عهدنامه سرنگونی یا سند رسمی بردگی نوین در دنیای معاصر

سران فرقه رجوی برای جلوگیری از ریزش روز افزون نیروها و ممانعت از رسیدن به نقطه فروپاشی، دست به ترفند کثیف دیگری زدند و با گرفتن یک تعهدنامه از اعضا، آنها را به یک مکان دور و پرت افتاده به نام «اشرف سه» که به زندان شباهت دارد بردند.
معنای ظاهری این تعهدنامه که در سالیان گذشته بارها و بارها با ترفندهای مختلف از اعضای فرقه گرفته شده است، این است که اعضا با میل خود به سراغ زندگی شخصی نرفته و امضای این تعهدنامه به معنای بازگشته ناپذیر بودن عضویت آنهاست. اما واقعیت چیست؟ آیا رجوی ها واقعا اعضا را بین ماندن در فرقه و رفتن به دنبال زندگی خود آزاد گذاشته و می گذارند؟
اگر با هم نگاهی به بندهای این تعهدنامه بیاندازیم به جواب این سوال خواهیم رسید و متوجه خواهیم شد که این تعهدنامه در واقع سند بردگی رسمی اعضا بوده و الزامات این بردگی نیز در بندهای این به اصطلاح عهدنامه مکتوب شده است.
ابتدا به سراغ بند سوم این عهدنامه می رویم. در این بند چنین آمده است:

در این بند نخست با تهدید، به اعضای ناراضی یاد آوری می شود که سندها و تعهدنامه هایی که قبلا امضا کرده اند نزد سران فرقه موجود است و چنانچه عضوی قصد جدا شدن به سرش بزند، سران فرقه از این سندها علیه او استفاده خواهند کرد.
بعد از این تهدید آشکار، سران فرقه برای اینکه عمل خودشان را مشروع جلوه بدهند، هر عضو را وادار می کنند تا تایید کند که امکان رفتن به «دنبال زندگی شخصی» را به او داده اند.
اما دم خروس آنجا بیرون می زند که سران فرقه رجوی در این تعهدنامه اعضا را وادر می کنند عضو خواهان جدایی را چنین توصیف کنند که خروجش از فرقه بدلیل «پایدار و وفا دار نبودن به تعهدات قبلی خودش» بوده و جدا شدنش به این دلیل است که «اهل کارزار سرنگونی نیست» و جدا شدن به این معناست که «تسلیم اپورتونیسم بورزوایی» شده و «سوگند جلاله اش» را زیر پا گذاشته است.
همانطور که ملاحظه می کنید هیچ انتخابی بین زندگی شخصی یا بودن در فرقه وجود ندارد بلکه فرد باید بین پذیرش انواع اتهامات و تهمت ها یا ماندن در فرقه یکی را انتخاب کند.
نگاهی به محور دوم این تعهدنامه نشان می دهد که فرقه علاوه بر زدن تهمت های گوناگون به افراد خواهان جدایی، چگونه اعضای خواهان جدایی را با تهدید و فشار مجبور به ماندن در فرقه می کند. در این محور به اعضای خواهان جدایی اتهام «گریز از جهاد» که «خشم خدا را بر می انگیزد» زده شده. سپس جدا شدن از فرقه مساوی با «گناه کبیره» اعلام گردیده و جایگاه فرد جدا شده را «جهنم» می خوانند و وی را متهم به «زیر پا گذاشتن سوگند جلاله» نموده و او را مصداق «مغضوب علیهم» می نامند.

در محور چهارم نیز سران فرقه بر مجبور کردن اعضا به ماند در فرقه، جدا شدن از فرقه و انتخاب «زندگی امن در خارج از ایران» را برابر با «بریدگی» خوانده و او را مغلوب «جسیت و فردیت فروبرنده» لقب می دهند. آنگاه کسی که بخواهد دنبال زندگی شخصی خود برود را «مردار» می خوانند.
blank

محور چهارم عهدنامه
حال با این توصیفات بهتر مشخص می شود که اعضای فرقه در معرض انتخاب بین ماندن در فرقه یا رفتن به سوی زندگی شخصی نیستند بلکه آنها باید بین ماندن در فرقه و پذیرش اجباری مجموعه ای از اتهامات مذهبی، سیاسی و شخصی و اینکه در صورت جدایی از فرقه، بریده، مردار، خیانتکار لقب گرفته و مستوجب اشد مجازات خواهند شد یکی را انتخاب کنند.
سران فرقه تمام این ترفندها را می زنند تا هزینه جدا شدن از فرقه تا حد ممکن برای اعضا بالا برود. باید توجه داشت که عضو مربوطه هنوز داخل تشکیلات فرقه است و به هر حال سال ها مغزشویی اثرات خود را روی او گذاشته و این امر در کنار سیاه و خیانت بار جلوه دادن خروج از فرقه توسط سران آن، به ادامه قبول اسارت در فرقه توسط اعضا کمک شایانی می کند.
تا اینجای این تعهدنامه تلاش برای مجبور کردن اعضا به ماندن است اما بعد از آن که اعضا با شرایط فوق مجبور به ماندن در فرقه شدند، استثمار و بردگی بیشتر توسط محورهای بعدی نهادینه می شود.
در محور پنجم این عهدنامه سران فرقه بیگاری کشیدن و پر کردن وقت اعضا به بهانه «آمادگی و آماده سازی همه جانبه برای انتقال به خاک میهمن» را به آنها دیکته می کنند.
blank
محور پنجم عهدنامه
در ریا کارانه بودن این محور و اینکه تنها پوشی برای پر کردن وقت و بیگاری کشیدن از اعضا است، همین بس که سران فرقه در حالی ادعای «آماده سازی برای انتقال به خاک میهن» آن هم در فاصله چند هزار کیلومتری از مرزهای ایران را می کنند که بعد از اخراج آخرین سری اعضای فرقه از عراق و رفتن آنها به آلبانی، مریم قجر مدعی بود که این انتقال توسط یک طراحی بسیار پیچیده انجام شده است و یک نقطه عطف کیفی است که معادلات را به ضرر ایران به هم زده است و شرایط را عوض نمود!!!
حال سوال این است که اگر مریم قجر و دیگر سران فرقه در این تعهدنامه از اعضا می خواهند که «آماده سازی جهت رفتن به خاک میهن» وظیفه خود بدانند، چرا با یک طرح پیچیده خود را هزاران کیلومتر از مرز میهن دور کرده اند؟!
بنابراین ادعا ی آماده سازی برای انتقال به خاک میهن دروغی بیش نیست و هدف از طرح آن در این تعهدنامه فقط داشتن دست آویزی برای پر کردن وقت و سرگرم کردن اعضا ببا کارهای بیهوده برای ممانعت از امکان فکر کردن و پاسخ خواستن از سران فرقه است. همانطور که ادعای طرح پیچیده برای انتقال به آلبانی هم دروغی بیش نبود و حقیقت این بود مقاومت خانواده ها و مخالفت ملت و دولت عراق با حضور یک گروه تروریستی در خاک کشورشان که سابقه همکاری با صدام برای سرکوب مردم عراق را دارد موجب شد که رجوی ها از موضع ذلت مجبور به پذیرش اخراج از قرارگاه بدنام اشرف و کشور عراق بشوند.
در ادامه به بردگی بردن اعضا، سران فرقه در محور ششم این تعهدنامه از واژه های «جهاد اکبر» و همینطور «بیان صادقانه» سوء استفاده کردند که در واقع اعضا را مجبور می کند شرکت در نشست های تفتیش عقاید مانند نشست های «عملیات جاری»، « حوض» و… و همینطور نشست های تحقیر آمیز «غسل هفتگی» (که بیان نکات جنسی در جمع و تحقیرکردن اعضا و پر کردن دست سران فرقه برای متهم کردن اعضای خواهان جدایی به داشتن مشکل جنسی بود) را بپذیرند.
blank
محور ششم عهدنامه
سران فرقه برای چهار میخه کردن به بردگی کشیدن اعضا، در محور نهم اعضا را مجبور می کنند که تعهد بدهند «تمام وقت و انرژی و توان خود را» در اختیار سران فرقه بگذارند. یعنی اعضا پس از امضای این تعهدنامه به هیچ وجه اختیاری برای وقت و توان شان نداشته و این سران فرقه هستند که مشخص می کنند از وقت و توان و انرژی اعضا چطور و چگونه استفاده بشود. قبلا نیز در قرارگاه (اشرف) رجوی با وقاحت تمام می گفت «خون و نفس شما متعلق به من مریم است. و شما باید به ما امضای خون و نفس بدهید» منظورش این بود که نحوه استثمار و کار کشیدن و در واقع نفس و زندگی اعضا در دست مریم و نحوه به کشتن دادن و ریختن خود اعضا با او بود.
در محور دهم سران فرقه تیر خلاص را بر هر نوع فکر جدا شدن و خلاص شدن از فرقه شلیک کرده و بردگی مادام‌العمر اعضا را با عنوان «عضویت بازگشت ناپذیر» به آنها اطلاق می کنند تا فرد را هر چه بیشتر در اسارت خود به بردگی بگیرند.
سران فرقه پس از محکم کردن بردگی مادام العمراعضایی که این تعهدنامه را امضای می زنند، بر سر آنها منت می‌گذارد که «انتقال به اشرف 3» که آخرین ترفند سران فرقه برای جدا کردن اعضای فرقه از دنیای خارج و جلوگیری از موج ریزش نیروست به «درخواست» خود اعضا انجام می شود. در واقع رجوی ها با این ترفند با امضای خود اعضا آنها را به یک زندان جدید می برند تا دور از چشم دیگران آنها را برده وار به دنبال اوهام شیطانی و دست نیافتنی خود بکشانند و مورد سوء استفاده ابزرای قرار بدهند.
blank
محور های نهم و دهم عهدنامه
البته تحقیر و توهین به همین جا ختم نمی شود و سران فرقه منت گذاری بر سر اعضایی که بیشتر آنها بخش زیادی از عمرشان یعنی بیش از سی سال را در فرقه گرفتار هستند را بی سواد خوانده و به آنها می گوید که شما نه تنها دانش «تئوریک» نداشته بلکه خیلی های تان مدرک «دیپلم» را هم ندارید و ما منت عضویت را با نادیده گرفتن این نقص ها به شما اعطا کرده ایم به شرط اینکه قول دهید آنها را جبران کنید.

همان کسانی که خود بیش از سه دهه این اعضا را به بند کشیده و اجازه خواندن و نوشتن یا شنیدن رادیو و دیدن تلویزیون و دسترسی به وسایل ارتباط جمعی و امکان ادامه تحصیل و کسب دانش و علم را از اعضا گرفته و آنها را با محصور کردن در فرقه از جهان بیرون قطع نموده و آنها را به بردگان بی سواد تبدیل کرده اند، به جای آن که پاسخگوی ظلم و جنایات خود باشند، با وقاحت بر سر اعضا منت می گذارند.
با تمام این اوصاف رجوی ها یک چیز را فراموش کرده اند. اگر آنها در زمان صدام و با وجود آزادی عملی که برای انجام هر کاری که باب میل شان بود در قرارگاه مخوف اشرف داشتند، آن هم در شرایطی که کمتر کسی از آنچه در اشرف اتفاق می افتد خبر داشت، نتوانستند به خواستهای شیطانی خود برسند و جدا شدگان یک حقیقت غیر قابل انکار در افشای چهره آنها هستند. امروز که خانواده ها و جدا شدگان دست در دست هم به صدای اعضای گرفتار بدل شده و شرایط آلبانی نیز به هیچ وجه با شرایط اشرف در عراقِ زمان صدام قابل قیاس نیست، به مراتب بیشتر سرافکنده شده و ترفندهای شوم شان بی اثر خواهد شد.
صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا