نامه به روزنامه نگاری که به اعراب خلیج فارس پیشنهاد بهره برداری از برگ مجاهدین را می دهد

آقای داود البصری؛
سلام بر شما،
اینجانب علی حسین نژاد جداشده از سازمان مجاهدین خلق سه سال پیش در عراق که به مدت ۲۵ سال عضو و مسئول و مترجم ارشد ستاد سیاسی و بخش مطبوعات و بخش روابط خارجی سازمان در فرانسه و عراق بودم و اکنون پناهندۀ سیاسی در فرانسه می باشم.
از اینکه شما اینهمه به سازمان مجاهدین امید بسته و رویش سرمایه گذاری کرده اید و خواستار بهره برداری از آن به عنوان یک برگ همانند بهره برداری دیگران شده اید تعجب کردم.
منظورم مقاله تان با عنوان: «باید اپوزیسیون ایران را برای ساقط کردن روش خرابکارانۀ رژیم یاری کرد» می باشد که روزنامۀ انترنتی کویتی «الآن» منتشر کرده است.
شما در این مقاله نوشته اید:

«رژیم ایران آزادانه با احزاب و نیروهای اپوزیسیون عرب همکاری می کند و به آنان امکانات می دهد و حمایتهای آشکار و پنهان از آنان را هماهنگ می کند، و همراه با آن، هجمات هماهنگ ایران بر شرق و جنوب منطقۀ عربی با تصرف کامل عراق وقرار دادن عرصۀ سوریه به عنوان نوک پیکانش برای حضور و عبور نیروهای نظامیش می باشد که بدینگونه همۀ اصول و پایه های بازی منطقه ای و پروندۀ مدیریت درگیری را درنوردیده است که این امریک پاسخ عربی ضد آن به همان اندازه در جهت عکس آن را اقتضا می کند که در اساس بر گشودن خطوط ارتباطی با نیروهای ایرانی ملی و مخالف رژیم تکیه دارد نیروهایی که می توانند با دادن اطلاعات از داخل ایران خدمات بسیار زیادی به کشورهای عربی کرده و خدمات لجستیکی و اطلاعاتی بسیار ارزشمندی به آنها ارائه دهند که می توان با آنها اندیشۀ سلطه جویانۀ ایران را شناخت. درنگ و تردید دولتهای عرب در همکاری با اپوزیسیون ایران بویژه بزرگترین نیروی آن یعنی گروه “مجاهدین خلق” که دارای تاریخ و پیشینۀ مبارزاتی سرشار و مهارت و تجربۀ بسیار عالی در مقاومت ملی ایران و پایگاه گستردۀ مردمی در داخل ایران و یک گذشتۀ مبارزاتی و تجارب عملی است، یک شکاف و نقص اساسی در استراتژی نفوذ به عمق ایران و کشیدن یک دیوار حفاظتی مؤثر در برابر نقشه های ایران به شمار می رود در حالیکه این استراتژی مبرمترین نیاز امروز اردوگاه ایستادگی و پایداری در برابر رژیم فاشیستی تجاوزگر آخوندی است».
برای من به عنوان یک ایرانی مخالف و عضو و مسئول به مدت دهها سال در سازمان مجاهدین خلق ایران این مقایسۀ شما و سرمایه گذاری شما روی این سازمان امری خنده دار می باشد زیرا احزاب و نیروهای اپوزیسیون عرب هر چه باشند یک پایگاهی مردمی در داخل میهنشان و مردمشان دارند ولی این سازمان به علت سیاستهای غلط و بلکه جنایتکارانه و خیانتکارنۀ رهبرش (رجوی) علیه میهن و مردمش از جمله سیاست جاسوسی برای رژیم صدام حسین و ارتشش و اطلاعاتش تمام پایگاه مردمیش در داخل ایران و حتی در نزد اپوزیسیون ایران و ایرانیان خارج کشور از دست داده است که بهترین دلیل آن همین توسل رهبری سازمان به بیگانگان به جای شخصیتهای رسانه ای و سیاسی ایرانی برای تبلیغ آن و سخنرانی در گردهمایی ها و جشنهایش می باشد و به علت همین جاسوسیها و خیانتها است که امروز در آستانۀ فروپاشی کامل قرار گرفته است حال شما چگونه همین رهنمود و پیشنهاد را می دهید که این سازمان اقدام به جاسوسی کند و این بار برای کشورهای عربی خلیج؟!!.
