جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
آیا یک انسان می تواند اینقدر بی احساس باشد 29 فروردین 1386

آیا یک انسان می تواند اینقدر بی احساس باشد

ای نور چشمان حالت چطور است. ای امید ما چگونه در طی این سالها در کشور غریب بدون عزیزانت شب و روزت را سپری می کنی. در حالی که این چند سال برای خانواده ات به مثال قرن بوده است. آیا یک انسان می تواند آنچنان بی احساس باشد که عزیزانش به خصوص پدر و مادرش را به فراموشی بسپارد. در حالی که هر شب و روز دوری شما برای خانواده ات به خصوص برای پدر و مادرت بسیار بد و با ناراحتی سپری شده است. ما همیشه از خداوند منان می خواهیم که یک روز از عمرمان هم اگر کفاف داد روی گلت را ببینیم و در کنار وجودت اندکی احساس آرامش بکنیم. آیا می شود روزی برسد که یوسف کنعان آید و غم ما هم به پایان رسد؟

خانه هنوز بوی تو را می دهد – نامه به طیبه نوری 26 فروردین 1386

خانه هنوز بوی تو را می دهد – نامه به طیبه نوری

سلام، سلامی با اشک و آه، سلامی با ناله و فغان، سلامی از جان، سلامی به گرمی خون وجودم، سلامی از جگرم که گوشه ای از آن متعلق به توست. دخترم، عزیزم، دلبندم، طیبه جان چرا ما را فراموش کردی. چرا ما را از یاد برده ای. طیبه جان تمامی افراد خانواده، اعم از خواهر و برادر از دوریت نگران و ناراحت هستند از جمله منِ مادر و پدرت که دائماً چشم ما را گریان کرده ای. از اینها به کنار چرا دخترت را فراموش کرده ای. نگار را، نگار چشم گریان و تنها را، میدانی که یک دختر همرازش هم محبتش هم کلامش آرام جانش مادر است.

نامه ای به خانم زهره قائمی، عضو شورای رهبری سازمان 25 فروردین 1386

نامه ای به خانم زهره قائمی، عضو شورای رهبری سازمان

من این نامه را از کیلومترها دور از اشرف برای شما می نویسم. من این اواخر 8 سال تحت فرماندهی شما بودم. بعد از سرنگونی صدام (دیکتاتور) توانستم خودم را از آن حصار بسته آزاد کنم و به زندگی آزاد خودم رو بیاورم. نمیدانم شما در آن حصار بسته آزادی را لمس کرده اید. ولی من الان آزاد هستم و دارم آزادی را لمس می کنم. آزادی چه زیباست.

سلامی به گرمی قلب شکسته دل یک مادر 22 فروردین 1386

سلامی به گرمی قلب شکسته دل یک مادر

احمد و امین عزیزم ای کاش می توانستید دردی که قلب و دل یک مادر را احاطه کرده ببینید. مادری که از غم دوری شما از بس که گریه کرده پلکهای چشمش سفید گشته و پیله بسته. ای کاش پیله ها با نوازش دستهای شما بر صورت یک مادر از هم باز شود و دستهای گرم یک مادر در دستهای فرزندش قرارگیرد که این گرمای مادر و فرزند قابل بیان نیست.

گریز از دایره بسته 20 فروردین 1386

گریز از دایره بسته

نامه خانم نازیلانصیری به نامزدش آقای محمد رضا کاظم پور که در دام بازی پنهان، نامحسوس و فریبکارانه دارودسته رجوی غلطید. مدتهاست بر اثر اعمال محدودیت های همه جانبه دارودسته رجوی، از کانون گرم خانواده و نامزد چشم انتظار و مضطرب خویش جدا افتاده است، نمونه ای از احساسات فروخورده انسانی ست که با تکیه بر تمام احسات، رنج ها، دریغ ها، آرزوها و حسرت های طبیعی سعی دارد به نوعی پیامی پر احساس و ژرف را به کسی که بشدت دوستش دارد، برساند

محدودیت همه جانبه در قرارگاه اشرف 15 فروردین 1386

محدودیت همه جانبه در قرارگاه اشرف

خانم فاطمه امیری در نامه خویش از اینکه برادرش آقای علیرضا امیری فرد مستقر در قرارگاه اشرف از سوی رهبران فاشیست فرقه رجوی وادار شده است تا پس از سالها بی خبری محض از خانواده خویش و عدم امکان کوچکترین ارتباط با دنیای خارج از قرارگاه اشرف اخیرا در واکنش به نامه های او که در سایت انجمن نجات انتشار یافته است، در سخنانی کوتاه و دو دقیقه ای در تلویزیون وابسته به فرقه، شتابزده و غیر معقول به انکار نامه های خواهرش بپردازد، سخت متحیر است

قلم چقدر در نوشتن عاجز است 14 فروردین 1386

قلم چقدر در نوشتن عاجز است

سلامی به گرمی نفس های پدر و مادر برای شما دو برادر عزیز که ترک دیار و خانواده کرده اید. احمد و امین عزیزم امیدوارم در هر کجا که هستید در زیر سایه لطف خداوند باشید. برای تو احمدم صحبت ها و درد دلهای بسیاری داشتم ولی اکنون هرچقدر که می خواهم برایت درد دل کنم و بر روی این کاغذ که حکایت از دوری ما دارد بنویسم، میبینم که قلم چقدر در نوشتن عاجز است

ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست 07 فروردین 1386

ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست

با سلام. سلامی چو بوی خوش آشنا، برای تو می نویسم. برای عزیز رفته از دست، ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست. با سلام خدمت برادر کوچکم علیرضا امیدوارم که حالت خوب و در زیر سایه خداوند شاد و سلامت بوده باشی. همانطور که می دانی روزهای آخر سال است و ما به استقبال بهار می رویم بهاری که با خود طراوت و سر سبزی به ارمغان می آورد. امیدوارم که سال جدید، سال سرنوشت سازی برای تو باشد ما همگی موقع تحویل سال دور سفره هفت سین جمع می شویم و برای تو دعا می کنیم امیدوارم که این آخرین سالی باشد که تو از ما دوری.

اینجا لحظه ها و ثانیه ها را می شماریم 07 فروردین 1386

اینجا لحظه ها و ثانیه ها را می شماریم

اسماعیل جان امیدوارم که حالت خوب باشد که می دانم از نظر روحی و عاطفی اینطور نیست. ما که همه اینجا دلتنگ دوریت هستیم و لحظه ها و ثانیه ها را می شماریم تا ذره ای شجاعت در تو ریشه دواند تا شهامت پیدا کنی و ایران زیبا و خانواده ات را به اسارت ترجیح دهی. اسماعیل عزیز اینجا همه، مشتاق دیدار دوباره ات هستیم، هنوز کسانی هستند که انتظارت را می کشند و در خلوت خود با خاطرات تو همه چیز را زنده می کنند. می دانی که مادر پیر و رنجورمان را می گویم اشک چشمانش خشک شده، من برادرت مرتضی از تو ملتمسانه تقاضا دارم که مانند گذشته ها که همیشه شهامت تو را در دل تحسین می کردم شجاعت به خرج دهی و برای برگشتن به وطن و رسیدن به آغوش گرم مادر و خانواده ات برای خود قدمی برداری

بر فراز معبد عشق 24 اسفند 1385

بر فراز معبد عشق

هر تفکر و عملی برای تلاشی عشق بین دو انسان و نفی و طرد دوست داشتن به هر توجیهی و تفسیری بیهوده و رفتاری غیر انسانی ست. زیرا راز زندگی و زیستن، پیوند قلبهاست و بی آن آدمی جسمی لش و بیروح است. وقتی که رهبران فرقه رجوی آقای اکبر خسروی نامزد خانم لیلا صمدی را بعد از هفده سال دوری و بیخبری محض در تنگنا قرار می دهند و او را وادار می کنند تا در مقاله ای که انتساب آن به وی نیز مورد تردید است و در سایت وابسته به فرقه انتشار یافته است، از طرد و انکار عشق و دوست داشتن سخن گوید و نکاتی را مطرح کند که با واقعیات در تضادی آشکار است. باید در ماهیت تفکر و مناسبات درونی فرقه رجوی شک و تردید نمود. زیرا رهبران فرقه رجوی امکان یک تماس تلفنی را از آقای خسروی بعد از هفده سال بی خبری ایشان از خانواده و نامزدش نیز دریغ می کنند.

در انتظار رهائی فرزند 15 اسفند 1385

در انتظار رهائی فرزند

محمد رضا به علت مخالفت پدرش با ازدواج در حالتی از ناامیدی طعمه صیادان فاشیست و بیرحم فرقه رجوی می شود. صیادان تبهکار رجوی با شناختی که ازسادگی و ناکامی او در رسیدن به رویاهایش به دست می آورند با استفاده از زنان قرارگاه اشرف و برخورد مستمر و سیستماتیک، عواطف او را تحت تاثیر قرار داده و تصویری دروغین از مناسبات حاکم بر قرارگاه اشرف را برای محمد رضا به تصویر می کشند و بدینگونه علیرغم مخالفت شدید پدر، مادر و خواهرش او را وادارمی کنند که به دارودسته تروریست و تبهکار رجوی به پیوندد

محرومیت از یک ارتباط ساده 18 بهمن 1385

محرومیت از یک ارتباط ساده

دومین نامه خانم لیلا صمدی نامزد آقای اکبر خسروی فرد مستقر در قرارگاه اشرف اشاره صریحی به ذهن بیمار و زشت سردمداران دارودسته تروریست رجوی است. رهبری فرقه رجوی امکان پاسخ به اولین نامه خانم لیلا صمدی و یا حداقل یک تماس تلفنی چند دقیقه ای را به اکبر خسروی نداد. دومین نامه خانم لیلا صمدی بیانگر اوج حماقت مسئولین قرارگاه اشرف و سردی آزار دهنده حاکم برمناسبات درونی تشکیلات رجوی ست. خانم صمدی بر اساس احساس انسانی ناب و در چارچوب فکری خویش که زائیده زیست در فضای دنیای مدرن، شرایط آزاد و روابطی نرمال است، به درستی حیرت و شگفتی خویش را از مناسبات محدود کننده، بسته و ناهنجاری طرح می کند

blank
blank
blank