عملیات دروغ جاویدان – قسمت سوم

در اولین ساعات روز 4 مرداد ماه بود که ستون نظامی ارتش مجاهدین بسمت مرز حرکت کرد! بسرعت هرچه تمامتر٬ خودروهای زرهی و نفربرها و… خودشان را به مرز رساندند و چون از قبل توسط گارد ریاست جمهوری عراق٬ خط شکسته شده بود٬ بدون کوچکترین درگیری٬ سرستون به گردنه پاتاق و با مختصر درگیری٬ نیروها به شهر کرند رسیدند. بعد از شهر کرند٬ سر ستون به شهر اسلام آباد رسید!به جرات میتوان گفت که تا شهر اسلام آباد٬ ارتش مجاهدین٬ هیچ درگیری جدی با نیروهای ایرانی نداشت! علت هم این بود که نیروهای ایرانی٬ بدلیل اینکه از یک هفته قبلش٬ آتش بس توسط ایران پذیرفته شده بود ٬تصور نمیکردند که عملیاتی از مرزهای عراق صورت گیرد. لذا خیلی از نیروها به مرخصی و نزد خانواده هایشان بازگشته بودند و عملا جز یکانهای مرزی٬ کسی در مرز نبود! خلاصه روز دوم بود که سر ستون از شهر اسلام آباد گذشت و به گردنه حسن آباد که در فاصله حدودا 20 کیلومتری گردنه چارزبر بود٬ رسیدند! خط اصلی ارتش ایران٬ در گردنه چارزبر بسته شده بود! حدودا چهار شبانه روز جنگ تمام عیار در حد فاصل گردنه حسن آباد و گردنه چارزبر٬ بین ارتش ایران و ارتش مجاهدین وجود داشت! در این بین تعداد زیادی از نیروهای مجاهدین که غالبا مجهز به سلاح های ساده مانند آرپی جی و تیربار بی کی سی و… بودند٬ از بین رفتند و یا بشدت مجروح شدند. واقعیت این بود که مجاهدین٬ به هیچ عنوان طرحی که از پیش بآن فکر کرده باشند و شناسایی انجام شده باشد و یا حتی از روی نقشه٬ زمین را بخوبی مورد ارزیابی قرارداده باشند٬ را نداشتند! مسعود رجوی٬بعد از پذیرفته شدن آتش بس توسط ایران٬بهتر از هرکس دیگر فهمید که کار ارتش آزادیبخشی که او ساخته٬درعراق تمام شده است! و او اگر توانست که آخرین شانس خودش را ولو با یک حمله غیر دقیق و بقول معروف "هردم بیل" امتحان کند و بجایی برسد که رسیده و اگر نه که دیگر در عراق ماندنی خواهد شد.بطوریکه یکبار در یکی از نشستهایی که بصورت محدود تر با خود رجوی داشتیم٬او باین نکته اشاره کرد که حتی صدام باو گفته بود که اینکار را انجام ندهد چراکه سرنوشت عملیات از پیش معلوم است و با تلفات بسیار شکست میخورد٬اما رجوی جنایتکار که برایش جان نیروهایش هم هیچ ارزشی نداشت ٬ این را نپذیرفته بود و کار خودش را کرد.چهار شبانه روز جنگ مستمر در پشت تنگه چارزبر در جریان بود و تعداد خیلی زیادی از نیروهای هردو طرف کشته و مجروح شدند. نیروهایی که صرف نظراز این که برای کدام جبهه میجنگیدند٬ اما فرزندان  این مردم و همین آب و خاک بودندکه بخاطر هوا وهوس رجوی و بخاطر عشق به قدرت رسیدن رجوی٬ جان خودشان را از دست دادندو خانواده هایشان داغدار شدند!
سلاح سنگین در ارتش رجوی٬ چند قبضه توپ 122 میلیمتری بود و تعدادی هم تانک کاسکاول که اساسا کشور سازنده اش که برزیل بوده است٬آنرا برای سرکوب اغتشاشات شهری درست کرده٬نه برای جنگ جبهه ای!
دراین چند روز٬نزدیک به 1800 تا  2000 تن از نیروهای مجاهدین کشته و مجروح شدند! از لحظه شروع درگیری جدی بین مجاهدین و ارتش ایران٬ تمام سازماندهی نظامی نیروهای سازمان بهم ریخت! نه فرمانده تیپ داشتیم و نه گردان! فرمانده هان بالاتر بدلیل اینکه اساسا علم کار نظامی منظم نداشتند و بدلیل اینکه اگر هم تجربه ای در کار نظامی کسب کرده بودند٬ بخاطر انجام عملیات های خیلی کوچک و زدن یک دسته یا گروه بوده بود٬ نه اینکه بخواهند شهر بزرگ و کشور اشغال کنند٬ خیلی زود زمام امور از دستشان در رفت و نیروهای سرگردانشان هم یا کشته شدند و یا مجروح و عملا از حالت عملیاتی خارج شدند! فرمانده هان اصلی سازمان که در سطح فرمانده تیپ یا محور بودند٬ اساسا از تنگه حسن آباد جلوتر نیامدند! افرادی مانند محمود عطایی که فرمانده عملیات بود یا مهدی ابریشمچی٬ ابراهیم ذاکری٬محبوبه جمشیدی و اعضاء ستاد فرماندهی همگی مانند دیگر افراد٬ منتظر بودند ببینند که چه میشود و هرگز بعنوان یک فرمانده کاری انجام ندادند! حتی کاری برای نجات جان نیروهای بلاتکلیف و سرگردانشان هم انجام ندادند وهمین موضوع هم شد که مجاهدین متحمل تلفات سنگین شدند! آنها حتی در این حد محورعملیاتی را تغییر دهند یا از چند جبهه عملیات کنند هم بلد نبودند. پنداری که برای گردش علمی به تفریح میرویم! خودروها پشت سر هم و یک ستون که غیر نظامی ترین کار ممکن بود و بهترین هدف برای نیروهای هوایی و توپخانه مدافع!
ادامه دارد…..
مراد
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا