رجوی و لاف در غربت

بوی کباب شنیده ای اماخر داغ می کنند
در زبان شیرین فارسی برای کسانی که لاف می زنند وبرای کسانی که اورا نمی شناسند و بی اطلاع هستند از خودشان تعریف دروغ می کنند مثلی هست نغز که می گوید :
لاف درغریبی و … در بازار مسگرها.
حالا حکایت فرقه رجوی است رجوی که عادت به گزافه گویی و لاف در غربت زدن دارد بازهم در نقش رهبر خلقهای منطقه ظاهر وبا شارلاتان بازی؛ لاطائلاتی رادر قالب اطلاعیه به اسم ارتش موهومش در سیمای به اصطلاح آزادیش عنوان کرد که مرغ پخته را هم می خنداند. البته حسرت بدلی رهبربودنش را دوباره بیان می کند اما طنز قضیه اینست که مدعی کانونهای شورشی در عراق و لبنان شده است وبرای جوانان انقلابی عراق دل می سوزاند و انگار یادش رفته است یا خودش را به نادانی زده است که خودش زمانی با کمک صدام و بعد از آن با کمک نیروهای آمریکایی آنها را سرکوب می کرد و دنبال سوء استفاده خودش از آنان بود! اما مردم عراق فراموش نکرده اند! حافظه خلق ها تیز و مخصوصا این گونه موارد را همیشه بیاد دارند.
همه بیاد دارند که بعد از سرنگونی صدام ارتش آمریکا چه رفتار خشنی با مردم عراق داشت و چطور مناطقی را محاصره و با برای گرفتن یک نفر در یک ده؛ کل اهالی ده را با تانک و تیربارهای سنگین لت و پار می کرد و یا همه این جمله را پشت خودروهای آمریکایی دیده بودند که به مردم عراق هشدار می داد فاصله 100 متر را با خودروهای آمریکایی حفظ کنند وقتی خودهای امریکایی در جاده ای حرکت می کردند تقریبا ان جاده بسته و کسی حق نداشت به آنها نزدیک شود و یک مسیر چند کیلومتری برای مردم ساعت ها معطلی در پی داشت! اگر کسی اشتباه می کرد و یا مریض و یا مجروحی در ماشینش بود وکمی عجله میکرد چطور آمریکایی ها ماشین را باهمه سرنشینان منهدم می کردند؛ اما جالبی قضیه این بود که فرقه رجوی که خودش را به آمریکا فروخته و منافع آن را دنبال می کرد ملاقاتهای سه جانبه می گذاشت و مردم عراق را تشویق به سازش با ارتش آمریکا می کرد و البته یک بهانه هم می خواست و استدلال می کرد که ارتش امریکا درسته که کشور شما را اشغال کرده ولی تهدید اصلی و اشغال پنهان از جانب ایران است و دشمن اصلی ایران است و ما بکرات می دیدیم که عراقی ها تا جایی که می توانستند این را قبول نمی کردند و عموم کادرهای این فرقه هم این موضوع را به تمسخر می گرفتند و یادش بخیر یکی از کادرهاکه مسئول قسمتی ازکار هم بود چون بمن اطمینان داشت که به کسی نمی گویم به طنز می گفت آمریکا اگر قدر مارا نداند که از خودشان بیشتر منافع آنها را می فهمیم و عمل می کنیم احمق است و می گفت حتما رامسفیلد خوب مارا شناخته که اینقدر دنبال حفظ مااست، ویا می گفت آمریکا اگر به فکر منافعش در عراق باشد باید به همه ما تابعیت آمریکایی بدهد ما از امریکایی ها، آمریکایی تر شده ایم بنازم به این رهبری که چقدر هشیار است و بعدش می زد زیر خنده! واز این فاکت هافراوان بود !
یادم هست که روزی بقول آنها یک کمیسیون سه جانبه در جریان بود؛ بقول فرقه مسئولیتش هم با قسمت مابود و افرادی هم که قرار بود به اسم عراقی در این کمیسیون شرکت و با فرماندهان آمریکایی صحبت کنند در استخدام قسمت ما بوده و پرداخت حقوق ماهانه تعداد زیادی از آنان با خود من بود – غیر از آنانی که روزانه و برای کارهای دیگر روزانه پرداخت می کردم – در میان آنها کسی بود که از (میخ) های قدیمی ما بود، من با او همیشه سروکار داشتم او در استخدام افراد و یا بکارگیری افراد برای کارهای مختلف بما کمک می کرد. این فرد در این جلسه شرکت نکرده بود . از او سوال کردم چرا توی جلسه نرفتی خندید و گفت من میدانم می خواهند بما چه بگویند. ازاو پرسیدم، نظرت چیست؟ خندید وگفت سید رحمان رو راست باشیم؛ شما خوب پول می دهید ولی اصلا نمی دانید بیرون چه خبر است. منهم خندیدم و گفتم نه ما اخبار بیرون را با جزئیات دنبال می کنیم.