همچنین مقالۀ شما با عنوان «اعراب و یاری اپوزیسیون ملی ایران» که در سایتها و روزنامه های خلیجی «البشیر» و«السیاسه» و«الاسلام الیوم» انتشار یافت.
که در آن نوشته اید: «سازمان مجاهدین خلق ایران یک پشتوانۀ قدرتمند و مؤثر و مهم برای جهان عرب می باشد که هر گز مورد بهره برداری قرار نگرفته است بلکه همگی این موضوع را نادیده گرفته و پشت گوش انداخته اند! این امر یک شکاف استراتژیک غیر قابل قبول وغیر منطقی است، چرا که سازمان مجاهدین خلق ایران که بزرگترین سازمانهای اپوزیسیون ملی ایران می باشد دارای مهارت و راهها و ابزارهای رخنه در عمق مرکز تصمیم گیری ایران است و این امر اقتضا می کند که اعراب درهایشان را به روی این سازمان بگشایند و با آن همکاری کنند نه تنها برای سرنگون کردن و متزلزل کردن رژیم بحران زدۀ آخوندی بلکه همچنین برای ایجاد پلهای ارتباط و تفاهم مشترک با ملت ایران که ملت دوست ما اعراب می باشد»!!.
من از جنابعالی می پرسم امروز قدرتمندی و توان تأثیر گذاری این سازمان کجاست سازمانی که رهبریش آن را به ضعف و زبونی کشانده و همۀ امکانات انسانی و مردمی آن را در خدمت عملی و به سود رژیم حاکم موجود در ایران نابود کرده است؟ علاوه بر آن، پیش از این عراق در زمان صدام حسین به مدت بیست سال با تأمین مالی و تسلیحاتی و آموزشی از این سازمان بهره برداری کرد ولی این سازمان به کجا رسید؟ و عراق از این استراتژی چه به دست آورد؟ این سازمان از آنهمه حمایتهای بیدریغ چه به دست آورد؟! همچنین این سازمان دیگر بزرگترین سازمان اپوزیسیون ایران نیست و مهارتی جز در تروریسیم و فرقه گرایی و مغزشویی اعضا و افرادش ندارد و هر گونه نزدیکی و همکاری با آن موجب بیزاری و تنفر ایرانیان می باشد چرا که خود این سازمان همۀ پلهای ارتباطی با مردم ایران در داخل و خارج کشور را تخریب کرده حالا شما چگونه همین نسخه رابرای عربها می نویسید که از این سازمان به عنوان پلی برای ارتباط و تفاهم با مردم ایران استفاده کنند؟؟!!
بله چیزی موسوم به ارتش آزادیبخش ملی ایران مستقر در قراگاه «اشرف» عراق متعلق به سازمان مجاهدین خلق ایران قبل از خلع سلاحشان توسط آمریکاییها بلافاصله بعد از سرنگونی رژیم صدام حسین وجود داشت ولی ارتش بدون سلاح معنی ندارد و اکنون نیز قرارگاه اشرف به طور کامل تخلیه شده و همۀ ساکنانش به کمپ لیبرتی در بغداد منتقل شده اند و این قرارگاه اکنون در اختیار کامل نیروهای عراقی است و دیگر هم نه چنین ارتشی و نه چنین قرارگاهی وجود خارجی ندارد و سازمان مذکور هم دیگر جز در اسم و سایتها وجود ندارد و اینهمه را خود سازمان مذکور بارها در رسانه های خبری اعلام کرده و گفته که افراد سازمان که اکنون در عراق می باشند تنها گروهی پناهجو برای حفظ امنیت و سلامتی شان هستند که سازمان ملل شروع به توزیع آنان بین کشورهای سوم کرده و تا کنون صدها تن از آنان به درخواست دولت عراق به آلبانی و آلمان و چند کشور اروپایی دیگر انتقال یافته اند.
اکنون برای اینکه جنابعالی به اوضاع ایران اشراف داشته باشید تا شخصیتی مانند آنجناب تحلیلها و برداشتهای واقع بینانه از عرصۀ ایران ارائه بدهید می خواهم به اطلاع آنجناب برسانم که اینجانب بعد از سی سال از این سازمان بیرون آمدم زیرا دیدم دیگر یک سازمان سیاسی اسلامی انقلابی نیست بلکه به یک فرقۀ مذهبی خاصی تبدیل شده که ربطی به اسلام ندارد و در خدمت امپریالیستها به رهبری آمریکا و صهیونیستها قرار گرفته بطوریکه این سازمان آنها را به حمله به ایران و راه انداختن یک جنگ ویرانگر دیگری در منطقه تشویق می کند جنگی بسا بدتر و ویرانگرتر از جنگ پیشین در عراق. این تحول و تغییر سازمان مذکور سالهاست که به دست رهبری آن مسعود و مریم رجوی مقیم پاریس صورت گرفته است رهبریی که ملیونها دلار از سرمایه های نفتی عراق را که دولت صدام حسین به آنها می داد بین دولتمردان و ارتش و اطلاعات آمریکا و اروپا و برخی شخصیتهای دیگر برای حمایت و دفاع از اهداف جنگ طلبانۀ آنها توزیع می کند اهدافی که به هیچوجه مورد حمایت مردم ایران نبوده ونیست. آنها یک فرقۀ خاصی با عقاید و افکار بدعت گذارانه و التقاطی و آمیخته ای از افکار مذهبی شیعی و افکار غربی و کمونیستی بویژه استالینیسم می باشند که بکلی پایگاهشان را در میان مردم ایران از دست داده اند.
رهبری سازمان مجاهدین خلق از سال ۱۹۸۹ به همۀ ما دستور داد که همسران خودمان را طلاق دهیم و رهبر عقیدتی سازمان مسعود رجوی فتوای حرام بودن خانواده و ازدواج را بر خلاف نص صریح قرآن و سنت پیامبر صادر کرد بطوریکه اکنون بیست سال است که تمام اعضا و کادرهای سازمان چه در عراق و چه در خارج اعم از زن و مرد همسران خودشان را طلاق داده اند و یا ازدواج نکرده اند. مهدی ابریشمچی مرد شماره دو سازمان بعد از مسعود رجوی که اکنون مقیم فرانسه و دستیار همسر سابق خود مریم رجوی است که از شوهرش مهدی در سال ۱۹۸۵ جدا شد و همان روز با مسعود رجوی بدون مراعات عدۀ شرعی ازدواج کرد در سال ۲۰۰۱ وقتی در عراق بودیم به ما گفت همسران شما پا جای پای مریم گذاشته و شما را طلاق داده و با برادر مسعود ازدواج کرده اند!!.
از شما خواهش می کنم که ابتدا از واقعیتها آنگونه که هست اطلاع پیدا کنید و بعد از آن قضاوت کرده و پیشنهاد بدهید و در قبال قضاوتها و پیشنهادهایتان مسئولیت بپذیرید تا به نابودی انسانها منجر نشود بویژه که آنها مسلمان و از مردم کشور همسایۀ شما هستند که دهها سال است صادقانه و با ایمان خالص به نیت آزاد سازی مردمشان از ستم و دیکتاتوری تمام زندگی شان را فدا کرده اند ولی این رهبران سازمان هستند که آنان را به بیراهه بردند.
تا کنون بیش از هزار تن از اعضا و کادرها و مسئولین سازمان مجاهدین از آن جدا شده اند که بسیاری هم از میان زنان می باشند که برخی نیز اعضای شورای رهبری سازمان بودند که پرده از بسیاری رسوایی های جنسی رهبر سازمان مسعود رجوی همسر مریم رجوی برداشتند. همچنین جدا شدگان سازمان موارد زیادی از زندان و شکنجه و قتل مخالفان رهبری سازمان در قرارگاههای این سازمان در عراق را افشا کرده اند.
همۀ افراد این سازمان از هر گونه تماس و ارتباط با افراد خانواده هایشان محروم و ممنوع هستند و استفاده از هر گونه وسیلۀ ارتباطی اعم از رادیو و کانالهای تلویزیونی و انترنت و موبایل تماما برای اعضای سازمان ممنوع می باشد و تنها در اختیار رهبری و مسئولانی است که مأموریتهای ارتباطی خاص سازمان را دارند.
