محمد جلالالدین قاسمزاده کجاست؟
در میان صدها خانواده چشمانتظار در ایران، امروز نوبت به خانوادهای رسیده که دیگر طاقت سکوت ندارند؛ خانواده سید محمد جلالالدین قاسمزاده، جوانی از دیار کرج که سالها پیش به طرزی مرموز ناپدید شد و رد پایش به تشکیلات مخوف فرقه رجوی ختم شد. این جوان، همانند بسیاری از دیگر قربانیان، با وعدههای دروغین کاریابی […]
درگذشت یک مادر دیگر در حسرت دیدار
در روز عاشورای حسینی، در تهران، خانم نرگس پناهی، مادر احمن و بهمن کامیاب شریفی، پس از سالها فراق، چشم از جهان فروبست. مادری که زندگیاش آمیخته با درد دوری فرزندانش بود؛ نه به خاطر قهر زمانه، بلکه به خاطر زنجیرهایی که فرقه رجوی بر دست و دلش بست. اما این، فقط یک مرگ طبیعی […]
در سی و یکمین سال فراق مادر – قسمت پایانی
علی اکرامی در قسمت قبل خاطرات خود از شبی می گوید که در پست نگهبانی به یاد خانواده می افتد. نگاهی به دسته چوبی که بهنگام نگهبانی بدستم داده بودند انداختم. چماق جانشین سلاحی شده بود که رجوی آن را ناموس مجاهد خلق در ذهنمان جا انداخته بود. صدای پارس سگان سکوت شب را در […]
پیام تصویری لیلا قاسمی در کنفرانس پوگرادس انجمن نجات آلبانی
لیلا قاسمی خواهر چشم انتظار حبیب الله قاسمی عضو گرفتار در کمپ مجاهدین خلق در کشور آلبانی به دعوت انجمن نجات آلبانی در گردهمایی انجمن نجات آلبانی در شهر پوگرادس آلبانی، به صورت بر خط شرکت و مشکلات و نگرانی ها و خواسته های اعضای گرفتار در کمپ مجاهدین خلق را با حضار در میان […]
استفاده ابزاری رجوی از آیات قران
این روزها فیلم سخنرانی از مسعود رجوی مربوط به سال 1388 در کانال های مجازی فرقه ای بارگزاری شده با تیتر “خانواده مجاهدین یا مزدوران ارتجاع”. در این کلیپ ها که در سه قسمت بارگزاری شده، حول تیتری که گفته شد رجوی با خواندن و تفسیر چند آیه از سوره ابراهیم و شکستن بت ها […]
در سی و یکمین سالگرد فراق مادر – قسمت دوم
غرق در افکار مرور سرگذشت مادر و خاطرات او بودم که صدای دخترم نیایش من را از آن حال و هوا خارج و بخود آورد. نگاهی به او انداختم دسته گلی بدست داشت و از من خواست اجازه دهم آن را بر سر مزار مادر بگذارد. این عادت همیشگی او بود که با صمیمیت توام […]
روزی که پدرم رفت و من در اسارت بودم
دیروز سالگرد درگذشت پدرم بود. روزی که هر سال، داغش تازهتر میشود. اما درد این فقدان برای من، تنها به نبود پدر محدود نمیشود. زخم عمیقتری در دلم هست که هنوز التیام نیافته: اینکه نتوانستم در آخرین لحظات زندگیاش کنارش باشم. نه توانستم او را ببینم و نه توانستم او را در آغوش بگیرم و […]
ما مجبور بودیم مادرمان را دشمن بنامیم
ما جداشدگان از سازمان رجوی میگوییم: آیا جایی وجود دارد که نام مادر ممنوع باشد؟ اما در تشکیلات و در ذهن بیمار رجوی، نام بردن از مادر گناهی بزرگ است. در سازمان رجوی سالها حق نداشتیم به مادر فکر کنیم یا از نیکیهای او یاد کنیم. ما مجبور بودیم او را “دشمن” بنامیم. بله، دشمن! […]
به یاد مادران چشمانتظار؛ در مرز خاموشی و ایستادگی
مادر؛ واژهای مقدس، قلبی بیانتها مادر، واژهای نیست که تنها در زبان معنا شود؛ ریشه در عمیقترین لایههای عاطفه و مهر دارد. هیچ اندوهی در جهان، همسنگ اشک مادری نیست که سالها در انتظار بازگشت فرزندش مانده باشد؛ فرزندی که گرفتار حصارهای بسته و ذهنی یک فرقه شده و از ابتداییترین حق انسانی یعنی تماس […]
در سی و یکمین سالگرد فراق مادر – قسمت اول
بعد از مدتها فارغ از کار و مسئولیت روزانه، در یک صبحگاه خرداد ماهی و زمانی که هنوز خورشید داغ خوزستان بر سرزمین پدری رخ نمایان نکرده بود، به اتفاق همسر و دخترم نیایش برای دیداری دیگر با مادر به قبرستان بهشت رضوان ماهشهر رفتیم. از هفته های قبل دلم عجیب هوای مادرم را کرده […]
شکست فریب در اشرف؛ پیروزی خانواده بر ماشین شست و شوی مغزی رجوی
مقدمه در یکی از فصلهای تاریک تاریخ سازمان تروریستی مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، ماجرایی رخ داد که نشان داد پیوند خانواده از هر ابزار شست و شوی مغزی قویتر است. خانوادههایی که برای دیدار عزیزان خود به درِ قرارگاه اشرف آمدند، با نقشهای روبهرو شدند که هدفش نه پاسخ به این نیاز عاطفی، […]
بیاد مادر آتابای مهربان که حسرت بدل رفت
روز 5 خرداد مصادف است با پنجمین سالگرد فوت مادر آتابای، روزی که هر ساله در سالگرد آن مادر مرحومه و بزرگوار دلهای زیادی غمگین می شوند، بخصوص خودم که از نزدیک با ایشان دیدار داشتم و افتخار بوسیدن دستش را خداوند به من ارزانی داشت. برای اولین و آخرین باری که او را دیدم […]