ربط دیکتاتور و تروریسم با رجوی و فرقه اش

ابتدا بپردازیم به اینکه این مفاهیم چه معنایی دارند، سپس به اصل مطلب که منظور این جانب است.
معنی دیکتاتور:
در کوتاه ترین عبارت ممکن، دیکتاتور به رهبر و فرمانروا و در بیشتر موارد پایه‌گذار یک فرقه و حزب و نظام حکومتی استبدادی اطلاق می‌شود. معنای این واژه در تعاریف جدید در بسیاری از مواقع با بی رحمی و ستم همراه می‌گردد. دیکتاتور در واژه به معنی «کسی که دیکته می‌کند» و در اصطلاح به معنی «خود رای» و «مطلق‌العنان» است ، مثالهای تاریخی آن همانند استالین در سال ۱۹۴۵، آدولف هیتلر ، دیکتاتور آلمان از سال ۱۹۳۳ تا سال ۱۹۴۵ و بنیتو موسولینی، دیکتاتور ایتالیا از سال ۱۹۲۲ تا سال ۱۹۴۳ است که آنها از بزرگ ‌ترین و خطرناک‌ ترین دیکتاتورهای تاریخ بودند.
معنی تروریسم:
تِروریسم که در زبان فارسی از آن با عنوان وحشت‌افکنی و ارعابگری نام برده شده‌ است، به استفاده از خشونت یا تهدید برای دستیابی به اهداف سیاسی، مذهبی، و ایدئولوژیک گفته می‌شود. در روزگار نوین، تروریسم یکی از عوامل اصلی تهدید جامعه به ‌شمار می‌رود و طبق قوانین ضد تروریسم در بیشتر کشورهای جهان توسط سیستم قضایی”بزه” (جرم و جنایت) به حساب می‌آید. همچنین چنانچه در جنگی علیه غیر جنگجویان مانند شهروندان عادی، نیروهای بی‌طرف یا اسیران جنگی به کار گرفته شده باشند جنایت جنگی به حساب می‌آید.
بخش گسترده‌ای از سازمان‌های سیاسی از گروه‌های چپ گرفته تا گروههای راست، ملی‌گرایان، گروه های مذهبی، انقلابیون، و برخی دولت‌ها برای پیشبرد اهداف خود از تروریسم استفاده نموده‌اند.
اما این القاب چگونه در سازمان رجوی موسوم به سازمان مجاهدین خلق رایج است؟ ما معتقد هستیم که دقیقا شخص مسعود رجوی یک دیکتاتور به تمام معنا است که با ابزار ترور و ارعاب به بقای ننگین خود ادامه میدهد. شما نگاه کنید که رجوی در هر نشستی و در هر مناسبتی اینرا به همه میگفت و یادآوری میکرد که اگر کسی بیرون برود (از سازمان جدا شود) با مرگ مواجه خواهد شد.
تلفیقی از تفکرات دیکتاتوری و تروریسم:
تصمیم به جدایی از سازمان خیانت محسوب شده و سزای آن فرد مرگ بود. وی در این رابطه ازگروه های فلسطینی مثل جنبش فتح به رهبری یاسر عرفات مثال میزد یا از سایر گروه ها مثل انقلاب چین به رهبری مائو و کوبا به رهبری فیدل کاسترو و امثالهم. رجوی مدام مدعی بود که باعث خونریزی های موجود در سازمان نیروهای جداشده هستند. از نظر او بریده خوب و بد نداریم. هر کسی که از سازمان پایش را بیرون می گذاشت یعنی خائن و خود فروش است و سزای او مرگ می باشد (فرافکنی تا چه حد؟) نگاه کنید چگونه میخواهد خود را در زمینه های کشتار نیروها بی مسئولیت جلوه دهد. حال در این بین متاسفانه شاهدیم که برخی ساده لوحان این فرافکنی رجوی را نمی فهمند و یا خود را به نفهمی زده اند و فکر میکنند که رجوی درست میگوید والنهایه با آنها کار ندارد زیرا آنها بریده های خوب هستند و نظر لطف رجوی شامل حال آنها می شود.
به هر حال رجوی یک آدم فاشیست و جنایتکاری است که باعث و بانی همه خونهای ریخته شده در سازمان مجاهدین خلق است بویژه در پایان حکومت صدام حسین (از سال 2002 میلادی به اینطرف که صدام حسین دیکتاتور وقت عراق سقوط کرد) رجوی میخواهد با فرافکنی علت همه مرگ های موجود در سازمان را به بیرون از سازمان ربط دهد در حالیکه خیره سریهای او باعث این همه فضاحت و خونریزی شد و متاسفانه مرگ های مشکوک در اشکال مختلف کماکان ادامه دارد و همچنان نیز به این حربه و بهانه ها می پردازد که باعث شکست طرحها و ایده های او جداشدگان هستند.
دوستان خواننده، شما قطعا به مرور زمان متوجه شدید که وی نه تنها انقلابی و آزادی خواه نبود بلکه یک شیاد و شارلاتانی است که تشنه حکومت و قدرت طلبی است که در گذر زمان تبدیل به یک دیکتاتور شده است و با ابزار ترور دست به حذف فیزیکی مخالفینش میزند و این وحشت آفرینی همچنان ادامه دارد.
حتما در این ایام به مناسبت 7 تیر گزارشات مرتبط با کشته شدن فردی به نام “محمد رضا کلاهی” را شنیده اید، کسی که در انفجار حزب جمهوری اسلامی شرکت داشت و از اعضاء سازمان بود که بعد ها در قرارگاه اشرف وی از مبارزه کذایی رجوی خسته شد و به دنبال زندگی مطلوب خودش رفت، ولی او یک هدف بالقوه بود و کاری که او کرده بود کم کاری نبود و تحت تعقیب بود، رجوی قبل از اینکه کلاهی به دادگاه کشانده شود حذف فیزیکی کرد و توسط باندهای قاتل در اروپا وی را به قتل رساند.
تمام جدا شدگان میتوانند به این شهادت بدهند که دیکتاتور و تروریست واقعی کیست (البته اگر که مصلحت اندیشی و عافیت طلبی را به کناری بگذارند). به هر حال روزی تکامل اجتماعی و تاریخ به حرف خواهند افتاد و خواهند گفت که چه کسانی درست میگفتند و چه کسانی نان به قیمت روز خور بودند و حق را نا حق میکردند. شامورتی بازیهای رجوی و اعوان و انصارش هم که تازگی ندارد و شما از وی چیزهای زیاد دیده اید و خواهید دید که جای شاخ در آوردن خواهد داشت مثل کنار گذاشتن آمریکا به عنوان دشمن درجه یک خلق های تحت ستم با شعار مجاهد پر کینه سر کوچه کمینه، و تبدیل این خصومت تاریخی و ایدئولوژیک به یک دوستی عمیق و دامنه دار و گپ زدن و گفتگوهای مستمر با مقامات ریز و درشت امپریالیسم جهانخوار.
دوستان اگر بدانید یکی از ویژگی های رجوی مثل هر دیکتاتوری بی محتوا کردن واژه هاست، بسیار در این زمینه مهارت دارد، تهی کردن واژه ها در نزد رجوی خرجی ندارند. برای مثال، او هر از گاهی در نشست هایی مدعی میشد که”اگر کسی سنگینی مبارزه را نمی کشد و تحمل فشار بیشتر از این را ندارد میتواند برود”.
(مدعی بود که مثل امام حسین در شب عاشورا چراغ ها را خاموش میکنیم تا هر کسی که توان بیشتر از این ندارد پی زندگیش برود).
