دعا می کردیم به آغوش خانواده بازگردی
برادر جان”شهریار”این همه سالها که از ما دور بودی ما نگران تو بودیم و همیشه دعا میکردیم که راهی باز شود تا شما به اغوش خانواده باز گردی و زندگی آرامی داشته باشی مخصوصا مادرمان که با این همه مشکلات زندگی ساخته و همیشه چشم به راه تو بود تا شاید صدای تو را بشنود و خوشحال شود.
دوری و انتظار دیگر بس است
خواهش می کنم دخترم دیگردوری وانتظار بعدازاین همه سال بس است برای یک یک مادرتورا بخدا بعدازدست دادن پدریک قدری به فکرمن مادرباش. هرچه باشی اخرمن مادرم مثل پدرت ازدوری تووندیدنت دق نکنم حالا که من خبرخیرتورا ازانجمن نجات شنیدم می خواهم از تودخترم خواهش کنم طوری بشود ازتویا ازطریق نامه یا تلفن ازحالت با خبرباشم…
اعتراض خانواده ها به اسارت انسانها در اشرف
رهبران بیرحم و بی احساس فرقه تروریستی مجاهدین نسبت به خواسته ی مشروع و به حق اعضای خانواده و پدر و مادر چشم انتظار و دل نگران اهمیتی نداده و سکوت پیشه کرده اند. ناگزیر اعضای خانواده آقای مظفر کشاورزی با رجوع به انجمن نجات و مراجع ذیربط بین المللی از جمله کمیته بین المللی صلیب سرخ و نهادهای حقوق بشری تقاضای کمک و یاری نمودند.
چرا ما باید از بودن در کنارت محروم باشیم
اینجا ما زندگی مرفهی نداریم و در کاخهای زرین هم زندگی نمی کنیم همان خانه های روستایی البته پر از مهر، وفا و صفاست و نان بازوی خویش را می خوریم و محتاج کسی نیستیم و زندگی را به راحتی می گذرانیم.هادی جان خیلی دوست داریم که کنار خانواده ات زندگی کنی چون که نوه بزرک خاندان آلفته هستی.
مجاهدین کدام شعار را حفظ کرده
خواهر و برادر عزیزم شما اسیر در حصار تشکیلات و پادگانی در عراق بنام اشرف، حصاری تنگ و بسته، حصاری که دیوار آن را علایق و عواطف و وابستگی های کاذب شما تشکیل می دهد. من و هزاران نفر از سازمان و این حصار بسته را با همه وجود تجربه کرده ایم و مصمم شدیم که برای رهایی از این حصار باید این دیوار کاذب را خراب کنیم.
هراس رهبران مجاهدین از تماس های خانوادگی
نامه ی آقای منصور محمد زاده خطاب به برادرش که بیش از دو دهه ست او و سایر اعضای خانواده همچنان در آرزو و حسرت دیدار مقصود محمد زاده که تحت اسارت در قرارگاه اشرف مستقر است، بسر می برند در برگیرنده نکات انتقادی و تکان دهنده ای ست که بایستی رهبری ستیزه جوی دارودسته رجوی به آن پاسخ دهد.
بی صبرانه منتظر دیدار شما هستیم
برادر عزیز،چندی پیش نامه ای از طرف خود و محمدآقا برادرت برای شما فرستادیم ولی هرچه انتظار کشیدیم،جوابی دریافت ننمودیم.بسیار نگران شدیم و از طریق هلال احمر جویای احوال شما شدیم و هستیم. خانواده بسیار،بسیار دوستدار شما می باشند و آرزو دارند هرچه زودتر شمارا در میان خودشان ببینند.
زندگی را از نو شروع کن
منصورجان من تورا درتلویزیون دیدم که خواسته اید به ایران برنگردید من به تو تحمیل نمیکنم فقط دلم میخواهد ازآن سازمان لعنتی که سرنوشت تورا سیاه نمودند و به این سرنوشت شوم گرفتارشدی جدا شوید هرکجا دلت میخواهد برو. لعنت به صدام که شما را بدبخت کرد.
روزهای دوری ازتو بسیارسخت وطاقت فرساست
آن لحظه ای که دربین جمعیت به دنبال تومیگشتم، قلبم داشت ازسینه ام خارج میشد ونفسم داشت بند می آمد ولحظه ای که تورا دیدم وایمان پیدا کردم که توسلامت هستی دلم آرام گرفت ولی مادرپیرت که روحش شاد بادبعدازبرگشت ما ازاشرف هرروزبه خانه ما می آمدوازمن می خواست تا عکسهایی که با تودراشرف گرفته بودیم برای اوبگذارم وهرروزچندساعت مشتی به خانه ما می امد وبه عکس تونگا ه میکرد واشک می ریخت
بی مسئولیتی رهبران مجاهدین و زخم های التیام ناپذیر مادران
تاملی در محتوای نامه ی خانم قمر مرادی مادر زجر کشیده و چشم انتظار خانم معصومه اولادی که سالهاست از سرنوشت دخترش کوچکترین اطلاعی ندارد حاکی از نهایت بی مسئولیتی اخلاقی رهبران مجاهدین در برابر خواسته ی مادری ست که جز به عواطف و احساس مادرانه خود نمی اندیشد.
تنها رنجی که داریم دوری شماست
فرزندم این چه دسته ای است که آدم نمی تواندفرزند خودرا سالهای سال نتواند ببیند. پدرومادراین همه زحمت برای بزرگ کردن فرزند خود بکشند ولی نتواند فرزند خودرا ببیند. آخرپدرومادرچه گناهی کرده اند. تمام دوستان وهم خدمتی توآمده اندومشغول زندگی هستند. نمیدانم آمدن توچه مشکلی دارد. من بدلیل لرزش دست ومشکل مغزی نمیتوانم آنچه دلم میخواهدبنویسم. نمیدانم تورا خواهم دید یا نه؟
دوست داریم دوباره به آغوش خانواده ات بازگردی
عموجان از اینکه شما را چندین سال ندیدیم بسیار ناراحت هستیم دوست داریم مثل گذشته همانطوریکه به همه خانواده ات سر می زدید و از حال همه جویا می شدید دوباره به آغوش خانواده ات بازگردی. عمو جان تو که آدم سیاسی نبودی، کاشکی بدون مشورت با خانواده ات دست به چنین کاری نمی زدید.