یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
  • پسرم سالهاست چشم انتظار آمدنت هستم 16 آذر 1404

    نامه صدیقه نجفی به فرزندش محمد جعفر نجفی در کمپ آلبانی
    پسرم سالهاست چشم انتظار آمدنت هستم

    محمد جعفر فرزندم سلام خوبی پسرم حالت خوب است. چرا با مادرت تماس نمی گیری در کجای دنیا قرار گرفته ای که نمی توانی با مادرت تماس بگیری و حال مادرت را جویا شوی؟ پسرم چرا ارتباطت را با خانواده قطع کردی به چه دلیل؟ چندین سال است شما را ندیدم. برای یک مادر خیلی […]

علی جان یک دنیای واقعی منتظر توست 16 آذر 1404

نامه زهرا قلیزاده به برادرش علی قلیزاده علی جان یک دنیای واقعی منتظر توست

علی اشرف جان نگران حالت هستیم 12 آذر 1404

پیام خانواده ملکی برای برادرشان علی اشرف علی اشرف جان نگران حالت هستیم

گردهمایی جمعی از خانواده ها در دفتر انجمن نجات مازندران – قسمت اول 16 دی 1389

گردهمایی جمعی از خانواده ها در دفتر انجمن نجات مازندران – قسمت اول

در این گردهمایی هر یک از خانواده ها به گوشه هایی از ستمگری و ظلم رجوی ها اشاره کرده و همگی بر این موضوع تاکید داشتند که عزم آنان برای رسیدن به ابتدایی ترین حق قانونی خود یعنی « ملاقات حضوری » جزم بوده و تا آزادی عزیزان اسیرشان از اسارت گاه اشرف از پای ننشسته و آنقدر به درب قرارگاه اشرف می روند تا این درب باز و اسیران درون آن آزاد گردند و از این خواسته ذره‌ای کوتاه نخواهند آمد.

دادخواهی خانواده های مازندرانی از مسئولین یونامی در عراق 16 دی 1389

دادخواهی خانواده های مازندرانی از مسئولین یونامی در عراق

تعداد زیادی از خانواده های استان مازندران به دنبال حضور در جلوی درب اشرف جهت انجام ملاقات با عزیزان شان که با توهین و فحاشی و مخالفت رجوی وطن فروش مواجه گشته اند و پس از تحمل سختی های فراوان موفق به دیدار نشدند، پس از بازگشت از این سفر و برای توجه بیشتر ارگان های ذیربط بین المللی و حقوق بشری و عراقی، منجمله مسئولین یونامی در عراق، به همراه برخی دیگر از خانواده های استان نامه ای خطاب به نماینده سازمان ملل در عراق صادر نمودند

تاملی بر نقطه نظرات خانواده ها پس از سفر به اشرف ـ قسمت ششم 15 دی 1389

تاملی بر نقطه نظرات خانواده ها پس از سفر به اشرف ـ قسمت ششم

چند روز در درب ورودی اشرف بودیم یکی از همراهانمان حدوداً پنجاه سال داشت از درد و ناراحتی و از فشاری که به ایشان به دلیل اجازه ندادن به ما برای ملاقات با بچه هایمان وارد آمد دچار سکته ی قلبی شد. من شخصاً ایشان را با ماشین ارتش عراق به بیمارستان رساندم با مشکلات بسیار زیاد و بعد از چند روز حالش خوب شد در هنگام بازگشت به ایران هم ناخوش بود. این صحنه ها واقعاً درد آور است، رقت انگیز است.

پیام خانواده قلیزاده به فرزند اسیرشان در اشرف 14 دی 1389

پیام خانواده قلیزاده به فرزند اسیرشان در اشرف

برادرم علی جان آمدنت چرا اینقدر طول کشیده؟ تا کی انتظار و دوری. چرا به دل خودت رجوع نمی کنی دل همه برادر و خواهرانت و فک و فامیلها برایت تنگ شده. آخه دلت را به چه کسانی خوش کرده ای. اینان همه مهره های سوخته اند که پشت شما خودشان را مخفی کرده اند. امید به آنها داشتن دراین سالها چه سودی برایت داشته جز دوری و غربت

حمایت خانواده های گیلانی از اجتماع خانواده های متحصن در ضلع جنوبی اشرف 13 دی 1389

حمایت خانواده های گیلانی از اجتماع خانواده های متحصن در ضلع جنوبی اشرف

خانواده های زحمتکش و چشم انتظار گیلک که موشکافانه و با احسا س مسولیت تحسین برانگیز اخبار مربوط به خانواده های هم درد خود در مقابل اسارتگاه اشرف را دنبال می کنند، با مشاهده اجتماع عظیم خانواده ها در ضلع جنوب اشرف برای دستیابی به خواسته مشروع و به حق خود مبنی بر برقراری ارتباط با عزیزان دربندشان، به آنان دست مریزاد گفته و برمقاومت شجاعانه آنان آفرین گفتند.

خاطرات حضور در درب اشرف به همراه خانواده ها – قسمت اول 13 دی 1389

خاطرات حضور در درب اشرف به همراه خانواده ها – قسمت اول

چندین خانم بسیار مسن زحمت آشپزی را متقبل شده بودند در مراودات بعدی از خود آنها شنیدم که قسم یاد می کردند تا به آغوش کشیدن عزیزانشان در جلوی درب اصلی اشرف خواهند ماند و ترفندهای مسخره سازمان از جمله به جلوی دوربین بردن بچه هایشان برای مصاحبه های تشریفاتی چند دقیقه ای را نمی پذیرند و به ازای غلط های اضافی سازمان مصمم تر فشارهای خودشان را با بیان درد دل هایشان با عزیزشان از طریق بلند گوها را افزایش خواهند داد.

گردهمایی خانواده های اسیران فرقه رجوی در دفتر انجمن نجات مازندران 09 دی 1389

گردهمایی خانواده های اسیران فرقه رجوی در دفتر انجمن نجات مازندران

تعدادی از این خانواده ها در دفتر انجمن استان گرد هم آمده تا ضمن بیان مشاهدات خود از جنایات رجوی ها در اشرف، خواهان تلاش بیشتر برای کمک به آزادی عزیزان اسیر خود شدند. در این گردهمایی هر یک از آنان به گوشه هایی از ستمگری و ظلم رجوی ها اشاره کرده و همگی بر این موضوع تاکید داشتند که عزم آنان برای رسیدن به ابتدایی ترین حق قانونی خود یعنی « ملاقات حضوری » جزم بوده و تا آزادی عزیزان اسیرشان از اسارتگاه اشرف از پای ننشسته

پیام فواد بصری به خانواده های مستقر در درب پادگان اشرف 09 دی 1389

پیام فواد بصری به خانواده های مستقر در درب پادگان اشرف

من فواد بصری عضو جدا شده از فرقه فریب کار رجوی به مدت 19 سال بهترین دوران زندگی ام را در پادگان اشرف به هدر دادم. اگر از من سئوال کنید برای چه هدفی!! در جواب می گویم برای هیچ و پوچ!! شما خانواده ها با تمام سختیها و مشکلاتی که دارید به کشور عراق سفر می کنید که بعد از چندین سال با عزیزانتان ملاقات کنید. در مقابل رهبری فرقه و سرانش مانع ملاقات شما با فرزندانتان می شوند. ضدیت رهبری فرقه با خانواده تازگی ندارد. به کرات در نشست هایی که با ما برگزار می کرد شخصا می گفت نبایستی به خانواده وابستگی داشت چون اسم خانواده مناسبات ما را نابود می کند.

حضور خانواده های استان فارس درب کمپ اشرف 08 دی 1389

حضور خانواده های استان فارس درب کمپ اشرف

تعدادی از خانواده های استان فارس به دیگر خانواده های جلو درب اشرف پیوستند تا زمینه ساز آزادی فرزندانشان از یوغ این فرقه تروریستی باشند.

استمداد خانواده های آذربایجان شرقی از سازمانهای بین المللی 05 دی 1389

استمداد خانواده های آذربایجان شرقی از سازمانهای بین المللی

استمداد خانواده های آذربایجان شرقی از سازمانهای بین المللی: ما خانواده های امضاء کننده ذیل از صلیب سرخ و وزیر حقوق بشر عراق در خواست کمک برای آزادی عزیزان مان از دست فرقه رجوی را داریم که سالهای متعدد است که مانع ازملاقات ما با بستگانمان در اشرف شده اند.

تاملی بر نقطه نظرات خانواده ها پس از سفر به اشرف ـ قسمت پنجم 04 دی 1389

تاملی بر نقطه نظرات خانواده ها پس از سفر به اشرف ـ قسمت پنجم

تا آنجا که ما دیدیم و برای ما ثابت شد متاسفانه مراجع بین المللی همچون صلیب سرخ در انجام وظایف شان کوتاهی میکنند. آنها باید همدل و کمک خانواده های حاضر در درب ورودی اشرف باشند. خانواده ها واقعا انتظاراتی از نهادهای بین المللی چون صلیب سرخ دارند. آنها مطالبات قانونی دارند مگر جز این است؟ مجاهدین در کمال گستاخی به ما خانواده ها مزدور می گویند امثال مادر من و مادر آقای واعظی را مزدور خطاب می کنند!؟

مادری در تب در آغوش کشیدن فرزندش جان داد 02 دی 1389

مادری در تب در آغوش کشیدن فرزندش جان داد

خانم سلطان صمدنِژاد مادری که در تب در آغوش کشیدن فرزندش می سوخت جان داد. احساسات زیبای مادرانه و اشتیاق او برای در آغـوش کشیدن فـرزندش کـه بـیش از دو دهـه بود در انتظار بسر میبرد، لحظه هایی ست که انگار آدمی پایانی را برای آن متصور نیست. مادر آقای محمدزاده از آن آدمهای ارزشمند و سحر آمیزی بود که وقتی حتی غایب اند بیشتر” هستند” و دیده میشوند

blank
blank
blank