جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
نامه عبدالرضا قلعه ای به عباس گل ریزان در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 19 اردیبهشت 1403

نامه عبدالرضا قلعه ای به عباس گل ریزان در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

عباس جان سلام . حالت چطور است برادر. شاید من و تو برادر تنی نباشیم اما به واقع به عنوان برادر همسرم با برادر خودم هیچ فرقی برایم نداری. هم خواهرت و هم من هر دو خیلی دلتنگت می شویم. خیلی زیاد. دوست دارم هر چه زودتر از نزدیک ملاقاتت کنم. وقتی همه اعضای خانواده […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هشتم 18 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هشتم

در قسمت قبل درباره نشست های طولانی مسعود رجوی با فرماندهان و اعضای رده بالای سازمان درباره بحث طلاق های همگانی مطالبی بیان کردم. هدف رجوی متلاشی کردن خانواده در تشکیلات بود. رجوی می گفت خانواده کانون فساد است نمی شود در تشکیلات سازمان هم خانواده داشت و هم مبارزه کرد. رجوی شیطان صفت بود […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هفتم 17 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هفتم

در قسمت قبل اشاره کردم که در مقر مشغول کار بودم که از طریق بلندگو اعلام کردند همه سریع کار را تعطیل کنند و به سالن غذا خوری بروند. با خودم گفتم چه اتفاقی افتاده که خیلی سریع بایستی در سالن غذا خوری باشیم؟! کار را تعطیل کردم و به طرف سالن غذا خوری رفتم. […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت ششم 12 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت ششم

در قسمت قبل گفتم که نفرات زیادی از خارجه با فریبی که از رجوی خورده بودند به عراق و پادگان اشرف منتقل شده بودند. این بار رجوی می خواست وزنه سنگینی را بردارد! عملیات فروغ جاویدان یا دروغ جاویدان سوم مرداد 1367 شروع شد و 7 مرداد 1367 پایان یافت. جمهوری اسلامی ایران عملیات را […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت پنجم 11 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت پنجم

در قسمت قبل از انتقال نیروها به لب مرز گفتم. عملیات را انجام دادند که سه الی چهار روز طول کشید و بعد از آن نیروها به مقر بازگشتند. دو روز به آنها استراحت دادند و یک جشن مفصلی در سالن غذا خوری گرفته شد. مدتی گذشت که مجددا برای نیروها آموزش های جدید برگزار […]

نامه مهین حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی 10 اردیبهشت 1403

نامه مهین حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی

دخترم پروانه سلام . امیدوارم حالت خوب باشد. اگر احوال مادرت را بخواهی، حال خوبی ندارم. از دوری تو و حسرت دیدارت به این روز افتاده ام. هر شب دعا می کنم خداوند صدای مرا بشنود و جگرگوشه ام را به من برگرداند. دخترم پروانه تا در قید حیات هستم دلم می خواهد تو را […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهارم 08 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهارم

در قسمت قبل توضیح دادم که به دلیل مخالفت و اعتراضهایم از مقر سردار به اردوگاه اشرف منتقل شدم. در آنجا در قسمت ارکان سازماندهی شدم. بعد از سه ماه که به شرایطم معترض شدم، مسئول مربوطه مرا صدا کرد و گفت این جا جای تفریح نیست. او به من گفت هر کاری به تو […]

نامه مراد حمزه ای به دایی اش عباس گل ریزان در کمپ آلبانی 05 اردیبهشت 1403

نامه مراد حمزه ای به دایی اش عباس گل ریزان در کمپ آلبانی

دایی جان سلام دایی عزیزم خوشحالم برای شما نامه می نویسم. امیدوارم همیشه شاداب و خندان و سالم باشی و برایت آرامش و آسایش را آرزو می کنم. همچنین آرزو می کنم هر چه زودتر چشمانت را به واقعیت ها باز کنی و خودت را از کمپ مجاهدین خلق آزاد کنی. آرزوی من و تمام […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت سوم 04 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت سوم

در قسمت قبل به این موضوع اشاره کردم که به لحاظ روحی سرخورده شده بودم و در آموزشها شرکت نمی کردم، به سالن غذا خوری نمی رفتم. یکی از دوستانم وعده های غذایی را در آسایشگاه به من می رساند. بعد از چند روز مصطفی مسئول آموزش سراغ من آمد و گفت چرا در آموزشها […]

نامه حسن زنگنه به برادرش رضا زنگنه در کمپ آلبانی مجاهدین 03 اردیبهشت 1403

نامه حسن زنگنه به برادرش رضا زنگنه در کمپ آلبانی مجاهدین

رضا جان سلام، امیدوارم خوب و سالم باشی. امیدوارم هر چه زودتر تو را ببینم. نمی دانی چقدر دلم برایت تنگ شده است. زمانی که در عراق بودی سر از پا نمی شناختم و چند بار به عراق سفر کردم به امید اینکه تو را ببینم ولی موفق نشدم. هر بار به عراق سفر می […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم 02 اردیبهشت 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم

در قسمت قبل گفتم که دو نفر نزد ما آمدند و پیشنهاد دادند که به ما بپیوندید و وارد ارتش شوید. سه ماه نزد ما در ارتش بمانید و اگر تمایل نداشتید شما را به کشورهای اروپایی اعزام می کنیم. بعد از اینکه من و تعدادی از اسیران درخواست پیوستن به سازمان را دادیم، ما […]

نامه عباس پورجاویدی به برادرش محمد رضا پورجاویدی در کمپ آلبانی 02 اردیبهشت 1403

نامه عباس پورجاویدی به برادرش محمد رضا پورجاویدی در کمپ آلبانی

محمد رضا جان سلام. حالت چطور است؟ سالهاست که همدیگر را ندیده ایم. این سومین نامه ای است که برایت ارسال می کنم. نمی دانم می توانی نامه های مرا بخوانی یا خیر؟ کم و بیش از شرایط بسته ی درون کمپی که در آن زندگی می کنی خبر دارم. اما خب دسترسی دیگری که […]

blank
blank
blank