یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
پیروزی مادر سالخورده و صبور یوسف لاسکانی در میدان تقابل با رجوی 01 خرداد 1401

پیروزی مادر سالخورده و صبور یوسف لاسکانی در میدان تقابل با رجوی

خانم حنیفه بلوچ لاشاری، مادر سالخورده یوسف لاسکانی که با آرزوی دیدار پسرش بارها و بارها برای ملاقات با او به پشت درب مقرهای فرقه رجوی در عراق رفت و هر بار ناکام بازگشت، اکنون با در آغوش گرفتن فرزندش پیروز میدان تقابل با رجوی و فرقه رو به اضمحلال او است. خانم بلوچ لاشاری […]

نامه خواهران چشم انتظار عباس گل ریزان در کمپ آلبانی 01 خرداد 1401

نامه خواهران چشم انتظار عباس گل ریزان در کمپ آلبانی

عباس جان سلام امیدواریم حالت خوب باشد. برادر جان ما تا کی بایستی منتظر تو باشیم صبرمان تمام شده است. در دیار غربت برای چه هدفی مانده ای؟ تو تنها برادر ما هستی الان بایستی در کنار ما باشی نه در کنار کسانی که چندین سال است تو را دارند فریب می دهند. ما همیشه […]

تماسی که به لحاظ عاطفی من را به خانواده ام پیوند زد – قسمت اول 29 اردیبهشت 1401

تماسی که به لحاظ عاطفی من را به خانواده ام پیوند زد – قسمت اول

بزرگ ترین تحولی که کمپ آمریکایی (تیف) را غرق در شادی و شور و شعف کرد، خبر برقراری ارتباط تلفنی اعضا با خانواده هایشان در ایران بود. بعد از سالها اعضا به لحاظ عاطفی با خانواده هایشان پیوند می خوردند. برخی مانند من بیش از 20 سال بود که کوچک ترین خبری از خانواده نداشتم. […]

به مناسبت روز جهانی خانواده 27 اردیبهشت 1401

به مناسبت روز جهانی خانواده

روز جهانی خانواده  15 ماه مه میلادی برابر با 25 اردیبهشت هجری شمسی است که در تاریخ 20 سپتامبر سال 1993 بر اساس قطعنامه شمارۀ 237/47 سازمان ملل متحد به تصویب رسید. تم امسال این روز از جانب ملل متحد “خانواده و شهرنشینی” انتخاب شده است. روز بین المللی خانواده ها هر ساله در کشورهای […]

از اتاق تلفن تا ورود به زندان ابوغریب 26 اردیبهشت 1401

از اتاق تلفن تا ورود به زندان ابوغریب

سال 1345 به عنوان آخرین فرزند در یک خانواده هشت نفره به دنیا آمدم. پدرم نانوا بود که با سختی و زحمت زیاد مخارج خانواده پر جمعیت ما را تامین می کرد. در یازده ماهگی متاسفانه پدرم را بر اثر ابتلا به بیماری از دست دادم و در دامان پر مهر و محبت مادرم بزرگ […]

گفتگوی صمیمانه با مادر و برادر یوسفعلی اکبری چیانه گرفتار در فرقه رجوی 25 اردیبهشت 1401

گفتگوی صمیمانه با مادر و برادر یوسفعلی اکبری چیانه گرفتار در فرقه رجوی

در روزهای اخیر انجمن نجات استان آذربایجان غربی میهمان خانواده اکبری چیانه در ارومیه بودند. این دیدار در منزل مادری آقای یوسفعلی که اکنون گرفتار فرقه رجوی می باشند صورت گرفت. در این ملاقات تنها چیزی که جلب توجه می کرد نگرانی مادری بود که سالها دوری از فرزند، او را پیر و بیمار کرده […]

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت پایانی 24 اردیبهشت 1401

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت پایانی

بعد از چندین بار که خانواده ها برای ملاقات با فرزندان شان به قرارگاه اشرف آمدند، رجوی ها اطمینان یافتند که نمی توانند نقشه شوم خود درباره آنها را اجرا نمایند. آنها مطمئن شدند که خانواده ها ورای مسائل سیاسی به تنها چیزی که اهمیت می دهند، دیدن فرزندان شان و اطمینان از سلامت آنهاست […]

پیامی پر از عطر بهار برای برادرم محمدتقی یوسفی 20 اردیبهشت 1401

پیامی پر از عطر بهار برای برادرم محمدتقی یوسفی

سلام داداش خوبی؟ عزیز دلم نگاه کن فصل بهار چقدر زیباست. همه شالیزارها نشا کردند. چقدر طبیعت زیباست. حیف نیست طبیعت به این زیبایی رو ول کردی و گول حرف پوچ و واهی فرقه رجوی را خوردی. این همه سال آنجا ماندی کافیه دیگه! بهترین سال‌های عمرتو تلف کردی. حالابه خودت بیا و با خودت […]

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت هفتم 20 اردیبهشت 1401

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت هفتم

در قسمت های قبلی توضیح داده بودم که تا قبل از سرنگونی صدام به همه افراد در فرقه ابلاغ شده بود که امکان برقراری تماس وجود ندارد و به این ترتیب تماس تلفنی را قطع کردند. اما پس از سرنگونی صدام و خلع سلاح به اصطلاح ارتش آزادیبخش، رجوی ها تاکتیک خود را تغییر دادند […]

نامه ای برای پسر اسیرم محمد جعفر نجفی در آلبانی 19 اردیبهشت 1401

نامه ای برای پسر اسیرم محمد جعفر نجفی در آلبانی

محمد جعفر جان سلام در قوانین یک زندانی حق دارد با خانواده خود در ارتباط باشد، آیا تو از یک زندانی فراتری؟! چندین سال است تو را ندیده ام و تو یک تماس با من نگرفتی. نمی دانم در سلامت بسر می بری یا خیر! من مادرت هستم و به گردنت حق دارم. در جمع […]

سازمان مجاهدین خلق ۳۵ سال است پدر مرا ربوده است 18 اردیبهشت 1401

سازمان مجاهدین خلق ۳۵ سال است پدر مرا ربوده است

با سلام من سمانه نوری هستم. من از کودکی پدرم را ندیدم. می خواهم بگویم از کودکی محبت پدری را به چشم ندیده ام. پدر من یک فرد عادی جامعه بود و سیاسی نبود. سرباز بود و برای دفاع از وطنش به جبهه های جنگ رفته بود. پدرم اسیر عراق می شود و بعد از […]

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت ششم 10 اردیبهشت 1401

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت ششم

ایرج صالحی در قسمت قبل خاطرات خود گفت: به هر صورت شب بعد از اینکه درخواستم را تکرار کردم، مسئول بالای مقرمان مرا صدا زد و گفت که با درخواستت موافقت شده و فردا برای تماس تلفنی به مجموعه اسکان خواهی رفت. برای خالی نبودن عریضه هم گفت، این که تا امروز جواب ندادم به […]

blank
blank
blank