لفظ بیان را نگاه کنید. هر کسی که نمی کشد و خلاصه تحمل سختی و فشار را ندارد برود، من امام حسین زمانه هستم و شما هم نیروهای بریده در شب عاشورا هستید. معنی این جمله این است که”من از همه شما تحملم بیشتر است و تمام تعاریف متعلق به من و تمام لعن و نفرین ها متعلق به شماست، تمام ثواب ها و هدایای آسمانی متعلق به من و تمام آتش جهنم متعلق به شماست”. حال نگاه کنید که تمام بدبختیها را همین نیروها میکشیدند و هم اکنون نیز می کشند، بعد میوه و ثمره اش به جیب مسعود رجوی میرود و تشویق ها را یک جا میریزد به جیب خودش و النهایه در تقسیم سهم قدرت، خودش می شود قهرمان داستان و نیروهایی که زنده ماندند باید منتظر ماموریت بعدی باشند تا ببیند او چه دستوراتی را صادر خواهد کرد و بقیه باید ببینند که مسائل و مشکلات را چگونه برطرف نمایند.
در همین اواخر شما دیدید که چگونه جداشدگانی که میخواستند جان بدر ببرند و از ترس رجوی و اعوان و انصارش از آلبانی فرار کرده و در بروند توسط باندهای جانی و آدم کش تحت امر رجوی و سازمانش در جنگل های اروپا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و بسختی جراحت برداشته و تا سرحد مرگ کتک خورده بودند و النهایه راهی بیمارستان شدند.
البته این مورد اول نبود و برخی ها لو رفته و توسط پلیس دستگیر شده بودند و بعد راهی زندان و کمپ های بسته شدند زیرا هیچ مدرک شناسایی بهمراه نداشتند و بی هویت بودند چونکه رجوی به هنگام خروج این افراد از سازمان، تمام مدارک شناسایی آنان را گرفته و بدون مدرک و هویت آنان را راهی خیابان و بیابان کرده بود. حتی مدارکی را هم که آمریکائیها در اشرف به هر فرد داده بودند را به شخص نمیدادند و یا یک کارت مختصر و کوچکی که کمیساریا به هر فرد داده بود را گرفته بودند و این افراد فعلا بدون هیچ آینده و چشم اندازی عمر خود را در مکانهای نامعلوم بسر میبرند و واقعا کسی از سلامتی سرنوشت آنها خبری ندارد.
سوال پایه ای این است که باعث و بانی همه این مرگ و میرها و مشکلات و بدبختی ها کیست؟ به نظر من هیچ کس نیست بجز رجوی. او خائن اول و آخر به همه اعتمادها میباشد. چون خودش به این موضوع که خائن اول به همه اعتمادها کیست را میداند و به آن کاملا واقف است و به خوبی هم اشراف دارد، لذا همیشه فرافکنی کرده و دیگران را متهم به شکست و نرسیدن به اهداف سازمان می کند. هیچ کس نمی تواند رجوی را مواخذه کرده و حسابرسی نماید، چرا؟ چون او یک دیکتاتور است. هر کسی هم که دست به این اقدام بزند یعنی که قصد زیر ذره بین بردن اعمال رجوی را داشته باشد بسرعت حذف میشود (با ابزار ترور و حذف فیزیکی). این حذف فیزیکی طوری انجام میگیرد که مرگ ها اغلب طبیعی جلوه دهند و النهایه با اسم “مجاهد صدیق” طرف را راهی قبرستان میکنند.
تنها راه حل مقابله با این طرز تفکر خطرناک، فداکاری و از خودگذشتگی است، کاری که تعدادی از جداشدگان احساس مسئولیت کرده و دست به افشاگری زده و ماهیت اصلی رجوی را افشا میکنند تا نسل جوان و بعدی در برداشتن گامهایشان شناخت بیشتری نسبت به فرقه های خطرناک داشته باشند و زندگی خود و خانواده هایشان را تباه نکنند.
بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا