نقض حقوق بشر در مناسبات فرقه تروریستی رجوی – قسمت ۱۴
من و همه نیروهای مستقر در قرارگاه اشرف مجبور بودیم علیرغم میل باطنی خود در نشست های متعدد و از جمله نشست عملیات جاری که اغلب بچه ها به این نشست دافعه داشتند شرکت کنیم.
مدتی است که شدیدا طرفدار حقوق زنان شدم
با ولع تمام به دنبال حقوق زنان و طرفدارانش میگردم. برایم فرقی نمیکند که چه نوع زنی باشد: سیاه، سفید،زرد و یا سرخ پوست. تفاوتی هم ندارد که آن خانم لباسی مندرس به تن داشته و یا شیک پوش باشد. از نظر من آن خانم میتواند چادری، با روسری و یا بی حجاب باشد. خوشگلی چهره، بزک کرده و یا چهره آبله مرغونی هم برایم بی تفاوت است. آن چه مهم است آزادی زن است. آن آزادی که حق مسلم اوست وشایستگی آن را هم دارد.
بله ما اشرفی هستیم
حالا خانم رجوی عیب نداره هرچی میخواد بگه آزاده، بگه من اشرفی هستم،بگه من رئیس جمهور هستم ؛ بگه من فمینیست هستم ؛ خلاصه بر او حرجی نیست ؛ اما مردم خارجه نشین نمیدانم چرا تکرار کردند،هر وقت اونا همسرانشون را طلاق دادند حق دارند بگن ما اشرفی هستیم، هروقت رابطه با خانواده هایشان را قطع کردند و به آنها مجبور شدند فحش بدن بعد میتونن بگن ما اشرفی هستیم ؛ هر وقت اینترنت خونه شون را قطع کردند و تلفن و موبایل و ملاقات را ممنوع کردند میتونن بگن بله ما اشرفی هستیم ؛…
آن اتفاق فقط با یک تماس تلفنی افتاد
پس از قطع تماس تلفنی در یک حرکت خودم را در فرانسه در خانه تیمی مجاهدین یافتم. البته انجامش به این آسانی که گفتم نبود ولی برای کسی که برای رسیدن به آمالش وطن و خانواده اش را پشت سر میگذارد آسان مینمود. پس از دو سال خودم، همسر، چهار فرزندم را در عراق و دربست در اختیار رجوی که خود آلت دست صدام حسین دیکتاتور عراق بود دیدم.
اندیشه ی منفی، ناکامی منطق مجاهدین
محتوای دومین نامه ی خانم کلثوم رجایی مادر آقای یعقوب یوسف زاده خطاب به فرزند محبوبش که مدت بیست سال است از شنیدن حتی صدای ایشان، به علت اعمال محدودیت های تشکیلاتی از سوی رهبران مجاهدین محروم مانده است. حاکی از واقعیات تلخ و گزنده ای ست که در مناسبات فاشیستی مجاهدین بوضوح به چشم می خورد.
تهدید خانواده اکبری نسب در آلمان
در تماسی که خانم فاطمه اکبری نسب با همسرش در آلمان داشت متوجه شد که وی مستمرا در آلمان بخاطر اقدامات وی در عراق مورد ارعاب قرار گرفته است. فردی همسر خانم اکبری نسب را تهدید کرده و سپس از وی خواسته است تا بر فاطمه فشار آورد و او را از درخواست دیدار با برادرش موسی منصرف سازد.
وابستگی خانوادگی و عواطف انسانی بزرگترین مشکل مجاهدین
مراجعه خانواده ها به قرارگاه اشرف جهت ملاقات عزیزان خود اگر چه با ممانعت فرقه مجاهدین روبرو می شود ولی نقطه امیدی برای اسیران این فرقه بوجود می آورد که کانون گرم خانوادهای آنان هنوز در پشت حصارهای قرارگاه اشرف وجود دارد و کسانی هستند که همچنان عواطف انسانی را فراموش نکرده و بر محور محبت رنج سفر را به جان می خرند اگر چه مورد هجوم چماقداران این فرقه قرار می گیرند و سختی های سفر و سعی در آزاد نمودن عزیزان خود تا برچیده شدن کامل مناسبات فرقه ای ادامه خواهند داد.
گزارش مراجعه خانم فاطمه اکبری نسب به قرارگاه اشرف
لازم به ذکر است که پدر و برادر فاطمه به دفعات با او در کشور محل زندگی اش یعنی آلمان تماس گرفته و از وی برای دیدار در قرارگاه اشرف دعوت به عمل آورده بودند. خانم فاطمه اکبری نسب که یک برادر خود به نام یاسر را طی یک واقعه جانسوز خودسوزی در قرارگاه اشرف از دست داده است تمایل زیادی به دیدار خصوصا با برادر خود موسی داشت ولی از آنجا که تهدیدی در این دعوت میدید که در خصوص برادرش یاسر نیز تجربه کرده بود و لذا نمیخواست به تنهایی در عراق به قرارگاه اشرف مراجعه نماید از عموی خود آقای رضا اکبری نسب درخواست کرده بود که همزمان در عراق حضور یافته و او را تا قرارگاه همراهی نماید. شرح ماجرای این دیدار طی گزارشی از جانب آقای رضا اکبری نسب به بنیاد خانواده سحر تسلیم شده است که عینا در زیر از نظر خوانندگان میگذرد.
خواسته ی مشروع خانواده ها و واکنش هیستریک رهبران مجاهدین
برادر عزیزم این نامه برای پند و نصیحت تو نیست. تنها برای یادآوری سالهای از دست داده توست برای اینکه بدانی دیگر نادان و کم سن و سال نیستی و می توانی برای زندگی خودت تصمیم بگیری و تو بهتر از هر کسی می دانی که سازمان با حیله و فریب چه بر سر شما آورده است. از شما ها چه چیزهایی گرفته و در مقابل چه چیزهایی داده است. تمام اهداف و حرف های آنها وعده های پوچ و تو خالی است. در برنامه سیمای آزادی صحبت از نقض حقوق بشر در ایران است. می خواهم بدانم که حق و حقوق یک انسان در این جامعه ی پیشرفته چیست؟ آیا آنها حق و حقوق افراد دربند شهر اشرف را رعایت کرده اند.
بنام خدایی که وفایش ازلی و ابدی است
البته آدمها را باید در موقعیتهایشان قضاوت کرد چون اگر هرکس دیگری جای تو بود شاید اینگونه بود. اما ما کسانی هستیم که در بیرون از دنیای شما مانند کسانی که در دریا هستند از ساحل شما را می بینیم. حسین جان زمانی که در ایران بودی آزادی و تفریح و… همه چیز جای خود را داشت. من نه از سیاست چیزی میدانم و نه میخواهم سرم را با این حرفها درد بیاورم. من فقط نگران سلامتی و زندگی و آینده ات هستم و کاری به بقیه ندارم، کاری که اگر همه خانواده ها برای بچه هایشان بکنند دیگر شما مشکلی ندارید. البته شاید موقعیت همه شما در آنجا یکی نباشد که مطمئن هستم نیست.
پسرم همچنان در حسرت شنیدن صدای تو مانده ایم
دومین نامه ی پدر و مادر آقای کاووسی خطاب به فرزند عزیزشان اسماعیل اشاره صریحی ست به زشتی ذهن رهبران مجاهدین. آنجا که می نویسند:” صد افسوس که رهبران مجاهدین از احساسات پدرانه و مادرانه بویی نبرده اند… ما در همین نامه به رهبران مجاهدین اعلام می کنیم که آنها به چه حقی به خواسته آشکار و مشروع ما که شنیدن صدای فرزندمان پس از سالها دوری و فراق است، بیشرمانه پاسخی ندادند و سکوت کردند. آیا این است رسم جوانمردی و عیاری؟… شما چرا از ده دقیقه ارتباط و تماس تلفنی فرزندمان با ما پدر و مادر پیر و چشم انتظار می هراسید؟”
می خواهم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم
جمشید جان. به خداقسم دستم توان نامه نوشتن برای شما را ندارد ولی میخواهم چند سطری را برای شما ازته دل درکاغذ بنویسم ولی نمی دانم ازکجا شروع کنم. ازچند سال پیش که یک قطعه عکس ونامه دادی همان بود دیگرازتو هیچ خبری نداشتیم تا اینکه چند روزپیش ازانجمن نجات برایمان خبری ازتوآوردند وما هم خیلی خوشحال شدیم. راستی حالت خوبه. دل ما که برایت خیلی خیلی تنگ شده.