سفر به اشرف؛ کشتارگاه عاطفه ها
سالها پیش برادرم اسماعیل در جنگ تحمیلی به دست گرگ صفتانی به اسارت درآمد که اسم خود را مجاهد و آرمان خود را مثلا آزادی خلق گذاشته بودند. من، پدر و مادرم در نبود او روزگار بسیارسختی را گذراندیم آنگونه سخت برما گذشت که من حاضر شدم با همه خطرات موجود برای دیدنش به عراق سفر کنم و تلاش کنم او را به زندگی برگردانم.برادرم قیافه ای رنجور، زرد و لاغر پیدا کرده بود که نشان می داد چقدر سختی در عراق می کشد.
بررسی نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی – قسمت بیست و دوم
کاملا صحیح است که سازمان مفاهیمی چون عاطفه و عشق را در نشست انقلاب ایدئولوژیک و بندهای انقلابش به مرور در افراد کمرنگ کرد و بالواقع در ذهن و درون افراد کشت. وقتی مسئولین و رهبری سازمان از طلاق و ضرورت آن حرف می زنند و مسئولین سازمان پدر یا مادر مرا که همین حالا در اشرف حضور دارند به نام انقلاب ایدئولوژیک وادار می کنند تا بعد از چند سال زندگی کردن با همدیگر مثلا چهل و خورده ای سال زندگی مشترک، همدیگر را طلاق بدهند
درد دل مادری رنج کشیده (مادر مهری، ناهید و محمود سعادت)
حالا بچه هایم در بند اسیر مسعود ومریم هستند. بعداز چند سال رنج ودرد و نگرانی و اضطراب حالا مصیبت دیگری گریبان گیر بچه های من شده اول از خدای رحمان ورحیم بعد، ازسازمان حقوق بشر وصلیب سرخ جهانی و از سازمان ملل متحد ویا هر سازمان دیگر که می توانند کاری برای بچه ها بکنند دریغ ننمانید خودشان رایک لحظه جای ما خانواده بگذارد ومارا از نگرانی ودرد وزخم چندین ساله برهانند.
حمید حاجی پور از مناسبات مجاهدین می گوید
دفتر انجمن نجات گیلان بار دیگر میزبان جمعی دیگر از خانواده های رنجدیده و چشم انتظار با حضور عضو رها شده از فرقه رجوی بنام اقای حمید حاجی پور بود. دراین دیدار دوستانه و بسیار صمیمی حمید حاجی پور در ابتدا از تجارب بسیار تلخ حضور 20 ساله خود در تشکیلات فریبنده فرقه رجوی موسوم به سازمان مجاهدین سخن گفت و در ادامه به سوالات و ابهامات خانواده های حاضر در جلسه با حوصله تمام پاسخ گفت.
خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و دوم
در یکی از روزهای اقامتم در کمپ امریکا با شنیدن اخبار و مواجه شدن با مسائلی که در دنیای بیرون از قرارگاه اشرف وجود داشت، نفرت عجیبی سراسر وجودم را نسبت به رهبران سازمان فرا گرفت. اینکه انسانها چگونه در درون قرارگاه اشرف همچون برده ها و موجوداتی قلمداد می شدند که حق انتخاب نداشتند و حتی امکان کسب اخبار و شنیدن تحولات دنیا نیز از نیروهای سازمان سلب شده بود.
مجاهدین فریب کار و دروغ گو هستند
نفرات سازمان دور تا دور ما را گرفته بودند تا می خواستم با حمید رضا صحبتی داشته باشم نفرات سازمان بحث را عوض می کردند پسرم با من حرف داشت از نفرات سازمان می ترسید حرفی بزند. سازمان فقط با من این رفتار را نکرد چند وقت پیش هم یک سری از خانواده ها برای ملاقات فرزندانشان به پادگان اشرف مراجعه کرده بودند همین رفتار را با خانواده ها کرده بود. پسر من چند سال است که در پادگان اشرف اسیر است طی این چند سال حتی یک نامه از پسرم به دست من و مادرش نرسیده
مریم رجوی قاتل ندا و فروغ حسنی
مریم رجوی این زن عاشق قدرت و زن فریب ونیرنگ با تسلیت دادن به خانواده حسنی می خواهد نقش خودش را که در خودکشی تشکیلاتی ندا حسنی و اثرات روحی آن بر خانواده ندا، فروغ و علی و پدرشان احمد و مرگ فروغ داشت، پاک کند. فروغ یک مادر بود که فریب مریم و مسعود رجوی را خورد وبجای اینکه برای ازادی علی تلاش کند قربانی فریب و دروغ مجاهدین شد.
دیدار فرزند، آخرین خواسته آقای ساجدی فر
پدر غلامعلی ساجدی فر با صلیب سرخ و وزیر حقوق بشر عراق، رئیس پارلمان اروپا و مطبوعات در رسانه های گروهی سخن می گوید.او فقط یک خواسته دارد غلامعلی را ببیند وبعد… تسلیم سرنوشت شود.آیا این یک خواسته غیر منطقی است؟ آنهایی که انسانیت و وجدان بشری را به چالش می طلبند چه پاسخی در قبال این در خواست دارند.
گرد همایی جدا شده گان از مجاهدین در مازندران – قسمت پنجم
رجوی در انقلاب طلاق (موسوم به انقلاب ایدئولوژیک) شخصا همه گونه ارتباط عاطفی فرد با دنیای بیرون را حرام اعلام کرد و هیچ فردی حق نداشت هیچ احساس و عاطفه ای نسبت به پدر، مادر، زن، فرزند و سایر بستگان داشته باشد، بقول مریم قجر همه عاطفه و علاقه و عشق افراد بایستی از آن رهبری عقیدتی یعنی رجوی باشد و هیچ کس چه در خفا و چه در آشکار حق هیچ کاری به منظور برقراری ارتباطات عاطفی با دنیای بیرون را نداشت
اعضای انجمن نجات خوزستان در جمع خانواده ها
روز جمعه مورخ 22/3/1388 هیئتی از اعضای انجمن نجات خوزستان متشکل از آقایان حمید دهدار حسنی و علی اکرامی با خانواده های عضو انجمن در شهرهای اهواز،اندیمشک ودزفول دیدار کردند.در این دیدار که در فضای کاملاً دوستانه و عاطفی صورت گرفت اعضای انجمن نجات بنا به دعوت قبلی در جمع خانواده های علاف پور، بزازان وساجدی حضور پیدا کرده وساعاتی را درکانون گرم وصمیمانه آنها گذراندند.
به امید رهایی فرزندمان از چنگال رجوی
صدای ضعیف پدر پیر در گوشی تلفن برایم قابل تشخیص نبود، اندکی بعد متوجه صدای آقای قدرت اله شعبانی پدر اسیر فرقه، عین اله شعبانی شدم. وقتی جویای احوال شدیم بغض آلود به یک باره آهی از ته دل کشید و گفت خدا لعنت کند رجوی را، چشم انتظاری تا کی؟…کی فرزندمان از چنگال رجوی خارج می شوند؟و سپس ادامه داد داستان زندگی ما نیز چون زندگی یعقوب پیامبر شده است.من و همسرم فقط نگاه به درب داریم تا شاید خبری از او شود!!!
من فقط پدرم را می خواهم
پدر عاجزانه از تو و دیگر اسیران در بند می خواهم که خودتان را به دستان خدای مقتدر، پروردگار مهربانمان بسپاری و یکبار برای همیشه به او توکل کنی و با تمام وجودت از او بخواهی که نجاتت دهد واین راه نیز حرکتی به خودت بدهی و سعی در فرار و گریز فکری وعملی داشته باشی که:«لیس الانسان الا ماسعی» و ما نیز در اینجا در ایران عزیز، هر کمکی که از دستمان بر می آید برای شما می کنیم تا بلکه هر چه زودتر شما را به آغوش خانواده باز گردانیم.