میل به دنباله روی از جمع و همرنگ شدن با هم قطاران

مارگارت تالر سینگر در مورد تأثیر هم قطاران یا هم رده ها روی تغییر رفتار و در نتیجه شخصیت یک فرد چنین می گوید:
“در روم آن گونه رفتار کن که رومی ها رفتار می کنند. (ضرب المثلی غربی که معادل ضرب المثل ایرانی خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو می باشد). معمولاً فرقه ها اعضای خود را به گونه ای تربیت می کنند که لبخند بزنند، به نظر شاداب و خوشحال بیایند، همراه و موافق با شما بوده و توجه زیادی به گفتار فرد تازه وارد از خود نشان دهند. فشار هم قطاران در تربیت افراد و تغییر رفتار آن ها و منطبق شدن ایشان با معیارهای فرقه خیلی مؤثر است. آن ها برای تازه واردها یک مدل رفتاری می شوند. مدلی که باعث می شود آن ها طرز لباس پوشیدن، خندیدن و حتی زبان مکالمه خود را تغییر دهند. برای مثال زنان زیادی که به خصوص عضو فرقه های مذهبی یا سیاسی بودند به من گفتند که بدون آن که خودشان متوجه باشند، به تدریج رنگ لباس های آن ها تیره شده و آستین لباس هایشان بلندتر شده، کفششان پاشنه کوتاه گشته و دیگر خود را آرایش نکردند.
… افراد تازه جذب شده خود را با محیط جدید بدون آن که متوجه باشند منطبق می سازند. برای نمونه، مرد جوانی به یک سخنرانی فرقه ای دعوت شده بود. وقتی به محل می رود متوجه می شود که در بیرون درب کفش های مدعوین قرار دارند، زنی به کفش او اشاره می کند و او نیز کفشش را درآورده و کنار درب می گذارد و پا برهنه وارد اتاق می شود.”

blankگرچه قدم های اولیه تقلید از رفتار فرقه ای ممکن است منفی نبوده و حتی مثل”درآوردن کفش یا لباس مناسب پوشیدن” مثبت به نظر آید و در نتیجه فرد تازه وارد نتواند در تقلید خود از دیگران ایرادی ببیند، اما رفته رفته این یک عادت می شود که او بدون فکر از جمع تبعیت کند و در نتیجه بدون آن که خودش متوجه شود بعد از مدتی تمام رفتارش تغییر کرده و رفتاری (مثبت یا منفی) همچون سایر اعضای فرقه پیدا می کند و این قدمی تعیین کننده در تغییر شخصیت وی از آن چیزی که بوده به شخصیت فرقه ای است. یکی ازعوامل مهمی که زندگی در پایگاه های جمعی باعث می شود که افراد تغییر رفتار دهند، کوششی است که فرد تازه وارد می کند تا خود را با اعضای دیگر آن پایگاه هم آهنگ یا همگون سازد. در این پایگاه ها همه از یکدیگر تقلید می کنند، بعضاً کارهایی را به طور ناخودآگاه انجام می دهند که برای انجامشان نه دلیلی منطقی وجود دارد و نه دستورالعمل نوشته شده ای… در فرقه ها خیلی قوانین نانوشته هستند و حتی کسی منطق پشت آن ها را نمی داند، اما به نوعی همه از آن تبعیت می کنند و اگر فرد تازه واردی بخواهد آن ها را نقض نماید با نگاه و رفتار عکس العملی دیگران رو به رو شده و به زودی یاد می گیرد که از آن قوانین اطاعت نموده و مدافع آن ها گردد.

blankیک عضو جداشده از تشکیلات منافقین در این راستا عنوان می کند:
“در سال های ابتدایی که پایگاه های هواداران سازمان در خارج از کشور به وجود آمدند (سال های بین 1358 تا 1360)، برقراری هر قاعده و قانون جدیدی خیلی سخت بود و با مقاومت همه ما رو به رو می شد، ما برای هر قاعده و قانونی دلیل منطقی طلب می کردیم و حتی با وجود چنین دلایلی افرادی بودند که تن به قوانین نمی دادند، کار عمده ما در نشست های جمعی طی آن سال ها برخورد با این موارد بود و این که چگونه می توان متخلفین را تنبیه نمود؛ اما بعد از مدتی (یعنی پذیرفته شدن یک قاعده و قانون از طرف ساکنین یک پایگاه دیگر) ما با مشکلی، شکی یا سؤالی حتی از طرف تازه واردها رو به رو نبودیم. دلیل اطاعت تازه واردها از مقررات پایگاه های جمعی بدون شک و سؤال، این نبود که آن ها از ما (نسل گذشته) مطیع تر و سر به راه تر بوده یا کمتر کنجکاو و بهانه گیر بودند بلکه در اینجا قانون”همرنگ جماعت شدن” کار خود را می کرد. فرد تازه وارد می خواست هر چه زودتر”یکی از بقیه” و”یکی از بچه ها” شود و در نتیجه بدون آن که بداند چرا، جهت انطباق خود با بقیه، تمام سعی اش را می کرد که از قوانین تبعیت نماید و گاه حتی به قولی چپ هم می زد و کاسه داغ تر از آش می شد. پیروی از سایر هم قطاران، رفتار فرد را عوض می کند و عوض شدن رفتار باعث تغییر شخصیت می شود.”
خیلی از قوانین در فرقه ها نوشته شده نیستند و شاید هرگز به صورت نوشتار درنیامده و حتی به صورت شفاهی و مشخص هم به کسی گفته نشده اند، برای مثال هیچ وقت قانونی در فرقه رجوی چه به صورت نوشته شده یا شفاهی نیست که به اعضا گفته باشد نمی توانند کتاب ها و مطالب غیرسازمانی را بخوانند یا این که تلویزیون را روشن کرده و یک برنامه عادی را تماشا کنند، شاید در گذشته چنین قوانینی تدریس شده و حتی به صورت مکتوب هم به اعضا گفته شده بود اما در برهه های مختلف سازمان دیگر کسی آن قوانین را ندیده و مزه مجازات عدم رعایت آن را نچشیده بود. کسی در تشکیلات هیچ یک از این کارها را انجام نمی دهد و همه با آن به شکل یکی از قوانین سخت و خدشه ناپذیر برخورد می کردند. چرایی آن به خاطر تبعیت از جمع و این که هیچ کس نمی خواست با انجام عملی خلاف عرف جمع، خود را از آن ها جدا کند و در درون خانه جمعی به شکل یک جذامی در بیاید.
قانون تبعیت از جمع و این که جمع درست است و فرد غلط، تنها باعث تغییر رفتار فرد نمی شود، بلکه به تدریج عقل گرایی و منطق وی را هم تغییر داده و خود تبدیل به نوعی از منطق می شود. چند بار برای خود شما اتفاق افتاده است که در پاسخ به چرایی و صحت خبری یا نظری گفته اید:”همه این را می گویند” یا”همه این را قبول دارند”. به این ترتیب قوانین و نظرات فرقه ای نه تنها باعث تغییر رفتار و شخصیت فرد می شوند بلکه رفته رفته نوع منطق و عقل گرایی وی را هم عوض می کنند، تغییری که حتی بعد از ترک فرقه کماکان با وی باقی خواهد ماند.
برگرفته از کتاب” فریب در فرقه ها”
نوشته: مجتبی تمدنی
صفحه های: 143 الی 147
تنظیم از: عاطفه نادعلیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا