجوی 15 شهریور 1390

نامه به ایوب آستا از اسیران فرقه رجوی

ایوب جان اینجا چشم انتظار شما زیاد هستند که مهمتر از همه مادر است که برگردن همه ما حق دارد چون سختی زیادی را متحمل شده است با آن همه مشکلات ما را بزرگ کرده و آرزو زیاد داشته که در موقع پیری بتوانیم عصای دستش باشیم و کمک حالش باشیم. خودت هم خوب می دانی که چقدر شما را دوست داشت با رفتن شما همه آرزو هایش بر باد رفته الان پیر شده و خوب نمی تواند ببیند و تنها آرزویش دیدن شما است امیدواریم که این آرزویش را برآورده بکنید

َتلنگری بر باقیمانده اراده مسخ نشده اسیران اشرف 07 شهریور 1390

َتلنگری بر باقیمانده اراده مسخ نشده اسیران اشرف

هنوز خانواده های اعضاء را وادار به طلاق اجباری نکرده و مسعود زن های سازمان را به عقد خود در نیاورده بود.هنوز اجازه ی تماس تلفنی و نوشتن نامه از طرف شما به خانواده را می دادند , نه این که به طرف آنها سنگ بیندازند و مادر و پدرِ پیر ِخود را مزدور خطاب کنند.حالا, بجای سر کوچه کمینه, مدح و ثنای آنها را می گویند.

چه کسی پاسخگوی سئوالات ما خانواده ها است؟ 16 مرداد 1390

چه کسی پاسخگوی سئوالات ما خانواده ها است؟

پدر، من یک انسان هستم یک بشر هستم که 25 سال انتظار تو را می کشم این چه سازمانی است که اجازه دیدن از راه دور را به من نمی دهد که ببینمت که به من بگویند که این پدرت است، چرا؟ پدر عزیزم ما آمدیم تا درب قرارگاه ولی مسئولین اجازه دیدن شما را به ما ندادند؟

نامه فرزندی به پدرش که ۲۳ سال در اشرف اسیر است 12 مرداد 1390

نامه فرزندی به پدرش که ۲۳ سال در اشرف اسیر است

پدر جان آنقدر دلتنگم که اسم پسرم را عبدالحسین گذاشتم تا با صدا زدن او با نام تو قدری تسلی قلبم را فراهم سازم. البته این بی مهری و غیر مسئولانه بودن آنهایی است که در ظاهر خود را آزادی خواه می دانند و می نامند ولی در عمل هیچ چیزی از آزادی خواهی نمی دانند. این چه آزادی خواهی است که بین پدر و خانواده اش 23 سال فاصله انداخته اند و هنوزم که هنوزه نمی گذارند به اندازه لحظه ای این دیدارها تازه شود؟

تقدیم به تمام کسانی که عزیزی را در اسارت اشرفیان دارند 11 خرداد 1390

تقدیم به تمام کسانی که عزیزی را در اسارت اشرفیان دارند

رفتی و الان 23 ساله که برنگشتی و هیچ خبری از تو نداریم، چند سالیه که فهمیدیم بردنت اشرف و اسیر اونهایی. میدونی من الان چند سالمه و چقدر بزرگ شدم، میدونی که چقدر چشم به راهت بودیم و چقدر اومدنت رو به انتظار نشستیم؟ چقدر دلت برای ما تنگ شده؟ هر چند میدونم همونقدری که دل ما برای شما تنگ شده دل تو هم به اندازه یک دنیا برای ما تنگ شده و میدونم که نمیتونی میله های اسارتت در اشرف رو به تنهایی بشکنی و نیاز به کمک همه دنیا وجود داره

blank
blank
blank