این بار اخم کرد و گفت شما تحلیل خودتان را دارید و البته با واقعیت بیرون اصلا یکی نیست شما نمی بینید که سربازان امریکایی چه رفتارخشنی با مردم دارند و چه بی ناموسی هایی می کنند. من آن بیرون هر روز و هرشب شاهد جنایاتی هستم که در حق امثال من تکرار می شود شما نمی بینید که بیرون چه توحشی هست ! شما تحلیل را از لای کتاب در می آورید ولی اصلا درست نیست. منکه دیدم خیلی ناراحت و عصبانی است؛ از طرفی نمی خواستم ادامه بدهد و دلم بحالش سوخت ، دستش را گرفتم و گفتم ناراحت نباش حالا بریم یک چای بخوریم سیاست را بگذاریم برای کسای دیگه ما کار خودمان را بکنیم، کمی آرام گرفت و بعدش گفت مردم ما دارند قتل عام می شوند ولی تو میگویی سیاست؟ اون بیرون جنایت دارد هر روز تکرار و هرروز هم بیشتر می شود. بعد کمی خودمانی شد و چون ترحم را در حالت من دید گفت ما ناچاریم که پیش شما بیاییم چون تمام کاروکسبمان از بین رفته و گرسنه ایم و برای سیر کردن شکم زن بچه هامون میام پیش شما ولی شما اشتباه می کنید.
نمونه دیگر؛ ما تعدادی افراد را در استخدام داشتیم که به آنها «کی» می گفتیم و مدتها از ما حقوق دریافت می کردند که همه اینرا می دانند؛ در حوادث 6 و 7 مرداد که رجوی اینهمه تبلیغ آنرا می کند تعدادی از آنها را در لباس پلیس دیدیم اتفاقا بیش از بقیه با ما خشن برخورد می کردند و استدلالشان هم این بود که شمادر خاک ما بودید اما بادشمن ما آمریکایی همکاسه شدید؛ ما از شما متنفریم.
در واقعه خونین 19 فروردین هم که رجوی نالایق تعدادی را فدای خودش و استراتژی منحوسش کرد تعدادی از همین افراد بودند و بشهادت بچه هایی که آنجا در خیابان 100 بودند من خودم از آنها سوال کردم که شما چرا ما را می زنیدشما که ما را می شناسید ؟
جوابشان این بود :اتفاقا چون می شناسیم که چطور همدست آمریکایی ها در خون مردم عراق دست دارید بیش از بقیه خواهان اخراج شما از عراق هستیم!
البته اگر فرقه بخواهد اینها را با شامورتی بازی انکار کند من می توانم اسامی نفرات عراقی و تمامی کروکی و مسئولین فرقه در این قسمت را ذکر کنم.
توجه دارید که آنچه رجوی به آن می گوید یگانهای شورشی در عراق؛ با دجالیت از بذری که در عراق کاشته است صحبت می کند وبرای افرادی که در جریان نیستند پز می دهد که چنین و چنان می بینید چه حاصلی داده است. و شاید یک آدم بی اطلاع هم فکر کند که خبری است.
در اطلاعیه فرقه نکته دیگری هم بود. به رسم چاپلوسی و نان به نرخ روز خوردن که شیوه رجوی است می خواهد دل آقای سیستانی راهم بدست بیاورد و به نرمی یک تعظیم می کند چون رجوی مرجعیت راکه قبول ندارد وخودش را اولی تر از همه و حتی حجت خدا بر روی زمین میداند ولی به رسم چاپلوسی ( همان کاری که بعد پیروزی انقلاب ایران می کرد و خودش را به همه افراد مطرح وقت می چسباند و لی به وقتش به آنها پشت و خیانت می کرد! ) در عراق هم به هرکس که در مصدر کاری بود و یا ممکن بود قرار بگیرد اول دعا و ثنا می فرستاد؛ – همه اعضا تعریف و تمجیدهایش را از مالکی و عبدالمهدی و جعفری و بارزانی بیاد دارند که چه انسانهای خوب وشریفی هستند- ولی بعد که دید فایده ای ندارد به ارباب بزرگ نزدیک تر و اینها را به باد دشنام می گرفت.
القصه باید به این رجوی جعلق گفت بس نیست که خیزشهای مردم ایران را در هر زمان که بوده خراب کرده ای حالا عراق و لبنان را هم اضافه کرده ای حقا که روت زیاده و بقول مردم خودمان« رو که نیست سنگ پای قزوین است».
و بازهم باید باین مردک گفت؛ بوی کباب شنیده ای اماخر داغ می کنند.
رحمان محمدیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا