جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
بنام خدایی که وفایش ازلی و ابدی است 23 اردیبهشت 1387

بنام خدایی که وفایش ازلی و ابدی است

البته آدمها را باید در موقعیتهایشان قضاوت کرد چون اگر هرکس دیگری جای تو بود شاید اینگونه بود. اما ما کسانی هستیم که در بیرون از دنیای شما مانند کسانی که در دریا هستند از ساحل شما را می بینیم. حسین جان زمانی که در ایران بودی آزادی و تفریح و… همه چیز جای خود را داشت. من نه از سیاست چیزی میدانم و نه میخواهم سرم را با این حرفها درد بیاورم. من فقط نگران سلامتی و زندگی و آینده ات هستم و کاری به بقیه ندارم، کاری که اگر همه خانواده ها برای بچه هایشان بکنند دیگر شما مشکلی ندارید. البته شاید موقعیت همه شما در آنجا یکی نباشد که مطمئن هستم نیست.

پسرم همچنان در حسرت شنیدن صدای تو مانده ایم 22 اردیبهشت 1387

پسرم همچنان در حسرت شنیدن صدای تو مانده ایم

دومین نامه ی پدر و مادر آقای کاووسی خطاب به فرزند عزیزشان اسماعیل اشاره صریحی ست به زشتی ذهن رهبران مجاهدین. آنجا که می نویسند:” صد افسوس که رهبران مجاهدین از احساسات پدرانه و مادرانه بویی نبرده اند… ما در همین نامه به رهبران مجاهدین اعلام می کنیم که آنها به چه حقی به خواسته آشکار و مشروع ما که شنیدن صدای فرزندمان پس از سالها دوری و فراق است، بیشرمانه پاسخی ندادند و سکوت کردند. آیا این است رسم جوانمردی و عیاری؟… شما چرا از ده دقیقه ارتباط و تماس تلفنی فرزندمان با ما پدر و مادر پیر و چشم انتظار می هراسید؟”

می خواهم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم 16 اردیبهشت 1387

می خواهم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم

جمشید جان. به خداقسم دستم توان نامه نوشتن برای شما را ندارد ولی میخواهم چند سطری را برای شما ازته دل درکاغذ بنویسم ولی نمی دانم ازکجا شروع کنم. ازچند سال پیش که یک قطعه عکس ونامه دادی همان بود دیگرازتو هیچ خبری نداشتیم تا اینکه چند روزپیش ازانجمن نجات برایمان خبری ازتوآوردند وما هم خیلی خوشحال شدیم. راستی حالت خوبه. دل ما که برایت خیلی خیلی تنگ شده.

یادته بهم گفتی، یه شعر در مورد درخت بگو 15 اردیبهشت 1387

یادته بهم گفتی، یه شعر در مورد درخت بگو

امیدوارم که خوب باشی. بیژن جان دل من و بقیه، خیلی برایت تنگ شده و دعا میکنم که هرچه زودتر تو را ببینم. اینجا همه خوب هستند و همه بچه ها به جز بهزاد، همگی ازدواج کرده و یکی یا دو تا بچه دارند به جز لیلا که رکورد شکسته و چهار فرزنده به جامعه تحویل داده. خودم هم به جز رامینا یک پسر دارم که میگن شبیه به توست. انشاءاله به زودی همه رو میبینی.

نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت ۲۳ 08 اردیبهشت 1387

نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت ۲۳

خوب این موضوع باعث می شد که مردها خیلی آزرده و سرخورده شوند و آنها نیز در هر فرصتی با خانم ها در اشرف برخورد بدی میکردند. می خوام ناصر جان استنباط خودم را از سخنان شما به این شکل بیان کنم که در واقع روش ها و تحلیل های مسعود وقتی در مناسبات سازمان عملی شد و در بین مردان و زنان مستقر در قرارگاه اشرف و یا سایر قرارگاههای سازمان در عراق عینیت یافت نه تنها برابری بین زن و مرد ایجاد نکرد که به کدورت ها و کینه های بین زنان و مردان دامن زد. زیرا رابطه ها مطلوب، مفید و انسانی نبود. و خانم ها در نهایت به طور ناخودآگاه خشن تر و مبدل به تیپ هائی تند خو می شدند.

خاطرات قلعه اشرف – قسمت شانزدهم 07 اردیبهشت 1387

خاطرات قلعه اشرف – قسمت شانزدهم

در واکنش و اعتراض به نشست طلاق و دستور مسعود به طلاق اجباری اعضای سازمان، تعداد زیادی از افراد مستقر در قرارگاههای سازمان در عراق که پاسپورت داشتند با زن و فرزندانشان قرارگاههای سازمان را در عراق ترک کردند و به کشورهای اروپایی رفتند و تعداد دیگری نیز بدون همسرانشان رهسپار کشورهای غربی شدند. و عده ای نیز که بحث طلاق را نپذیرفتند و اما مایل نبودند از سازمان جدا بشوند در عراق ماندند و تا سال های 72 – 73 در هر هفته یک روز به پیش زن و فرزندان خود می رفتند اما بعدا تحت فشار رهبران سازمان همسرانشان را برای همیشه طلاق دادند و حتی فرزندانشان را نیز هیچگاه ندیدند زیرا سازمان مسئولیت سرپرستی آنها را بر عهده گرفت و آنها را به کشورهای اروپایی یا امریکا و کانادا فرستاد.

لحظه لحظه عمرم شده نگاه کردن به عکس های تو 04 اردیبهشت 1387

لحظه لحظه عمرم شده نگاه کردن به عکس های تو

ایرج جان بیست و چند ی سال است که روی مبارکت را نمی بینم اما خاطرات دوست داشتنی و خوب شما و محبتهایی را که به جای نبود پدر می کردی را فراموش نمی کنم، همه اعضای خانواده خوب و سلامت هستند و همه آنها از راه دور سلام می رسانند و منتظر آمدن توهستند،فرزندانم و خودم روی مبارکت و ماهت را می بوسیم. داداش عزیزم به خدا قسم همه اعضای خانواده و بستگان درجه یک رابطه ی صمیمی و دوست داشتنی داریم تنها چیزی که ما را خیلی ناراحت می کند فقط دوری و فراق تو می باشد. خدایا از تو می خواهم آنکه باعث دوری و فراق تو باما را شده است نیست و نابود کن!!!

رهبران مجاهدین، بی توجهی به خواسته ی منطقی خانواده ها 03 اردیبهشت 1387

رهبران مجاهدین، بی توجهی به خواسته ی منطقی خانواده ها

چرا شماها باید فدای آرزوهای بر باد رفته مسعود رجوی شوید. تا به فسیل در اشرف تبدیل نشده ای خوب فکر کن ما هم برای رهایی تو ازدست فرقه رجوی تمام تلاش خود بکار خواهیم گرفت و به تمام مراجع بین المللی مراجعه خواهیم کرد تا به امید خدا تو را از چنگال فرقه رجوی رها کنیم.

منتظر برگشت شما به ایران عزیز خود هستیم 02 اردیبهشت 1387

منتظر برگشت شما به ایران عزیز خود هستیم

برادران عزیزم،مهربان و کیومرث عزیز حالتان چطور است؟با دوری و غربت چه میکنید؟ما که دلمان خیلی برایتان تنگ شده است و روز و شب انتظار دیدن شما را میکشیم که بزودی برآورده شود خبر مسرت بخش سلامتی شما را وقتی شنیدیم بی نهایت خوشحال شدیم و با دلی پر امید امیدواریم هر چه سریعتر همدیگر را در میهن خودمان در آغوش گرفته و زیارت کنیم و جشن شادی برپا کنیم.کیومرث و مهربان عزیز شما از لحاظ برگشت به وطن خودتان هیچگونه مشکلی نخواهید داشت و مورد عفو قرار گرفته ایدو ما در اینجا منتظر برگشت شما به ایران عزیز خود هستیم تا بتوانید در کشور خودتان زندگی خود را ادامه دهید.

مصاحبه بنیاد خانواده سحر با خانم بتول سلطانی – قسمت دوم 28 فروردین 1387

مصاحبه بنیاد خانواده سحر با خانم بتول سلطانی – قسمت دوم

در مقابل تمامی حرفهای آنها من یک حرف بیشتر نداشتم. اصرار داشتم که تنها میخواهم با حسین بدون واسطه صحبت کنم و رد بچه هایم را میخواهم. صراحتا به آنها گفتم که سر سوزنی به سازمان مجاهدین خلق اعتماد ندارم و پولش را هم نمیخواهم و پایم را هم به قرارگاه نخواهم گذاشت. گفتم که شما میگویید به حسین فرمان خواهید داد با من زندگی کند و فرزندانم را نزد من خواهید آورد ولی طی این چند روز و اینهمه تماس که گرفته اید حتی حاضر نشده اید یک بار حسین را پای خط بیاورید و یا امکان تماس من با دختر و پسرم را فراهم کنید.

جهنم روی زمین 28 فروردین 1387

جهنم روی زمین

با گذشت زمان و بازشدن دست رجوی وسازمانش که اشتباه پشت اشتباه و غلط اندر غلط ماهیت فرقه ی خونخوار مافیایی اش آشکار گشت. همراه با امواج سرکش رویگردانی و گسستن ها، حربه ی لئیمانه ی رجوی هم صیقل داده شد و قلب های بیشتری درید. تهمت زدن و توهین وفحاشی هاست که کعب الاحبارهای بی آبرو و میرزا بنویس های گنهکار رجوی به رقعه می زنند ودر نهایت نه بیشتر از آبروی خود می برند و لبخند تلخ وتمسخر بر لب هر ناظری می رانند.

هنوز چراغ های امیدمان خاموش نشده 26 فروردین 1387

هنوز چراغ های امیدمان خاموش نشده

و اما بدان پس از گذشت 27 سال در اسارت (اردوگاه های مختلف) و هم اکنون در قرارگاه اشرف” که البته این حق تو نبود” هنوز چراغ های امیدمان خاموش نشده و در تمام خانه هایمان در وطن انتظار ورودت را به آغوش مان لحظه شماری می کنیم و من خیلی خوب می دانم علیرغم گذراندن عمرت را به سختی و مشقت فراوان چقدر بردباری و صبوری را در بیش از ربع قرن پیشه ی خود کردی و یقین داشته باش که هیچ خلل به مهربانی ها و امید های پیش رو وارد نشده است.

blank
blank
blank