جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
دلم می خواهد پرنده ای بودم تا پروازکنم به سوی تو 09 خرداد 1387

دلم می خواهد پرنده ای بودم تا پروازکنم به سوی تو

همه ما دردعاهایمان ازخداوند عاجزانه آمدن توبه نزدخانواده ات خواستاریم. خیلی حرف دارم،‌خیلی دلم گرفته، نمی دانم ازکی وازکجا وچه بگویم. ازسالها دوری وانتظارازکسانیکه زمانی پیش ما بودند وحال اجل به آنها فرصت نداد و آرزوی دیدن تورا به خاک بردند وتسلیم حق شدند. آخرعزیزم تا کی باید فاصله بین ما و تو باشد. دلم می خواهد پرنده ای بودم تا پروازکنم وپیش تو بیایم وتورا را خود به ایران بیاورم اما افسوس. بیا پسرم که احساس میکنم برای من ومادرت دیگرفرصت زیادی نداریم. نگذارآرزوی دیدن تو به دلمان بماند. آخرگناه ما چیست که نصیبمان جدائی و انتظار شده است.

خواسته ی مشروع خانواده ها و واکنش هیستریک رهبران مجاهدین 08 خرداد 1387

خواسته ی مشروع خانواده ها و واکنش هیستریک رهبران مجاهدین

برادر عزیزم این نامه برای پند و نصیحت تو نیست. تنها برای یادآوری سالهای از دست داده توست برای اینکه بدانی دیگر نادان و کم سن و سال نیستی و می توانی برای زندگی خودت تصمیم بگیری و تو بهتر از هر کسی می دانی که سازمان با حیله و فریب چه بر سر شما آورده است. از شما ها چه چیزهایی گرفته و در مقابل چه چیزهایی داده است. تمام اهداف و حرف های آنها وعده های پوچ و تو خالی است. در برنامه سیمای آزادی صحبت از نقض حقوق بشر در ایران است. می خواهم بدانم که حق و حقوق یک انسان در این جامعه ی پیشرفته چیست؟ آیا آنها حق و حقوق افراد دربند شهر اشرف را رعایت کرده اند.

تا کنون قیافه برادرم را ندیده ام 07 خرداد 1387

تا کنون قیافه برادرم را ندیده ام

ما هیچ ناراختی یا گرفتاری نداریم. حرف مرا باورکن توخودت مرا می شناسی حتما هم میدانی که اهل دروغ نیستم وهرچه میگویم حقیقت است. برادرت هم زندگی راحتی دارد من هم همینطورازاداره حقوق بابا یت را میگیرم ومطمئن باش هیچ وقت سربارکسی نیستی. فکرتورا هم کردیم البته با حق وحقوق خودت مهیا است ودراینجا هم هیچ گرفتاری یا ناراحتی برایت نیست واین نامه را هم من به دلخواه خودم نوشته ام وخواستم ازهرطریقی که مقدورباشد برای تو بفرستم ولی هیچ گونه آدرس پستی با ایمیل یا نشانی دیگربرای تماس با تو نداشتم.

گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن 23 اردیبهشت 1387

گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن

خانم هشترودی! 11 دی ماه بی گمان در تاریخ ذهنی خیلی ها ماندگار خواهد ماند. ضربه ای که مجاهدین از این جدایی و دیدار دریافت کردند بسیار بیشتر از آنی بود که گمان می کردند. آنان در ابتدا سعی داشتند با سکوت در قبال جدایی شما آن را کم اهمیت جلوه دهند اما شما ضربه را از جایی به آنها زدید که گمانش را هم نمی کردند. البته شما نیز همانند تمامی جداشدگان می دانید که قطعا وقتی اعضای قدیمی و عادی باند رجوی از آن جدا شوند ترفند”مهره ی اطلاعات” و”جاسوس بودن” بدرقه ی راهشان می شود. اماجدایی یکی از اعضای شورای ملی مقاومت یعنی عمق فاجعه های فراوان برای فرقه ی رجوی، یعنی این که به زعم مجاهدین رژیم تا پشت درب اتاق خواب مسعود نفوذ کرده است و قطعا این مساله با بزرگنمایی و خیالبافی های باند رجوی درمورد بزرگ ترین اپوزیسیون رژیم آخوندی بودن! سال های نوری فاصله دارد.

بنام خدایی که وفایش ازلی و ابدی است 23 اردیبهشت 1387

بنام خدایی که وفایش ازلی و ابدی است

البته آدمها را باید در موقعیتهایشان قضاوت کرد چون اگر هرکس دیگری جای تو بود شاید اینگونه بود. اما ما کسانی هستیم که در بیرون از دنیای شما مانند کسانی که در دریا هستند از ساحل شما را می بینیم. حسین جان زمانی که در ایران بودی آزادی و تفریح و… همه چیز جای خود را داشت. من نه از سیاست چیزی میدانم و نه میخواهم سرم را با این حرفها درد بیاورم. من فقط نگران سلامتی و زندگی و آینده ات هستم و کاری به بقیه ندارم، کاری که اگر همه خانواده ها برای بچه هایشان بکنند دیگر شما مشکلی ندارید. البته شاید موقعیت همه شما در آنجا یکی نباشد که مطمئن هستم نیست.