رهبران سازمان به من اجازه نمی دادند با دختر بزرگم زینب که اکنون در کمپ لیبرتی متعلق به این سازمان در بغداد می باشد دیدار کنم در حالیکه هر دوی ما داخل سازمان و در کمپ اشرف در عراق بودیم و به آن دخترم اجازه ندادند حتی با خواهر کوچکترش مونا که از ایران برای دیدار اولین بار بعد از سی سال با من یعنی پدرش و با خواهرش در داخل سازمان به عراق آمده بود دیدار کند. دختر کوچکم توانست با من دیدار کند زیرا من از سازمان مجاهدین خلق یک و نیم سال پیش از طریق سازمان ملل متحد بیرون آمدم ولی او نتوانست علیرغم تلاشهای کمیساریای عالی پناهندگان و وزارت حقوق بشر عراق با خواهرش که در مقر سازمان یعنی کمپ لیبرتی در بغداد می باشد دیدار کند زیرا رهبران این سازمان مسعود رجوی ومریم رجوی دیدارهای خانوادگی را تحریم کرده اند. این دو خواهر ۳۳ و ۳۷ ساله هر گز در عمرشان همدیگر را ندیده اند.
اینجانب از بیش از بیست و پنج سال پیش در بخش روابط با عراق در سازمان به عنوان مترجم ارشد همۀ نامه ها و بیانیه ها و اسناد و نوشته ها و کتابهای رهبری و اطلاعیه ها و نشریات سازمان کار می کردم از جمله ترجمۀ بسیاری نامه ها و بیانیه ها و حتی مصاحبه های از قبل آماده شده به زبان فارسی!! به علاوۀ بیانیه های جعلی با ادعای امضای میلیونها عراقی!! که تماما به فارسی نوشته می شدند و من آنها را به عربی ترجمه می کردم!!، همچنین دخالتهای آشکار رهبری سازمان در اوضاع عراق برای تشدید اختلاف و تعمیق شکاف بین لیست العراقیه (اپوزیسیون عراق) و دیگر جریانها.
من از طریق ترجمۀ نامه های شخص رجوی به صدام حسین و صورت جلسه های دیدار بین آندو و نیز بین او و رئیس اطلاعات عراق در آنموقع سرلشکر طاهر شاهد عینی دادن ماهانه سه میلیون بشکه نفت به صورت کوپن به سازمان بودم که توسط دفاتر سازمان در اروپا و آمریکا به فروش رفته و تبدیل به میلیاردها دلار می شد که مورد سرمایه گذاری در آن کشورها و در عراق و چندین کشور عربی دیگر قرار گرفته که تا کنون منبع اصلی درآمدهای میلیاردی سازمان می باشد. تازه اینها غیر از دهها هزار سلاح و تجهیزات عراق می باشد که رهبری سازمان تسلیم دشمنان و اشغالگران عراق یعنی آمریکائیان نمود به علاوۀ جاسوسی های سازمان برای آمریکاییها علیه مقاومت دلیرانۀ عراق که من از طریق کارم در سازمان یعنی ترجمه شاهد عینی آنها بودم.
لذا از شما می خواهم به رهبری این سازمان اجازۀ بهره برداری از چهره و اعتبارتان و شهرتتان برای پیشبرد هدف سودجویانۀ خاص خودش را ندهید هدفی که نگهداشتن فرزندان و دوستان ما در دوزخ عراق زیر آتش موشکهای تروریستی فرقه ای در عراق برای قراردادن آنان به عنوان سپر بلا برای قربانی شدن در نتیجۀ اشتباهات کشندۀ این رهبری طی سی سال گذشته است که نه مبارزه بلکه دخالت در امور عراق و ارتکاب جنایات تروریستی در ایران و عراق بوده است.
