مسعود رجوی، بحران بزرگ امنیتی مجاهدین خلق

رجوی کجاست؟
سئوالی که پاسخ به آن هر چه باشد هیچ اهمیتی ندارد؛ هرجا می‌تواند باشد و نبودش به این صورت خیلی بهتر از بودنش است.
لابد مغزهای متفکر! مجاهدین پس از خواندن نظرفوق، خواهند گفت چون «رژیم» دستش به «برادر» نمی رسد، چنین حرفی می زند.
***
این که تشکیلات مجاهدین به مسعود رجوی بند است، ادعایی است که قبل از دشمنان، دوستان مجاهدین و کادرها و ایدئولوژی این گروه بر آن صحه گذاشته اند و پروایی هم از بیان آن ندارند.
گزاره فوق یعنی این که اگر رجوی به هر دلیلی از صحنه حذف شود از مجاهدین چیزی باقی نمی ماند!
یکی از این علتها، احتمال از بین بردن رجوی توسط جمهوری اسلامی است که رهبری مجاهدین تصمیم گرفته است برای جلوگیری از آن، رجوی را مخفی کند، به شکلی که فقط عده اندکی با وی ارتباط داشته باشند.
اما اگر رجوی به هر دلیل دیگری از بین برود، مثلاً به مرگ طبیعی و یا به دلیل ابتلا به یک بیماری و یا بر اثر ایست قلبی ناشی از زیاده روی در «رقص رهایی» آن وقت مجاهدین چه خواهند کرد؟
***
احتمالات دیگری هم درباره همچنان پنهان ماندن رجوی وجود دارد که آنها نیز قابل توجه است:
از آنجا که آخرین بار رجوی با آمریکایی ها در بغداد دیده شده است و در یکی از پایگاههای آمریکا تحت الحفظ بسر می برده است، این گزینه که در اختیار یکی از نهادهای امنیتی آمریکا باشد و آنها فقط برای ارتباط محدود، کلی و در شرایط ضروری، آن هم برای مهار نیروها به وی مجوز می دهند، دور از ذهن نیست.
تجربه نیز نشان داده است که علیرغم ژستهای قهرمانانه گرفتن توسط مجاهدین و طرح هزارباره درخواست برای تضمین، تمام پیامهای رجوی خطاب به نیروها، در نهایت و در شرایطی صادر می شود که به تبعیت و پذیرش وضعیتی ختم می شود که برای آنها رقم زده شده است و در راستای سیاستهایی است که در ظاهر مورد اعتراض مجاهدین است!
احتمال دیگر این است که رجوی، پس از فرار، از سوی کشوری پذیرفته شده است که شرط اول و آخر پناه دادن به وی را، علنی نشدن تا زمانی که در آن کشور حضور دارد قرار داده باشد.
این کشور نمی خواهد تبعات سیاسی – امنیتی پناه دادن به رهبر یک گروه تروریستی متحد صدام را تحمل کند و یا از آن مهمتر نمی خواهد با ایران بر سر این موضوع درگیر بشود.
***
در هر صورت، ادامه اختفای رجوی دو واقعیت را تأیید می کند:
اول – سیزده سال از سقوط صدام و از دست رفتن جایگاه و پایگاه ضد بتن رجوی در عراق می گذرد و از آن تاریخ به بعد مسئله حفاظت از جان رجوی تبدیل به یک بحران بزرگ امنیتی برای مجاهدین شده است و همچنان ادامه دارد.
گذشت این سیزده سال نشان می دهد بحرانی که متعاقب از بین رفتن موقعیت مستحکم رهبری مجاهدین در رژیم صدام و در پیوند با نهادهای امنیتی و نظامی اش از آن برخودار بودند، بروز کرده است؛ به قوت خود باقی خواهد ماند تا فراهم آمدن مجدد چنان شرایطی!
آیا با از بین رفتن صدام و دیکتاتورهایی نظیر قذافی و عادی شدن روابط کشورهای غربی با ایران، امکان تحقق مجدد شرایطی مانند گذشته ی حضور مجاهدین درعراق وجود دارد؟
و اگرخیر آیا می توان گفت که رجوی دیگر جرأت خارج شدن از محل اختفایش را ندارد و این وضعیت تا پایان عمرش ادامه خواهد یافت، به این معنی که عملاً رجوی را بایستی یک عنصر حذف شده دانست؟
دوم- بار دیگر وعلیرغم واقعیات متعدد سیاسی و اجتماعی، ادامه اختفای رجوی مهر تأییدی است مبنی بر آن که گروه مجاهدین نه تنها هیچ پایگاه اجتماعی و هواداری در ایران ندارد، تا متکی بر آن بتواند بر چنین بحرانی فائق آید.
اگر رجوی شأن و جایگاه رهبر یک جنبش با ریشه های اجتماعی را می داشت و یا حتی اگر انتظار آن می رفت که هر گونه سوء قصد به وی و یا بازداشتش، باعکس العمل هوادارانش در ایران مواجه شود، در هر دوسوی معادله ی تعقیب و اختفا، تغییرات مهمی رخ می داد که می شد با در نظر داشتن آن تغییرات، بحران لاینحل مجاهدین را که احتمالاً تا پایان عمر رجوی ادامه خواهد داشت را به نحو دیگری مثلاً مشابه سرنوشت اوجالان حل کرد.
بنابراین می توان گفت که اختفای رجوی بر اساس دو نقیصه – غیرقابل جبران – گروه تروریستی ادامه یافته و تا رفع آن – که ممکن نیست – ادامه خواهد یافت، نداشتن حامی خارجی و نداشتن هوادار داخلی!
چنین وضعیتی یعنی این که رهبری مجاهدین و به ویژه رجوی، حفظ شخص رجوی را بر خروج از بحران قطعی گروه ترجیح داده و عملاً بازی را به رقبایشان در اپوزیسیون و به جمهوری اسلامی واگذار کرده‌اند و به امید پیش آمدی که آنان را از این وضع خلاص کند نشسته اند.
 

منبع

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا