طیبه جان، دخترت فاطمه در هلند هنوز به محبت مادری تو نیاز دارد
طیبه جان سلام. حالت چطور است؟ امیدوارم سالم و سلامت باشی . خیلی وقت است از شما خبری ندارم. من خبرهای مربوط به کمپ آلبانی را می خوانم و هدفم از خواندن خبرها این است که خبری از تو بیابم. اما متاسفانه تا به حال موفق نشدم خبری از شما بگیرم. خواهر عزیزم ما با […]
مصطفی جان؛ اینهمه دلتنگی رمق زندگی کردن را از مادرت گرفته
مصطفی جان، پسرم سلام. خوبی مادر؟ سلامتی؟ می خواهم بدانی که چقدر دوستت دارم و همیشه به یادت هستم. زمانی که پیش من بودی و دانشگاه می رفتی ثانیه شماری می کردم پیش من برگردی اما الان چندین سال است از من دوری و تصور کن که من چه می کشم! خودم را دل داری […]
محمد جعفر، برادر عزیزم بدان ما هیچ گاه تو را فراموش نمی کنیم
محمد جعفر سلام . امیدوارم اوضاع و احوالت خوب باشد. محمد جعفر چندین سال است که خبری از تو نداریم و نگرانت هستیم. برادرم ای کاش دلت به حال پدر و مادر بسوزد که به گردنت حق دارند. کسانی شما را فریب داده اند و هنوز که هنوز است شما را فریب می دهند که […]
برای برادرم رضا زنگنه که سالهاست در حسرت دیدارش هستم
رضا جان سلام. حالت چطور است؟ انشالله که خوب باشی. من و تمام خانواده دلتنگ تو هستیم. نمی دانم چه زمانی می توانم دوباره ببینمت. بعضی وقتها از خیابان و کوچه هایی که قبلا با هم تردد می کردیم رد می شوم و به یاد خاطرات گذشته که با هم بودیم می افتم. برای من […]
نامه صدیقه نجفی به فرزندش محمد جعفر نجفی در آلبانی
محمد جعفر سلام. حالت خوبه مادر؟ محمد جعفر پسرم آیا نامه های مادرت را می خوانی؟ نمی دانی چقدر دلم برایت تنگ شده است پسرم! یک روز می فهمی که چگونه یک سری افراد تو را چندین سال به بازی گرفتند. در نامه های قبلی ام به تو گفته ام و باز هم می گویم […]
نامه خانم حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی
دخترم سلام. پروانه جان دخترم امیدوارم که خوب باشی. کجایی مادر؟ چرا تماسی با مادرت نمی گیری؟ من هم نگرانتم و هم دل تنگ. اگر از اوضاع و احوال من بخواهی حالم خوب نیست و خیلی دلم می خواهد تا زمانی که در قید حیات هستم تو را در آغوشم بگیرم. پروانه جان دخترم چرا […]
دیدار خانواده عباس گلریزان با مسئول انجمن نجات استان مرکزی
روز جمعه 5 مرداد 1403 خانواده عباس گل ریزان با مسئول انجمن نجات اراک، دیدار و گفتگو کردند. در این دیدار فواد بصری درباره وضعیت کنونی سازمان مجاهدین خلق ، اوضاع و شرایط اعضا در آلبانی و فرانسه و همچنین فعالیت های انجمن نجات آلبانی مطالبی بیان کرد. خانواده عباس گل ریزان سئوالاتی در رابطه […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت بیستم و پایانی
در قسمت قبل اشاره کردم که با سازماندهی جدید افراد می خواستند به زعم خودشان ریشه محفل ها را بسوزانند. حکمت مرا در سالن غذا خوری دید و گفت: انتقالت به مقر جدید کمی عقب افتاده است، ولی آمادگی اش را داشته باش. به او گفتم چند روز دیگر بایستی بروم؟ در جواب گفت: به […]
نامه به خانم مای ساتو گزارشگر جدید سازمان ملل در امور حقوق بشر
با سلام و احترام در ابتدا به شما به خاطر این مسئولیت جدیدتان تبریک عرض می کنیم و امیدواریم راه حق و حقیقت را در پیش بگیرید. ما تعدادی از خانواده های اعضای سازمان مجاهدین خلق هستیم که سالهاست از دیدار و ارتباط با فرزندانمان محروم مانده ایم. در واقع سران سازمان مجاهدین خلق، این […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم
در قسمت قبل به جشنی که به مناسبت آزادی مریم رجوی برگزار شد، اشاره کردم. مریم رجوی پیام داد: بزرگترین پیروزی را کسب کردیم. رجوی همیشه خودش را در نقطه پیروزی می دید ولی برای ما سئوال شده بود چرا همیشه شکست می خورد! نشست های جدید در مقرها استارت خورد. نشست های مضحک و […]
دیدار اعضای انجمن نجات اراک با برادر حسن نجفی اسیر در کمپ مجاهدین خلق
اعضای انجمن نجات استان مرکزی با محمد نجفی برادر حسن نجفی دیدار و گفتگو کردند. حسن نجفی سالهاست که در تشکیلات سازمان مجاهدین خلق به سر می برد و به دلیل ممانعت سران فرقه، با خانواده و با دنیای بیرون هیچ ارتباطی ندارد. محمد نجفی در این دیدار گفت که سالهاست از برادرش بی خبر […]
نامه علی رضا قلعه ای به دایی اش عباس گل ریزان در کمپ آلبانی مجاهدین
دایی جان سلام احوالتون چطور است؟ زمانی که شما به خدمت سربازی رفتید من سنی نداشتم، اما خاطرات آن دوران در ذهنم هست. روزی که می خواستید به خدمت سربازی اعزام شوید را در خاطر دارم. از آن سالها خیلی می گذرد و من از آن به بعد شمار ا ندیدم. حالا دیگر من بزرگ […]