خانواده فاطمه طهوری: تناقض در گفتار و عملکرد رجوی موج می زند
خانواده فاطمه طهوری پس از حضورشان به جلوی درب اشرف اظهار داشتند: مطالب زیادی را از سازمان خوانده و یا از شما بازگشتی ها شنیده بودیم ولی تا موقعی که ندیده بودیم برایمان مسجل نشده بود وقتی وضعیت افراد را در اشرف دیدیم که آنها حتی به دستور سازمان جرات بالا کردن سرشان را هم ندارند و مثلا خانم ها می خواستند سرشان را بالا کنند می ترسیدند , خوب فهمیدم جه بر سر آنها آوردند.
نامه ای به ملک جمشید ده مرده از اعضای دربند فرقه رجوی
جمشید جان. ما شما را از شبکه ماهواره دیدیم و فیلم و عکس گرفتیم شما جلو نشسته بودید و پشت سرت همان زنهای بدبختی که صحبتهای تکراری را برایتان می گفتند که خود نیز از قربانیان فرقه رجوی هستند. از دیدنت خیلی خوشحال شدیم. آبجی طاهره تصویر شما را روی صفحه تلویزیون مدام می بوسید و می گفت داداشی چرا نمی آیی و سپس گریه میکرد.
پیام خانواده قلیزاده به فرزند اسیرشان در اشرف
برادرم علی جان آمدنت چرا اینقدر طول کشیده؟ تا کی انتظار و دوری. چرا به دل خودت رجوع نمی کنی دل همه برادر و خواهرانت و فک و فامیلها برایت تنگ شده. آخه دلت را به چه کسانی خوش کرده ای. اینان همه مهره های سوخته اند که پشت شما خودشان را مخفی کرده اند. امید به آنها داشتن دراین سالها چه سودی برایت داشته جز دوری و غربت
فرقه ی مجاهدین ناقض آزادی های مدنی و حقوق دموکراتیک انسانها
ماده 30 اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح دارد:” هیچیک از مقررات اعلامیه حاضر را نمی توان به نحوی تفسیر کرد که برای دولتی یا گروهی یا فردی متضمن حقی شود که بنا بر آن، بتواند به فعالیتی دست زند یا کاری انجام دهد که هدف از آن از بین بردن حقی از حقوق و آزادی های مذکور در این اعلامیه باشد”. حال در تاملی ژرف بر نامه ی آقای عبدالله صفا بخش (گورکی) می توان بوضوح رفتار بازدارنده ی سران مجاهدین و اعمال محدودیت های تشکیلاتی از سوی آنان در راستای پایمال کردن حقوق انسانها را به سادگی دریافت.
مادری در تب در آغوش کشیدن فرزندش جان داد
خانم سلطان صمدنِژاد مادری که در تب در آغوش کشیدن فرزندش می سوخت جان داد. احساسات زیبای مادرانه و اشتیاق او برای در آغـوش کشیدن فـرزندش کـه بـیش از دو دهـه بود در انتظار بسر میبرد، لحظه هایی ست که انگار آدمی پایانی را برای آن متصور نیست. مادر آقای محمدزاده از آن آدمهای ارزشمند و سحر آمیزی بود که وقتی حتی غایب اند بیشتر” هستند” و دیده میشوند
نامه ای به محمد رضا قدس؛اسیر فرقه رجوی
این غم بزرگیه که برادر عزیز و مهربانی داشته باشی که بعد از سال ها، روزی تو را در خیابان ببیند و نشناسدت و از کنار تو رد شود. می دانی که چقدر سخت است… ولی این مهم نیست، مهم این عشق و محبتی است که در خون تک تک افراد خانواده در جریان است. هیچ کس نمی تواند این عشق را سرکوب کند، چون خداوند این عشق را به انسان ها ودیعه داده و من خداوند را به همین عشق الهی که خودش هدیه داده قسم می دهم که همه جگر گوشه ها وعزیز کرده ها را در نهایت صحت و سلامت به آغوش خانواده ها ی شان برگرداند. رضا جان!! کمی فکر کن ببین درسته بعد از اینهمه فراغ و چشم انتظاری هنوز منتظر و چشم براهت باشیم. غم دوری تو روح مان را افسرده و چهره های مان را شکسته
به اندازه ۱۵ سال پیر شدم با مشاهده ظلمی که در اشرف به شما می شود
. دیدم پدری را که نامه نوه اش را بعد از 10 سال دوری برای پسرش آورده بود و سازمان با بی شرمی و وقاهت تمام او را مزدور می نامید. چه ها که دیدم در این 15 روز. باور کن به اندازه 15 سال پیر شدم به خاطر ظلمی که به شما رفته و می رود دیدم قیافه های در هم شکسته، چشمهای بدون نور و عروسکهای بدون اراده ای را که منتظرند ببینند فردا سازمان برایشان چه ساز جدیدی کوک خواهد کرد.
نامه حسین رضایی به برادر اسیرش در اشرف
دلم برایت تنگ شده و مشتاق دیدارت هستم دوست داشتم پشت درب پادگان اشرف می آمدی و بقول خودت گردنم را می شکستی لااقل از نزدیک شما را می دیدم چندین سال است که همدیگر را ندیده ایم باید سوخت و ساخت روزگار ما هم به اینصورت سپری شده اما فراموش نکن که هر دوی ما از یک پدر و مادر هستیم. در پایان مادرم سلام شما را می رساند و می گوید بیشتر از این از تو انتظار داشتم.
نامه به سمیع ناظری از اسیران اشرف
مدتی پیشتر احمد از برادران سمیع با تحمل رنج و مشقات فراوان خود را به پشت درب اسارتگاه اشرف رساند تا به یک دیدارساده با سمیع نائل آید ولیکن با سنگ اندازیهای سازمان موفق به دیدار برادرش نشد و پس از یک ماه بست نشستن درمقابل درب اشرف ناکام و نا امید به خانه بازگشت ولیکن این خانواده بزرگوارعزم جزم دارند تا دستیابی به عزیز گمشده شان گامی واپس ننهند
نامه خانم نوزاد کهلیک بلاغی به همسرش در اسارتگاه اشرف
اینجانب خانم نوزاد کهلیک بلاغی چندی پیش نامه ای را برای همسرم قربانعلی مهینی که در قرارگاه اشرف حضور دارد نوشتم تا بتوانم پس از 16 سال خبری از او دریافت کنم ولی پس از گذشت بیش از یک ماه از آن نامه هنوز خبری از ایشان بدستم نرسیده است. می خواهم از مسئولین قرارگاه اشرف بپرسم آیا درخواست من برای یک تماس تلفنی و یا یک نامه از طرف همسرم پس از این مدت طولانی تقاضایی دور از انتظار است و یا یکی از حقوق ساده انسانی است؟
نامه فرزندی درد کشیده از دوری پدرش
من برای بابا خیلی نامه نوشتم برای بابا خیلی انشاء نوشتم وخیلی جملات زیبا را برای بابا نوشتم وهمیشه یادم می آید انشایم و جمله نویسی ام درمدرسه نمونه بود و تکان دهنده ولی هرگز بابایی نبود نامه ام را بخواند، انشایم را گوش کند من همیشه منتظر بودم بابایم صدایم را بشنود بابایم درد دلم را بداند بابایم انشاء پسرش را بخواند ولی نمی دانم گناهم چه بود که باید این همه مشکلات داشته باشم. حیف که روزگار به ما امان نداد پسرت 25 سال دارد و هنوز حسرت دیدار بابا، حسرت شنیدن صدای بابا را دارد.
احساسات و عواطف سرشار یک خواهر نسبت به خواهر اسیرش در اشرف
مامان! فکر نکنی همون کوه شکست ناپذیره که بعد از فوت پدر 5 تا بچه قد و نیم قد رو یک تنه بزرگ کرد و به غربت فرستاد، نه عزیزم یک چینی ترک خورده ترد که با تلنگری از هم میپاشه. با اسم تو زندگی میکنه با عشق دیدنت از خواب بیدار میشه، با عکس دخترهاش حرف میزنه، روزی چند تا قرص برای تنظیم فشار، چربی و قلب میخوره، لیوان آب تو دستش میلرزه.