
سکوت در برابر جنایت اسرائیل
چهار روز از تجاوز حقیرانه صهیونیستها به ایران و به شهادت رسانیدن دهها تن از زنان و کودکان هموطن و همچنین ترور جنایتکارانه گروهی از دانشمندان و سرداران ایرانی میگذرد و در طی این مدت، حتی یک موضعگیری از سوی تشکیلات مجاهدین علیه تجاوز رژیم کودککش به ایران دیده نشد جز اینکه رسانههای این جریان ضدخلقی با فرومایگی عجیبی از «گستردگی و ادامهدار بودن حملات اسرائیل به هدفهای گوناگون در داخل ایران» سخن گفتند و از شهادت سرداران ایرانی ابراز خوشحالی نمودند تا سرسپردگی خود به کودککشها را به نمایش بگذارند. یقیناً نباید انتظار داشت جریانی که 20 سال در کنار صدام با مردم ایران میجنگید و پس از سقوط صدام با پنتاگون علیه کشور خود همکاری اطلاعاتی داشت و به ارتش آمریکا التماس میکرد بجای خلعسلاح «ارتش آزادیبخش ملی!»، مجاهدین را برای حمله به ایران مجهز کند، امروز نگران حمله اسرائیل به ایران باشد. همگان دیدند که مریم و شوهرش مسعود رجوی پس از چهل سال حمایت ظاهری از مردم فلسطین، حتی یکبار قتلعام 60 هزار زن و بچه در غزه را محکوم نکردند چون اسرائیل را کارفرمای خود میدانند، همانگونه که در برابر کشتار مردم حلبچه و سردشت با بمب شیمیایی سکوت کردند چون مشغول خدمت زیر پرچم صدام بودند.
نگاهی به مواضع 20 سال اخیر مریم رجوی بیانگر این واقعیت تلخ است که مجاهدین تمام تلاش خود را معطوف به ترغیب غربیها به جنگ با ایران کردهاند و مدام از اروپاییها برای: «1- بستن سفارتخانه و اخراج دیپلماتهای ایرانی، 2- قراردادن سپاه پاسداران در لیست سیاه، 3- قراردادن ایران در ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد به عنوان تهدید صلح و امنیت جهانی، 4- بهرسمیت شمردن اقدام نظامی مجاهدین در ایران» التماس میکنند.
اگر به همین درخواستها توجه کنیم، تمامی محورهای آن در راستای بسته شدن راههای سیاسی، شعلهور شدن جنگ و مشروعیت بخشیدن به اقدامات تروریستی است. آیا بسته شدن سفارتخانههای یک کشور جز برای جنگ ممکن است؟ آیا میتوان بازوی نظامی یک کشور را در لیست تروریستی گذاشت بدون آنکه هدف اعلام جنگ باشد؟ آیا میتوان کشوری را در لیست «تهدید برای صلح و امنیت جهانی» گذاشت بدون آنکه حمله به آن کشور مد نظر باشد؟ آیا میشود حضور یک گروه تروریستی در خاک یک کشور را به رسمیت شمرد و دنبال راه حل سیاسی بود؟ واضح است که ملکه ترور بیهوده به دریوزگی جنگ از غربیها ننشسته بلکه حفظ موجودیت خود را در برپایی آتش جنگ میبیند، و از چنین کسی نباید انتظار داشت که در برابر حمله دشمنان به ایران ناراحت باشد، بلکه باید یقین کرد که بهترین فرصت را برای ایجاد جنگ و آشوب داخلی فراهم دیده و بیشترین همکاری را با اسرائیل خواهد داشت.
