خانم رجوی! مشکل شما تجمع هفتاد هزار نفری است

بالاخره حدود یک ماه بعد از افشای ترفند جدیدتان در سایت “آوا” در به هم بافتن ملقمه ای از پناهندگان افغانی و هنرپیشگان و تتمه مواجب بگیرانی که هنوز دور و برتان به هوای شیرینی نقد مانده اند و یا بقول خودتان “فیل جدید”ی که می خواهید بر علیه “سارکوزی” هوا کنید (که فکر نکنم چندان هم جدید باشد و خلق الله به آن عادت کرده باشند) خبر رسید که تجمع سی ژوئن خود را اعلام کردید. ولی راستی مسئله شما این است؟

فرض کنیم امروز سی و یکم ژوئن است و شما هم همانطور که قول داده اید “هفتاد هزار نفر” جمع کرده اید!!. اصلا واقعی هم جمع کرده اید و عدد سازی های احمقانه قبلی تان را فراموش می کنیم. وبسایت آسوسیتد پرس هم اصلا تماما حرف های شما و فقط شما را منعکس کرده و گزارش تعداد از طرف دیگران را منعکس نکرده. بعد چی؟

مگر قبلا پنج میلیون عراقی، هزاران وکیل و وزیر، هزاران نماینده پارلمان اروپا و اکثریت پارلمان انگلیس و اکثریت نمایندگان کانادا و امریکا و… را به رخ این بدبخت های فرقه نشین نکشیدید؟ چه شد؟

بهتر از من می دانید که در وضعیت کنونی روابط غرب با ایران و در حالی که نومحافظه کاران لندن و واشنگتن دست در دست راست ترین جناح های اسرائیل امروزه بصورت علنی و رسمی برای دو کلام حرف (درست و غلطش هم برایشان زیاد فرقی نمی کند) بر علیه جمهوری اسلامی میلیون ها دلار پول پخش می کنند، سر شما بی کلاه مانده. چرا؟ یک راه حل احمقانه ای هم بنام راه حل سوم داده اید و اصرار هم دارید که شده جوک محافل سیاسی مرتبط با مسائل ایران.

ندا حسنی، جوان مردم را بخاطر دو روز جدا شدن از تخت خوابتان به آتش می کشید و می کشید، مجید معینی پیرمرد را مجبور می کنید در وسط بازداشتگاه اشرف عبا و عمامه به سر کند و ادای پیشنماز در بیاورد و از محمد حیاتی نگون بخت در سن شصت سالگی و با آن موی سپیدش چاقو کش و قداره بند می سازید. برای چه؟

سوابق قتل و غارت ها، جرائم ضد بشری و جنایات جنگی خود و همسر فراری خود را به قرن پیش موکول می کنید و در همان حال نقشه قتل و آدم دزدی می کشید. چرا؟

دستمال یکبار مصرف هم به خدا بین دستمال ها بالاخره یک مقدار غیرت دارد. وال استریت جورنال امروز نوشت:

“…این مسئله (یعنی مسئله وجه الصالحه قرار دادن بدبخت های گرفتار در اشرف) ممکن است تنها مسئله در بین درخواستهای ایران باشد که آمریکا در برابر آن انعطاف دارد…”

کارتان به جایی رسیده که روی میز بده بستان هم شده اید “پول خرد”!!. و این در حالی است که ماموران سازمان سیا رک به خبرنگار می گویند:

“…این ها کارهایی برایمان می کنند که خودمان از آن شرممان می شود…”.

چرا؟

خانم رجوی! راستی چرا دیگر اعتمادی حتی در حد مزدوری هم به شما نمی کنند؟

به خدا کاری که شما و همسرتان کرده اید از دست هر کس هم بر نمی آید. چطور توانستید “سازمان مجاهدین خلق” را به وجه اشتراک غرب و شرق تبدیل کنید؟

خود بهترمیدانید که اکنون شما تنها موجودی در جهان هستید که از امریکا و انگلیس و کانادا و اروپا و استرالیا بگیر تا روسیه و چین و کشورهای عربی و آسیا و افریقا کسی در تروریست بودنتان و فرقه بودنتان حداقل در ظاهر حرفی ندارد. این دستاورد را چگونه و با چه نبوغی بدست آوردید؟

وکلایتان مدعی اند که جنابعالی “تروریسم و خشونت” را نفی کرده اید و خود شما همزمان ابراز همدردی با عبدالمالک ریگی و قاچاقچیان مسلح مواد مخدر و قاتلین مردم کوچه و برزن می کنید! وکلای اجیرتان حضور سازمان مجاهدین در لیست های کشورهای غربی را به “زد و بند بین ایران و آمریکا” مرتبت می کنند و از این مضحکه شدن در سالن های دادگاهها به خود می پیچند ولی خودتان از این شلوار بر سر کشیدنتان در ملاء عام خجالت نمی کشید. چه شد که شرق و غرب بر سر تروریست بودن جنابعالی و شوهرتان نقطه مشترک پیدا کردند؟ و چه شد که بالاترین دستاوردتان در پنج سال گذشته قداره بندی در پاریس و چاپ آگهی تبلیغاتی در یک نشریه شده است؟

خانم رجوی!

عضو شورای رهبری تان (بقول خودت ناموس رهبری) فیلمش در کنار محمد حیاتی،

پیرمرد مفلوک، در جمع قداره بندهایتان روی سایت ها است. فکر می کردید یک روز کارتان به اینجا بکشد؟

خانم رجوی. کمی از وقت رسیدگی به سر و وضع و حساسیت های مسخره تان به لباس و صندلی و… کم کنید و کمی هم آخر عمری جدی باشید. تاریخ ایران و ایرانی را که به کثافت کشیدید حداقل روح و روان و جان و مال باقی مانده های روند کشتار و جنایتتان را جدی بگیرید. این ها حتی اگر جوانیشان تلف شده دیگرعمر زیادی برایشان باقی نمانده باشد ولی قبول کنید که آدمند.

یک پیام کوتاه هم مادر بنده برایتان فرستاده که گله کرده که این خانم و فرقه نشینانش بشدت بدنبال “تخلیه تلفنی” من هشتاد ساله افتاده اند (واقعا دست خالی کسانی را ببین که خرج شمایان را میدهند که “تخلیه تلفنی” کنید!!) و البته من اگر حوصله نداشته باشم جواب نمی دهم ولی اگر حوصله داشته باشم کمی سربه سرشان می گذارم. پیامش نهایتا این بود که “خجالت از صفات آدمیزاد است”. “در همان عالم خودتان از خودتان خجالت بکشید”. ضمنا ایشان با تعجب سن شما را خواستند که وقتی گفتم واقعا بیشتر تعجب کردند.

البته من از زمانی که شما باعث شدید تا ابراهیم و جمیل در سوریه دستگیر شوند به ایشان گفته ام که شاید بهتر باشد شماره تلفنشان را عوض کنند ولی همیشه جوابشان این است که اگر سطح کار رجوی به مقابله با من هشتاد ساله رسیده، چرا که نه!!. بنظرم واقعیتش یک نوع وظیفه ملی در سربه سر گذاشتن تلفنی با هادی روشن روان و بیژن رحیمی و بقیه این بیچاره ها احساس می کند که والله چه عرض کنم. تلفن را که دارید می توانید خودتان بجای آگهی دادن در نشریات از خودشان بپرسید.

مسعود خدابنده

لیدز انگلستان

بیست و پنجم ژوئن 2007

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا