عشوه های شتری مریم قجر عضدانلو
مریم قجر عضدانلو، که خود را نماینده خودخوانده یک ایران آزاد معرفی میکند، سالهاست در کسوت “رئیسجمهور خودخوانده مقاومت” در ظاهر نقش مدافع حقوق مردم ایران را بازی میکند. اما با نگاهی دقیقتر به مواضع و عملکردهای او، پرده از چهره واقعی زنی بر میدارد که نه تنها سودای آزادی ملت ایران را در سر […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و ششم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود از نقشه فرارش می گوید؛ فرار از مرکز ۱۹ در نیمهشب و نفوذ به پارکینگ زرهپوشها! در اواخر ژانویه سال ۲۰۰۰، تمام نیروهای مرکز ۱۹ به پایگاه بدیعزادگان منتقل شدند تا در یک جلسه مهم با مسعود و مریم رجوی شرکت کنند. این همان پایگاهی بود که من […]
تب و تابهای مریم قجر عضدانلو؛ از خواب ترامپ تا کابوس لابیهای بیثمر
در کوران تحولات سیاسی خاورمیانه و همزمان با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، مریم قجر عضدانلو، سرکرده تشکیلات تروریستی مجاهدین، بار دیگر به خوابهای طلایی و توهمات استراتژیک خود دامن زد. او که سالهاست با دست دراز کردن به سوی قدرتهای خارجی، کاسه گداییاش را از این پارلمان به آن کنگره میبرد، این […]
طنز تلخ تاریخ؛ از انتقاد به اوجالان تا فرار همیشگی رجوی
در یکی از موضعگیریهای قدیمی، مسعود رجوی رهبر فراری و دخمه نشین تشکیلات تروریستی با زبان تند و پر ادعا، به عبدالله اوجالان، رهبر حزب کارگران کردستان (پکک)، تاخت و دستگیری او را ناشی از “جدا شدن از نیروها” و “ترک صحنه” دانست. رجوی در آن زمان، خود را نماد مقاومت و مبارزه معرفی میکرد […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و پنجم
در قسمت قبل گفته شد که روابط دوستانه، زمینهساز “مکالمات غیرمجاز” میشد، که در اصطلاح داخلی محفل نامیده میشد. تجربهی سازمان نشان داده بود که این محفلها، خطرناکترین تهدید برای مجاهدین بودند، زیرا افراد در این مکالمات به صحبت درباره زندگی خارج از سازمان، دنیای بیرون و وسوسههای آن میپرداختند. این امر میتوانست باعث ایجاد […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و چهارم
پس از گذشت یک سال، کمکم به روتینهای مرکز ۱۹ عادت کرده بودیم. برنامهی ما در یک چرخه تکراری از مسئولیتهای مختلف میچرخید که بین یگانهای ۱۱۹، ۲۱۹، ۳۱۹ و ۴۱۹ تقسیم شده بود. ما یا در حال آموزش نظامی بودیم یا برای انجام کارهای مختلف به بخشهای عملیاتی کمپ فرستاده میشدیم. این بخشها شامل […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و سوم
چند ماه پس از ترور صیاد شیرازی، به تابستان ۱۹۹۹ میلادی رسیدیم. در آن زمان، حدود یک سال از حضور من در کمپ اشرف میگذشت و ما بهتازگی دورهی آموزش زرهپوشهای جنگی را به پایان رسانده بودیم. من حالا یک توپچی زرهپوش BMP-1 شده بودم. در آن دوره، برای انجام تمرینات تاکتیکی و تیراندازی، به […]
حملات سایبری باند تبهکار رجوی؛ تقلا برای خفهکردن صدای حقیقت
در روزهایی که افشاگریهای اعضای جداشده از تشکیلات مافیایی رجوی شدت گرفته و پرده از سالها فریب، سرکوب و فساد درونسازمانی این تشکیلات برداشته میشود، ارتش سایبری این گروه تروریستی وارد عمل شده تا به هر شکل ممکن صدای مخالفان را خاموش کند. حملات سازمانیافته به اکانتهای توئیتری و اینستاگرامی و فیس بوکی و تلگرامی […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و دوم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از شلیک های ناخواسته گفت. دوران حضورم در مرکز ۱۹ هم دورههای خوب داشت و هم دورههای بد، اما اگر بگویم که تنها روزهای سخت و دشوار بر آن غالب بود، دروغ گفتهام. یکی از بخشهای مثبت آن زمان، رفتن به تمرینهای میدانی بود. علت خروج ما به میدان […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و یکم
آنچه برای من بهتدریج آشکار میشد، این بود که در «زندگی» جدیدم، مرگ حضوری پررنگ و گریزناپذیر داشت. از همان لحظهای که صبحها از خواب بیدار میشدیم، صدای سرودهای انقلابی در فضا طنین میانداخت—سرودهایی که با واژههایی مانند شهدا، انتقام، خون و… در هم تنیده بودند. روزها با اخبار حملات به مقرهای مجاهدین و عملیاتهای […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی ام
دهم آوریل ۱۹۹۹، روزی فراموشنشدنی بود. ترور یک ژنرال بلندپایه ایرانی، صیاد شیرازی، رخ داد و این اتفاق پیامدهای گستردهای به دنبال داشت. در میان مجاهدین، همه منتظر واکنش و تغییرات احتمالی در شرایط سیاسی بودند. در آن زمان، من حدود ده ماه در کمپ اشرف بودم. پیامی از رهبر ظهر همان روز، فرماندهان اعلام […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و نهم
در قسمت قبل، امیر یغمایی با ذکر خاطره ای از کمپ اشرف درباره اولین تجربه اش از مواجهه با مرگ توضیح می دهد. مرکز ۱۹ حالا دیگر شکل واقعی خود را پیدا کرده بود. روزهای ما در گرمای سوزان بیابان عراق سپری میشد، جایی که خورشید از صبح زود با تمام قدرتش بر زمین خشک […]