افشاگری هستهای زمینه ساز حمله به ایران
درست 3 روز قبل از حمله صهیونیستها به ایران (20 خرداد 1404)، مجاهدین در واشنگتن اقدام به برگزاری کنفرانس مطبوعاتی پیرامون فعالیت هستهای ایران کردند. در این نمایش خیانت، «علیرضا جعفرزاده و سونا صمصامی» ادعا کردند که ایران در حال پیشبرد یک پروژه جدید با عنوان «رنگین کمان» با هدف استخراج تریتیوم (ایزوتوپ رادیواکتیوی برای افزایش قدرت تخریبی سلاح هستهای) است. این اولین کنفرانس مجاهدین علیه پروژه هستهای ایران نبود و پیش از این هم خبرگزاریها و مقامات مختلف غربی معترف بودند مجاهدین بدون هماهنگی با اسرائیل امکان بدست آوردن اینگونه اطلاعات سری را نداشته است. به همین خاطر، کنفرانس اخیر هم بدون هماهنگی با صهاینه برگزار نشده و مجاهدین صرفاً کارگزار موساد در این برنامه بودهاند. 18 اردیبهشت نیز برنامه مشابهی از سوی صمصامی و جعفرزاده در واشنگتن برگزار شد که ادعا داشتند جمهوریاسلامی مشغول ساخت موشکهایی با برد بیش از 3000 کیلومتر برای حمل کلاهکهای هستهای در ایوانکی سمنان است و از مقامات غربی خواستند تا مکانیزم ماشه را علیه ایران فعال کنند. سوآل اینجاست که چرا در عرض یکماه مجاهدین اقدام به برپایی دو کنفرانس مطبوعاتی مشابه میکنند و به آن هم بسنده نشد بلکه هفته گذشته، مجاهدین با تجمع در برابر دفتر آژانس انرژی هستهای در ژنو، خواستار محکومیت ایران و ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت شدند و مریم رجوی نیز بلافاصله پس از محکوم شدن ایران از سوی «آلمان، انگلیس، فرانسه و آمریکا» اقدام آنان را ستود و در پیام ضدایرانی خود نوشت: «ضمن استقبال از قطعنامه جدید شورای حکام، بار دیگر ضرورت فعال کردن فوری مکانیزم ماشه و… جمع کردن تأسیسات اتمی ایران تأکید میکنم». بخوبی میدانیم که ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت و فعال کردن مکانیزم ماشه، به معنای اعلام جنگ به ایران است و مجاهدین بخوبی اینرا میدانند و به عمد روی آن تأکید دارند.
باید یادآوری کنم که برای اولین بار در تاریخ 23 مرداد 1381، یعنی یکسال پیش از حمله آمریکا به عراق بود که سازمان مجاهدین با برگزاری کنفرانس مطبوعاتی در واشنگتن، ادعا کرد به اطلاعاتی دست یافته که بیانگر تلاش جمهوری اسلامی برای ساخت بمب اتمی است. در همان زمان یک خبرنگار آمریکایی افشا کرد که پشت پرده این حرکت اسرائیل است و تمامی تصاویر ماهوارهای نیز از طریق موساد به مجاهدین ارائه شده است. به همین دلیل شکی نیست که دو کنفرانس اخیر هم به درخواست اسرائیل (و در راستای مشروعیت بخشیدن به اقدام تروریستی علیه ایران) برگزار شده است. همین نمونهها کافی است که هر ایرانی بفهمد مریم و مسعود رجوی کاری جز گرفتن پروژه از کارفرما ندارند و برای آنها تفاوتی نمیکند که صاحب کار استخبارات صدام و ملک عبدالله باشد یا «سیآیاِ» و موساد!

باید دانست که خصلت مسعود رجوی از همان آغاز با خیانت و نفاق همراه بوده و نمیتوان کارنامه مثبتی در زندگی او یافت که اندکی با غیرت ملی آمیخته باشد. زندگی سیاسی او با خیانت به بنیانگذاران سازمان مجاهدین و همکاری با ساواک آغاز شد. یعنی در دورانی که هنوز جمهوری اسلامی بوجود نیامده بود که بتواند با توسل به آن، خیانت را مشروعیت ببخشد. پروژهای که ساواک به مسعود سپرد، تنها به لو دادن بنیانگذاران محدود نشد، وی برای رهایی از اعدام میبایست سیاست ساواک برای ایجاد تفرقه بین جریانهای انقلابی در زندان را بهپیش میبرد. پس از انقلاب نیز، میبایست برای افشا نشدن اسنادی که در ساواک داشت، در خدمت نهادهای بیگانه قرار میگرفت. هرچند مسعود نتوانست عضویت برادرش در ساواک را بپوشاند و هواداران خود را با این استدلال که ساواکی بودن کاظم ربطی به وی ندارد فریفت، اما سالها طول کشید تا اسناد همکاری او با ساواک افشا شود که دیگر کار از کار گذشته بود و اعضای مجاهدین باور نکردند و آنرا تهمت به مسعود رجوی تلقی کردند.
همکاری امنیتی با دولت فرانسه
با اینکه فرار مسعود رجوی از ایران (در دورانی که بمبگذاری و ترور تمام ایران را در برگرفته و انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری و آنگاه دفتر نخست وزیری، ملت ایران را شوکه کرده بود) بسیاری از مسائل را تحت پوشش قرار داد و کسی به این نکته که فرانسه تا چه حد در این برنامه گسترده (کودتا) نقش داشته فکر نمیکرد، اما مسعود قبل از همکاری با صدام، با دولت فرانسه ارتباط برقرار کرده بود و بدون همکاری و هماهنگی با مقامات امنیتی این کشور (دولت فرانسوا میتران) نمیتوانست به فرانسه بگریزد و تحت حفاظت قرار گیرد. از آنجا که دو برادر مسعود رجوی (کاظم و صالح) دارای تابعیت فرانسوی بودند، وی با هماهنگی آنها و با واسطهگری حزب دمکرات کردستان (که با فرانسه ارتباط دوستانه داشت)، مخفیانه به پاریس رفت و حین دیدار با «ایو بونه» رئیس سرویس امنیتی فرانسه، هماهنگی لازم برای انجام کودتا در ایران را برنامهریزی نمود (ایو بونه بعدها رابطه بسیار نزدیکی با مریم رجوی برقرار کرد). اما وقتی کودتای 30 خرداد 1360 به شکست انجامید و بمبگذاری حزب جمهوری و شهادت دهها تن از مقامات مسئول نیز جواب نداد، مسعود به همراه بنیصدر از ایران گریخت تا در فرانسه با امنیت بیشتری اقدامات تروریستی را فرماندهی کند. دلیل اینکه وی از فرانسه به زیر چتر صدام خزید، ناامیدی از دولت ژاک شیراک بود که جایگزین میتران شد و از مجاهدین (که از رقیب انتخاباتیاش حمایت کرده بودند) پشتیبانی نکرد و پای اینترپل (پلیس بینالملل) هم به قضیه مجاهدین باز شد و امکان استرداد مسعود به ایران وجود داشت.
به این ترتیب، مسعود و مریم مقر اصلی خود را از فرانسه به عراق منتقل کردند تا بجای پیشبرد پروژههای فرانسوی، پروژه صدام را به جلو ببرند (ناگفته نماند که صدام نیز رابطه خوبی با دولت فرانسه داشت و از جنگندههای آنها علیه ایران استفاده میکرد). با سقوط صدام، پنتاگون و بعدها مقامات کاخ سفید نقش کارفرمای مسعود رجوی را ایفا کردند که تا به امروز با فراز و نشیبهایی ادامه داشته است.

گرفتن پروژه از موساد
اولین و طولانیترین پروژهای که سازمان مجاهدین از موساد تحویل گرفت، پروژه هستهای ایران بود که پیش از سقوط صدام کلید خورد. هدف مسعود این بود که دولت عراق را از سرنگونی بدست آمریکا نجات دهد و زمینهساز حمله آمریکا به ایران باشد. در آن زمان، آمریکا افغانستان را تحت سلطه خود گرفته بود و برای اشغال عراق آماده میشد و این موضوع خطر بزرگی برای موجودیت «ارتش آزادیبخش» که مسعود برای سرنگونی جمهوریاسلامی روی آن سرمایهگذاری زیادی کرده بود به حساب میآمد. زوج رجوی با اتکا به همین ارتش ویژه صدام، صدها عملیات در بیرون و داخل مرزهای ایران انجام داده بودند و بدون آن هیچ ابزاری برای تبلیغات نداشتند. با اینحال، کنفرانس مطبوعاتی مجاهدین اثری در حمله آمریکا به عراق نداشت و آنچه برای مسعود و مریم باقی ماند، یک پروژه هستهای بود که طی 23 سال گذشته هرگاه صهیونیستها به آن نیاز داشتهاند تکرار شده که آخرین آن 20 خرداد (پیش از حمله تروریستی مشترک اسرائیل به ایران) بود.
کارگزاران موساد در ایران
چند روز پس از حمله تروریستی اسرائیل، بخوبی آشکار شده که مجاهدین یک پروژه چند مرحلهای و چند جانبه را برای موساد به پیش برده اند. «سلسله سخنرانیهای مریم رجوی و لابیگری در پارلمان کشورهای اروپایی و همچنین برگزاری کنفرانس اتمی» مقدمهای برای مشروعیت بخشیدن حمله اسرائیل به ایران بود، اما در داخل نیز سلسله اقدامات دیگری از سوی مجاهدین انجام میگرفت که بسیار قابل توجه است و باید نسبت به آن در آینده حساس بود. مهمترین فعالیت آنها را میتوان به چند بخش تقسیم نمود که شامل مواردی چون: «1- رخنه در اعتراضات و اعتصابات اجتماعی و تلاش برای هدایت آنها به سمت اعتراضات سیاسی، 2- آماده سازی نیرو با انجام عملیات تخریبی، 3- رهگیری اطلاعات نظامی، اقتصادی، امنیتی و انتقال آن به موساد، 4- انتقال تسلیحات، مهمات و تجهیزات نظامی به داخل و جاسازی در نقاط از پیش تعیین شده» میشود. عوامل رجوی برای شروع حمله تروریستی نیز پروژههای دیگری در دست داشتند که به نظر میآید مهمترین آنها «ایجاد خرابکاری و ترور با استفاده از مواد منفجره و پهپاد، انتقال اطلاعات مربوط به محل اصابت موشک و پهپاد در ایران به موساد، و همچنین فضاسازی برای ایجاد ترس و نگرانی در دل مردم و ایجاد بحران اجتماعی» بوده باشد که در روزهای اخیر شاهد آن هستیم و هوشیاری هموطنان را میطلبد.
هرچند این پروژه را سایر جریانهای ضدانقلاب، از جمله برخی فرقههای مذهبی و حامیان دیکتاتور سابق هم به پیش میبرند و رجوی تنها عامل آن نیست، اما یقیناً سازمانیافته ترین جریان برای محقق کردن آن مجاهدین هستند. به همین خاطر، هموطنان عزیز باید مراقب تحرکات مختلف نفوذیها در داخل شهرها باشند تا مزدوران سرویسهای امنیتی نتوانند آسیبی به مردم و یا امکانات و ثروتهای ملی وارد آورند. برای مریم رجوی تنها چیزی که اهمیت ندارد جان مردم ایران است و به هرقیمت میخواهد موجودیت خود را حفظ کند. در چند روز گذشته، بیشتر اقدام رژیم صهیونیستی علیه اماکن مسکونی و شهری بود که بدست عوامل موساد در داخل انجام گرفت، اما پروژه اصلی آن بر دوش رابطین سازمان مجاهدین بود. همان گروهی که در دهه 60 سلاح و مهمات جابجا میکرد تا اقدامات تروریستی انجام دهد، امروز به جابجایی پهپاد و سلاحهای اسرائیلی مشغول است تا از این طریق به ایران ضربه بزند.
پروژههای ناتمام خیانت
چندی قبل، وزیر خارجه رژیم اعتراف کرد که «فرانسه برای حمله به ایران پیشنهاد مشارکت داده است». سوآل اینجاست که فرانسه چه نقشی میتواند در حمله به ایران داشته باشد وقتی که به لحاظ اقتصادی و نظامی در وضعیت اسفبار قرار دارد؟ متأسفانه دولت فرانسه که در سالیان اخیر به مردم خودش هم رحم نکرده و بیش از یکسال مشغول سرکوب آنها در خیابان بود، از ابتدای دهه 60 تا به امروز، هر اقدامی که در توان داشته علیه مردم ایران بکار گرفته است. از پشتیبانی صدام در جنگ با ایران، و حمایت از گروههای تروریستی همچون سازمان مجاهدین و حزب دمکرات و جریانهای چپنمای وابسته، تا فروش خون آلوده به ایران و بازداشت دانشجویان و فعالین سیاسی ایرانی و اکنون نیز مشارکت در اقدام تروریستی اسرائیل. شکی نیست که یکی از ابزارهای فرانسه علیه ایران، استفاده از سازمان مجاهدین برای ضربه زدن از داخل است. حمایت مالی و تجهیزاتی و سیاسی برای تقویت آنها در داخل ایران، بخشی از سیاست ضدایرانی این دولت فاشیست است. طبعاً دولتی که بجای رسیدگی به معیشت مردم خودش، به پروار کردن یک گروه تروریستی خارجی میپردازد، دلسوز سایر ملتها نیست.
عوامل رجوی و حامیان فریب خورده مجاهدین باید بدانند که رهبرانشان هیچ ارزشی برای جان آنها و حقوق بشر و دمکراسی قائل نیستند و آنچه برای مریم اهمیت دارد، رسیدن به قدرت به هر قیمت است. مریم رجوی بدون حمایت فرانسه، آمریکا و رژیم صهیونیستی هرگز نمیتواند دوام بیاورد. وی برخلاف آنچه جلوه میدهد، بسیار ترسو و بزدل است و برای نجات خودش از بازداشت چند روزه، دهها نفر را به خودسوزی وادار کرد و مسبب مرگ دو زن شد. کسی که نیروهای خودش را بخاطر آزادی از زندان قربانی میکند، نمیتواند دلسوز مردم ایران و سایر حامیان خودش باشد. حامیان مجاهدین باید بدانند که مریم رجوی رئیس یک باند مافیایی است که امور خود را با گرفتن پروژه از دولتهای ضدایرانی میگذارند و بدون کمک موساد و سیا عملاً ساقط خواهد شد و برای همین ناچار است نیروهای خود را در نقش سربازان اسرائیلی برای هدف قرار دادن مردم ایران با پهپاد و موشک مورد استفاده قرار دهد.
حامد صرافپور