شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۴
همایش انجمن نجات گیلان با حضور خانواده های چشم انتظار آستانه اشرفیه – قسمت ششم 12 خرداد 1389

همایش انجمن نجات گیلان با حضور خانواده های چشم انتظار آستانه اشرفیه – قسمت ششم

این تاخیرچندین ساله دربازگشتم توام با موانعی بوده است که به قطع ویقین عزیزان شما نیزکماکان با آن دست و پنجه نرم میکنند ومتاسفانه نتوانستند که برآنها غلبه کرده وازآن مناسبات مرگبارکنده شوند. دلیل اول بواسطه مغزشویی که شده بودم برغم عدم تطابق با سازمان درعین حال تمایل نداشتم ضمن جدایی به ایران برگردم چونکه ترس داشتم که مورد مواخذه قراربگیرم وواضح تربگویم ترس داشتم که شکنجه واعدام بشوم چون همین تصویرازایران را سازمان ماهرانه به من القاء کرده بود ومن باورم شده بود

بررسی نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی – قسمت بیست و پنجم 12 خرداد 1389

بررسی نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی – قسمت بیست و پنجم

اعتراض افراد به دادگاههای فرمایشی در واقع نوعی خود زنی و خودکشی بود. چه اعتراضی بین جمع هتاک؟ کسی جرئت اعتراض یا دفاع نداشت. در نهایت روی فرد مسئله دار تف می انداختند این رفتارها واقعا مختص رهبران سازمان بود. شما فکر کنید بعد از این وضعیت افراد به چه حالت روحی می افتادند عاطفه، نمیدونم عشق و علائق انسانی واقعا در این افراد نابود می شد مگر در آن شرایط افراد می توانستند به این مسائل فکر کنند؟

اعضاء مجاهدین گوشت دم توپ 11 خرداد 1389

اعضاء مجاهدین گوشت دم توپ

هر کجا ببینید همین کار را با ما و شما کرده اند پس حالا چرا برای مصاحبه های ساختگی میآیید. ماجرای اعتصاب ها یادتان هست تا به حال به کدام خواست رسیده اید؟ تا بوده سازمان همه را مصرف کرده و جز راحتی برای رهبری بر هیچکس دیگر روا نبوده. آب و هوای خوب اروپا برای رهبری و مگس و پشه و گنداب عراق برای اعضا! این رسم کسانی است که خود را رهبر انقلابی میدانند. چرا این سر همیشه از بدنه جداست؟ این سئوالیست که همه اعضا باید از او بپرسند.

گفتگو با آقای نصیر حیدری عضو سابق مجاهدین و ارتش آزادیبخش ـ قسمت ششم 11 خرداد 1389

گفتگو با آقای نصیر حیدری عضو سابق مجاهدین و ارتش آزادیبخش ـ قسمت ششم

بعد از خروج تعداد زیادی از بچه ها و رفتن آنها به کمپ امریکا مسئولین سازمان نشست های مختلفی را برای ما گذاشتند. یکی از این نشست ها، نشست عمومی در روز عید بود. در عید سال 84 نشست در سالن اجتماعات برگزار شد زهره اخیانی آمد و برنامه را اعلام کرد. وسط برنامه یک پیام از مریم رجوی به صورت تصویری پخش شد که کلی در رابطه با بچه هایی که در داخل اشرف مانده بودند تعریف و تمجید کرد

گفتگوی اعضای جدا شده مجاهدین درباره ی ترفندهای سران مجاهدین ـ قسمت سوم 10 خرداد 1389

گفتگوی اعضای جدا شده مجاهدین درباره ی ترفندهای سران مجاهدین ـ قسمت سوم

رهبران سازمان باید نیروهایشان را از اشرف و عراق خارج کنند. اینکه چرا اصرار دارند در اشرف بمانند جای سوال دارد؟ قبل از سرنگونی صدام اگر یادتان باشد در نشستی لوح بزرگی را مسعود رجوی نشانمان داد و گفت این سند اشرف است. سند مالکیت اشرف بود به عنوان اینکه آنها از سوی رژیم صدام به رسمیت شناخته شده اند شاید یادتان باشد؟ آن موقع در زمان صدام این سند موجود بود ولی وقتی رژیم صدام سرنگون شد حکومت تغییر کرد خب این سند اعتبار خودش را از دست داد

پیام بهزاد علیشاهی به همرزمان سابق و اسرای امروز اشرف 06 خرداد 1389

پیام بهزاد علیشاهی به همرزمان سابق و اسرای امروز اشرف

من نمیدانم سازمان چرا اصرار داره که شما را در اشرف نگه دارد؟ جز اینه که شما تنها سرمایه اش برای مطرح شدن هستید؟ و جز اینه که اگه شما بیرون بیائید خیلی از اسرار سر به مهر سازمان و گندکاری های داخل اشرف باز میشه که مسئولین و رهبری اصلا دوست ندارند؟ مگه اشرف قرار نبود پایگاه مرزی باشه و محل ارتش آزادیبخش؟ مگه امکان داره این ارتش دوباره مسلح بشه؟

افشای ماهیت فرقه ای مجاهدین از زبان یک جداشده 04 خرداد 1389

افشای ماهیت فرقه ای مجاهدین از زبان یک جداشده

بندهای انقلاب که آن موقع رجوی ابلاغ کرد به شرح زیر بود: اگر کسی از نفرات گفت من انقلاب ایدئولوژیک را قبول ندارم آن فرد نفوذی دولت ایران است بعد از دادگاه نظامی تشکیل و حکم صادر می شود در ارتش حکم نفوذی اعدام است در تمام دنیا این را انجام می دهند.

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین ـ قسمت دوم 01 خرداد 1389

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین ـ قسمت دوم

در عملیات موسوم به فروغ جاویدان روحیه افراد از بس به هم ریخته و تعداد به حدی کم شده بود که رجوی می خواست هم پای ما را سفت کند و هم روحیه نیروهای خود را قوی تر کند به همین خاطر سعی میکرد تیر چند جانبه در کند. عصر که شد به یک مقر دیگر رفتیم بعداً فهمیدم یگان جدید به لشگر 89 معروف است. فردای آن روز برای ما کلاس آموزشی گذاشتند. ابتداء آموزش کلاش و کلت دیدیم. هر روز آموزش ها متفاوت می شد در فرصتی که پدید می آمد نوار انقلاب 64 مسعود و مریم را برای ما می گذاشتند.

یادداشتهای پراکنده از طعمه خارجه دوست – سین آ 26 اردیبهشت 1389

یادداشتهای پراکنده از طعمه خارجه دوست – سین آ

برادر قدرت: بس کن خیلی پر رو شده ای.از وقت رهبری ومسئله سرنگونی زده ای آنوقت طلبکاری؟مگر نمی دانی تو حتی یک دقیقه وقتت هم متعلق به رهبری است چه برسد به این 5 دقیقه.رحیم گفت یعنی رهبری خودش دستشویی…. برادر قدرت: گفتم خفه شو خیلی وقیح هستی حالا دیگر ذهنت را روی رهبری هم باز می کنی ذهنت را گل بگیر.

عملیات جاری و مرغ اوره ای 25 اردیبهشت 1389

عملیات جاری و مرغ اوره ای

خواهر مسئول نشست: یعقوب برو بشین تمامی فاکت های گوشت قرمز خوردنهات را پروژه می کنی با نقطه آغاز مشخص و رهنمود عملی برای نشست فردا شب می آوری می تونی از دیگر نفرات اوره ای هم کمک بگیری.مقصود تو هم برو سر جات خوب دست رو نکردی.تو چند روز این تناقض را با خود حمل می کردی در حالیکه خود مرغی که خورده بودی را یکساعت بعد صفر صفر کردی.

صحبتهای محمد باقر کشاورزدرجلسه بازگشت به آغوش خانواده – قسمت پنجم 21 اردیبهشت 1389

صحبتهای محمد باقر کشاورزدرجلسه بازگشت به آغوش خانواده – قسمت پنجم

محمدباقرکشاورزکه با دیدن چهره خانواده ها به هم ریخته بود با احترام گفت:والله حق همه خانواده ها است که با عزیزانشان ارتباط داشته باشند وبتوانند آنها را دوباره دراغوش بگیرند. من وعظیم راد با هم بودیم. عظیم تماما آمادگی بازگشت دارد ومن بخوبی با روحیات وی آشنا هستم. اسماعیل پورحسن نیزمثل عظیم بود خیلی آدمهای ساده ای هستند وصرفا دارند برای سازمان بیگاری میدهند وسازمان ازحضورآنها نهایت سوءاستفاده را میکند

یادداشت محمد باقرکشاورز حول مرگ نرگس لطیفی درتشکیلات فرفه رجوی 20 اردیبهشت 1389

یادداشت محمد باقرکشاورز حول مرگ نرگس لطیفی درتشکیلات فرفه رجوی

بمن گفته شده بود که فوت نرگس را هنوزکه هنوزه بدلیل بیماری پدرومادرش به آنها گفته نشده واحتمال سکته آنها هم میرود وازمن خواسته شد که این موضوع را به آنها نگویم. فی الواقع خیلی سخت است آخربا چه وجدانی بتوانم آنرا مخفی کنم وچگونه روزها درکنارپدرومادرپیری که سالیان درانتظاردخترش نشسته به آنها بگویم انشاء الله می آید!! درحالیکه بقیه خانواده اودرجریان هستند که نرگس لطیفی بدلیل بیماری سرطان درپادگان اشرف فوت کرده واین درحالی بود که حقیقتا من که پسردایی وی بودم وسالیان باهمدیگردریک قرارگاه بودیم بندرت اورا میدیدم

blank
blank
blank