من اندکی قبل از آغاز جنگ اشغالگرانۀ آمریکا علیه عراق در مقر رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران در آنموقع نزدیک ابو غریب و فرودگاه بغداد و موسوم به پادگان طارق که محل سکونت زوج رجوی (مسعود و مریم رهبران این سازمان) بود کار می کردم. این پادگان را ارتش عراق به دستور صدام حسین پنج سال قبل از آغاز جنگ اخیر آمریکا علیه عراق تحویل ما داده بود. رهبری سازمان مجاهدین نام این پادگان را به قرارگاه «پارسیان» به نام یک خانمی از فرماندهان نظامی سازمان که در اوائل دهۀ نود میلادی در نتیجۀ تصادف اتومبیلش در بغداد فوت کرده بود تغییر داد. پنج ماه قبل از حملۀ آمریکا به عراق و مشخصا در نوامبر سال ۲۰۰۲ مسعود رجوی همۀ ما نیروهای سازمان را از همۀ مقرها و پایگاههای سازمان از شمال تا جنوب عراق در یک نشست بزرگ در قرارگاه اشرف (نام همسر اول رجوی) واقع در استان دیالی جمع کرد و به ما گفت که آمریکاییها به زودی حملۀ گسترده ای را بر عراق انجام خواهند داد و این جنگ هیچ ربطی به ما ندارد و ما جنگی و رزمی علیه هیچ کس جز رژیم ایران نداریم بنابراین ما هیچ گلوله ای علیه آمریکاییها حتی در صورت حملۀ آنها بر ما شلیک نخواهیم کرد و شما همگی باید در خاک عراق پراکنده شوید و به خانه های عراقیان در روستاهای اطراف مقرهایمان پناه ببرید تا شهروندان عراقی حفاظ شما باشند!! و شما باید همۀ قرارگاهها در جنوب و مرکز عراق یعنی مسیر پیشروی آمریکا را تخلیه کنید و در قرارگاه اشرف جمع بشوید ولی قرارگاههایتان در شمال شرقی عراق را برای حمله بر خاک ایران نگهدارید!. رجوی اینجا یک مثل فارسی آورد که می گوید: تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسه لیسان!! و گفت: ما باید از حملۀ آمریکا بر عراق به عنوان فرصتی برای سرنگون کردن رژیم ایران و قبضه کردن حاکمیت در ایران استفاده کنیم!! و شما باید بعد از پراکندگی و بعد از تصرف عراق توسط آمریکایی ها برگردید و در قرارگاهایتان در شمال شرقی عراق مستقر شوید و ما آن موقع به «صاحبخانۀ جدید»!! یعنی آمریکاییها به زبان انگلیسی خواهیم گفت (اینجا مسعود رجوی عبارتی را به انگلیسی تلفظ کرد که ما یادبگیریم و آن را به آمریکاییها بگوییم!!): «هی، مستر، ما می خواهیم برویم خانه مان یعنی ایران!»… به همین سادگی و بلاهت، رجوی برای ما طرح عملیات جدیدی را برای فتح تهران ترسیم کرد!! ولی تمامی آنها جز رؤیا و توهمی نبود زیرا آمریکایی ها هرگونه تحرک نظامی را بر خاک عراق بمباران کردند. از این رو نیروهای مجاهدین خلق مجبور به تخلیۀ همۀ قرارگاهها و پادگانهایشان در شمال شرق عراق و بازگشت و استقرار فقط در قرارگاه اشرف شدند چرا که بسیاری از تجهیزات عراقی شان را از دست داده و تلفات زیادی را به دست جنگجویان محلی کرد متحمل شده بودند و بعد از آن رهبری مجاهدین وارد گفتگوها و سازش با آمریکایی ها شده و همۀ سلاحهای نیروهایشان اعم از سلاحهای سنگین و سبک را به آمریکایی ها تسلیم کردند که همه شان سلاحهای ارتش عراق بود که دولت عراق به آنها داده بود و یا از پادگانهای ارتش عراق به دنبال حملۀ آمریکا به عراق به غارت برده بودند و بعد از آن روند روابط همکاری ذلت بار و توطئه گرانه و اطلاعاتی بین رهبری سازمان مجاهدین و نیروهای آمریکایی حتی علیه مقاومت دلیرانۀ عراق و بسیاری موارد همکاری بین آنان و آمریکایی ها مانند جاسوسی و خنجر زدن از پشت و خیانت علیه عراق و خاکش و مردمش آغاز شد که این نامه گنجایش شرح آنها را ندارد و من و دوستان دیگر جداشده مان بسیاری از آنها را نوشته ایم زیرا ما خودمان از نزدیک شاهد آنها بودیم از جمله گرفتن ۱۸ میلیون بشکه از سهمیه شش ماهشان از نفت عراق به صورت یکجا به صورت کوپن شش ماه قبل از آغاز جنگ، به منظور فروش آن در خارج عراق که من خودم به عنوان مترجم ارشد رهبری سازمان شاهد آن بودم.
من همۀ اینها را به جنابعالی نوشتم تا از ماهیت و گذشتۀ این سازمان مطلع شوید چرا که من یک روزنامه نگار ایرانی و همکار شما هستم که دهها سال در داخل سازمان مجاهدین خلق در فرانسه و در عراق کار مطبوعاتی و ترجمه کرده ام. موفق باشید. به امید کشف واقعیتها و اعلان آن با صداقت و یگانگی.
علی حسین نژادعضو بلندپایۀ سابق سازمان مجاهدین خلق ایران و مترجم ارشد جداشده از آن
پاریس – ۲۷ مارس ۲۰۱۶ برابر با ۷ تیر ماه ۱۳۹۵

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا