ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سوم
در قسمت قبل تا آنجا گفتم که فهمیدیم پسران سید مرتضی که هر دو کمتر از 17 سال داشتند، با ترفندهای باند رجوی و با قول دیدار پدر و اقامت 6 ماهه در عراق و سپس بازگشت به آلمان، ربوده شده و در سیاهه کودک سربازها قرار گرفته اند. پسر بزرگتر که یاسر اکبری نسب […]
خاطرات محسن یونسی در کنار پادگان اشرف
پدرم را از کودکی ندیده ام. تا سالها گمان می کردم پدرم فوت کرده است. بی پدر بزرگ شدن، سخت بود و من با مشکلات فراوانی بزرگ شدم و قد کشیدم. دوست داشتم در مورد پدرم بیشتر بدانم ، اما کسی حرفی در این باره به من نمی زد. از فامیل پرس و جو می […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت دوم
امیدوارم که با خواندن قسمت اول این نوشته من، خواننده ارجمند این سطور دید کلی نسبت به وضعیت اسفناک خانواده ما بدست آورده و بخصوص اینکه بداند رجوی ملعون زمانی خدیجه ساکت و آرام و بدور از هر نگرش سیاسی ما را که با داشتن 3 فرزند خردسال که بزرگترین اش 9 سال داشت به […]
خانواده ها در پشت سیاج اشرف با چهره واقعی رجوی ها بهتر آشنا شدند – قسمت دوم
“اظهارات و افشاگری های جداشده ها را که می خواندم، با خود فکر می کردم که این ها از این طریق قصد دارند گناهان گذشته خود را کم رنگ کنند. اما واقعیات امر را زمانی دیدم که خودم به جلوی درب اشرف رفتم و وضعیت همه بچه ها را دیدم که همه آنها در بند […]
مادران؛ منتظران بدرود یافته – قسمت بیست و هشتم
خیانت و جنایت رجوی در حق ملت ایران و اعضای اغفال شده اش گستره و پهنای زیادی دارد که زبان و قلم از بیان تمام عیار آن قاصر و ناتوان است. در این میان خانواده های اعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی خاصه مادران از قربانیان اصلی خباثت رجویها محسوب می شوند که در این […]
داستان کودکان در فرقه رجوی
سازمان مجاهدین بعد از رفتن به عراق، تشکیل به اصطلاح ارتش آزادیبخش ملی و شورای ملی مقاومت و دولت سایه، رویای اشغال ایران و جایگزینی حکومت را در سر می پروراند و حتی کمیسیونهای شورای ملی مقاومت قرار بود در آینده بعد از سرنگونی، مسئولیت وزارتخانه ها را به عهده بگیرند. این ادعای سازمان بدین […]
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت دوازدهم و پایانی
در قسمت یازدهم توضیح دادم که شب بعد از شام در حضور نفرات یگان، من پدر، مادر و برادرم را به محل اسکان برگرداندم، مادرم در طی مسیر فقط اشک می ریخت ، وقتی هم سئوال کردم که مادر جان برای چه گریه می کنی؟ گفت گریه ی خوشحالی است . آن شب مادرم کنارم […]
مادران؛ منتظران بدرود یافته – قسمت بیست و هفتم
خیانت و جنایت رجوی در حق ملت ایران و اعضای اغفال شده اش گستره و پهنای زیادی دارد که زبان و قلم از بیان تمام عیار آن قاصر و ناتوان است. در این میان خانواده های اعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی خاصه مادران از قربانیان اصلی خباثت رجویها محسوب می شوند که در این […]
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت ۱۱
در قسمت دهم توضیح دادم که خانواده ام به بغداد فرستاده شدند و بعداز ظهر برگردانده شدند به اشرف. برادرم بعد از برگشت در فرصتی مناسب، آن بوکس سیگار وینستون را به من داد و من در گوشه ی کیف خودم آنها را پنهان کردم، غافل از اینکه بعد از رفتن خانواده ام ، این […]
درخواست خانواده کلانتری از نخست وزیر آلبانی
محمد و مقصود کلانتری سالهاست که در اسارت جسمی و ذهنی سازمان مجاهدین خلق گرفتار هستند. تلاش خانواده ی کلانتری برای دیدار و یا گرفتن خبر از این دو عزیزشان ، به دلیل سنگ اندازی های سران فرقه تا کنون نتیجه بخش نبوده است. با این حال خانواده کلانتری مصمم هستند که تا رهایی عزیزان […]
مجاهدین خلق و کودکان – احسان شاکری
هنگامیکه عوامل مجاهدین خلق برای سربازگیری به سراغ او آمدند، احسان نوجوان با مادر و خواهرش در سوئد زندگی میکرد. او با القائات عوامل مجاهدین مجاب شد که برای انتقام خون پدرش برای پیوستن به ارتش به اصلاح آزادی بخش مجاهدین به عراق برود. بدین ترتیب، طولی نکشید که او به عنوان نیروی میلیشیا یا […]
خانواده ها در پشت سیاج اشرف با چهره واقعی رجوی ها بهتر آشنا شدند – قسمت اول
در ماههای پایانی سال 1389 تعدادی از خانواده های استان مازندران برای ملاقات با عزیزان خود به درب قرارگاه اشرف مراجعه کردند. اگر چه آنها بدلیل دشمنی رجوی ها با حقوق بشر، موفق به دیدار با فرزندان خود نشدند، اما این سفر موجب گردید تا آنها خیلی بیشتر از پیش به ماهیت ضد انسانی رجوی […]