نامه ای به عباس گل ریزان در آلبانی
امیدوارم حالت خوب باشد من و تمامی اهل فامیل نگران حال شما هستیم من از نبود تو و غم و قصه ای که در نبود تو می خورم مریض شده ام و پیر. ولی در رابطه با آزادی تو از فرقه منحوس رجوی کم نگذاشته ام و سعی خودم را می کنم شما را از فرقه رجوی آزاد کنم
نامه مادران استان مرکزی (اراک) به نخست وزیر آلبانی
فرزندان ما نمی توانند برای خودشان تصمیم بگیرند سازمان تروریستی مجاهدین برای آنها تصمیم می گیرد چکاری را انجام دهند و چه کاری را انجام ندهند. ما مادران این حق را داریم فرزندان خود را در آغوش بگیریم. حق مسلم هر مادری است.
نامه ای به برادرم جعفر مملوکی در آلبانی
امیدوارم حال شما خوب باشد من برادرت حسین هستم. سال جدید را به شما تبریک می گویم امیدوارم سال جدید سال خوبی برای شما باشد و خبر به من برسد یک زندگی آزاد برای خودت انتخاب کرده باشی.
نامه ای به برادر عزیزم محمد جعفر نجفی در آلبانی
امیدوارم هر جاهستی، خوب و خوش و خرم باشی.می دونم فاصله بین من و تو زیاد است، مسافت را نمی گویم که مسافت ها را می شود خیلی زود طی کرد، اما این فاصله ها پرشدنی نیستند
نامه ای به برادرم حمید رضا نوری در آلبانی
چند وقت پیش پدرم برای شما نامه ای نوشت که شاید بعد از چندین سال جوابی به این پیرمرد بدهی و آن را از نگرانی در بیاوری ولی متاسفانه هیچ جوابی به آن ندادی من برادرت مصطفی هستم طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم چند خط نامه برای شما بنویسم و ارسال کنم. چندین سال است که از شما خبری نداریم پدر و مادرمان پیر شده اند و آرزوی دیدن شما را دارند
نامه خانم مهین نجفی به برادرش محمد نجفی در آلبانی!
چند سال است که از شما خبری نداریم همه نگران حال شما هستند از زمانی که به آلبانی منتقل شده ای دنبال این بودیم که شماره تلفنی از شما بدست آوریم که با شما تماسی داشته باشیم تا به حال متاسفانه موفق نشده ایم نگران شما هستیم بخصوص مادر که از نبود شما قصه می خورد! خیلی دوست دارد یک بار هم که شده شما را ببیند
گفتگویی با فواد بصری مسئول دفتر انجمن نجات استان مرکزی
بهترین گزینه در حال حاضر برای افراد در فرقه در آلبانی جدا شدن از فرقه است چون کاری در فرقه ندارند فقط فرقه از افراد حاضر سوء استفاده سیاسی می کند و یا ژست سیاسی می گیرد در جیب خودش می ریزد. ریزش نیرو در فرقه ادامه دارد و ادامه خواهد داشت.
خانواده ها بزرگترین اهرم فشار در برابر فرقه رجوی!
فعالیت و تلاش و کوشش خانواده ها در گرما و در سرمای عراق باعث شد پادگان نفرت انگیز اشرف را تعطیل و بعد ازآن کمپ لیبرتی را تعطیل کنند.
نامه آقای شمس الله نوری به پسرش حمید رضا نوری در آلبانی
چند سال است که از شما خبر ندارم شماره تماسی هم از شما ندارم که با شما تماس بگیرم من و مادرت هر چند ایام پیری خودمان را طی می کنیم از طرفی نگران حال شما هستیم و مادرت از من می پرسد یعنی روزی می شود که ما بتوانیم حمید را ببینیم مدتی است که به آلبانی رفته ای حالا دیگر چرا با ما تماس نمی گیری ناسلامتی ما پدر و مادر تو هستیم من و مادرت روز شماری می کنیم که شما به آغوش گرم ما برگردی
آیا رجوی تشکیلات خود را در آلبانی حفظ خواهد کرد؟
زمانی که رجوی در پادگان اشرف نشست عمومی برگزار می کرد به افراد ناراضی تیکه می پراند می گفت فکر کردید ما شما می فرستیم خارجه در دل بورژوازی که به ما بخندید کور خواندید مواظب باشید النگوهایتان نشکند.
خاطره ای از دروغ جاویدان رجوی
تیر ماه 1367 بود رجوی ما را فرا خواند وقتی وارد سالن اجتماعات شدیم با چهره های جدیدی مواجه می شدم کمی پرس و جو کردم فهمیدم نفرات را از خارج به عراق منتقل کرده اند بگذریم! بعد از آمدن رجوی و شروع نشست و توضیح رجوی در رابطه با عملیات و فتح تهران برای آنتراکت بیرون سالن می آمدم بیرون از سالن چه خبر بود اکثر افراد جدید بیرون از سالن با هم محفل گذاشته بودند از کشورهای مختلف آمده بودند به آنها نزدیک شدم و حرفهای آنها را گوش می کردم دو نفری که به گفته خودشان از کانادا آمده بودند به یکدیگر می گفتند فقط دعا کنیم بلایی سر ما نیاید
لبخند مریم قجر به بریدن سر کودک ۱۲ ساله
در مقابل مریم قجر را دریابید در خارجه برای این تروریست ها با دُمش گردو می شکند و به به چه چه برای آنها می زند و تا خرخره از آنها حمایت می کند آنها را انقلابی می نامد و در جلسات و همایشهای مریم قجر اکثر سران تروریست ها شرکت می کنند! واقعا مریم قجر صحنه سر بریدن کودک 12 ساله را مشاهده کند دلش به درد می آید از خودش می پرسد از چه وحوشی دارد حمایت می کند فکر نمی کنم اتفاقا در این رابطه خوشحال هم می شود مرگ بر تو مریم رجوی که برای منافع خودت تمام شرفت را زیر پا می گذاری جای تعجب نیست مریم قجر به اعضای خودش چندین سال در کنار او هستند دلش به رحم نمی آید