پسرم همچنان در حسرت شنیدن صدای تو مانده ایم 22 اردیبهشت 1387

پسرم همچنان در حسرت شنیدن صدای تو مانده ایم

دومین نامه ی پدر و مادر آقای کاووسی خطاب به فرزند عزیزشان اسماعیل اشاره صریحی ست به زشتی ذهن رهبران مجاهدین. آنجا که می نویسند:” صد افسوس که رهبران مجاهدین از احساسات پدرانه و مادرانه بویی نبرده اند… ما در همین نامه به رهبران مجاهدین اعلام می کنیم که آنها به چه حقی به خواسته آشکار و مشروع ما که شنیدن صدای فرزندمان پس از سالها دوری و فراق است، بیشرمانه پاسخی ندادند و سکوت کردند. آیا این است رسم جوانمردی و عیاری؟… شما چرا از ده دقیقه ارتباط و تماس تلفنی فرزندمان با ما پدر و مادر پیر و چشم انتظار می هراسید؟”

می خواهم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم 16 اردیبهشت 1387

می خواهم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم

جمشید جان. به خداقسم دستم توان نامه نوشتن برای شما را ندارد ولی میخواهم چند سطری را برای شما ازته دل درکاغذ بنویسم ولی نمی دانم ازکجا شروع کنم. ازچند سال پیش که یک قطعه عکس ونامه دادی همان بود دیگرازتو هیچ خبری نداشتیم تا اینکه چند روزپیش ازانجمن نجات برایمان خبری ازتوآوردند وما هم خیلی خوشحال شدیم. راستی حالت خوبه. دل ما که برایت خیلی خیلی تنگ شده.

گریز از خود واقعی، گریز از حقیقت است 16 اردیبهشت 1387

گریز از خود واقعی، گریز از حقیقت است

به زبان ساده تر می خواهم بر شکاف عمیق و تعمق برانگیز میان شخصیت حقیقی و شخصیت مجازی تان انگشت بگذارم. باز کردن این موقعیت حساس و بعضا پر چالش و سوال برانگیز اگر کمی نسبت به خودتان جدیت داشته باشید و نسبت به جایگاه واقعی تان حساسیت لازم، می تواند به بازگشت و احیای دوباره و حصول به وزن واقعی تان چه از موضع یک عضو اپوزیسیون و چه از موضع یک آرمان گرای واقع بین و آماده به تغییر تاثیرات تعیین کننده ای بگیرید. کمااینکه پیش از شما نیز کسانی بوده اند که در چنین موقعیت هایی با درک واقعیت امر پیش از اینکه بر تشخص عاریه ای و اعتباری خود اصرار و پافشاری داشته باشند

یادته بهم گفتی، یه شعر در مورد درخت بگو 15 اردیبهشت 1387

یادته بهم گفتی، یه شعر در مورد درخت بگو

امیدوارم که خوب باشی. بیژن جان دل من و بقیه، خیلی برایت تنگ شده و دعا میکنم که هرچه زودتر تو را ببینم. اینجا همه خوب هستند و همه بچه ها به جز بهزاد، همگی ازدواج کرده و یکی یا دو تا بچه دارند به جز لیلا که رکورد شکسته و چهار فرزنده به جامعه تحویل داده. خودم هم به جز رامینا یک پسر دارم که میگن شبیه به توست. انشاءاله به زودی همه رو میبینی.

لحظه لحظه عمرم شده نگاه کردن به عکس های تو 04 اردیبهشت 1387

لحظه لحظه عمرم شده نگاه کردن به عکس های تو

ایرج جان بیست و چند ی سال است که روی مبارکت را نمی بینم اما خاطرات دوست داشتنی و خوب شما و محبتهایی را که به جای نبود پدر می کردی را فراموش نمی کنم، همه اعضای خانواده خوب و سلامت هستند و همه آنها از راه دور سلام می رسانند و منتظر آمدن توهستند،فرزندانم و خودم روی مبارکت و ماهت را می بوسیم. داداش عزیزم به خدا قسم همه اعضای خانواده و بستگان درجه یک رابطه ی صمیمی و دوست داشتنی داریم تنها چیزی که ما را خیلی ناراحت می کند فقط دوری و فراق تو می باشد. خدایا از تو می خواهم آنکه باعث دوری و فراق تو باما را شده است نیست و نابود کن!!!

نامه انجمن نجات به خانم فریبا هشترودی 04 اردیبهشت 1387

نامه انجمن نجات به خانم فریبا هشترودی

روشنفکرانی مثل شما که بر اساس تجارب شخصی خود هزارتوی سازمان را درک کرده اند قادرند که دست به اقداماتی بزنند تا این افراد را نجات داده و به دنیای آزاد باز گردانند. افراد مستقر در قرارگاه اشرف سالهای سال است که هیچگونه ارتباطی با دنیای بیرون نداشته و تحت کنترل شدید فیزیکی روزمره در نشست های فشار روانی موسوم به عملیات جاری مانیپوله میشوند.

رهبران مجاهدین، بی توجهی به خواسته ی منطقی خانواده ها 03 اردیبهشت 1387

رهبران مجاهدین، بی توجهی به خواسته ی منطقی خانواده ها

چرا شماها باید فدای آرزوهای بر باد رفته مسعود رجوی شوید. تا به فسیل در اشرف تبدیل نشده ای خوب فکر کن ما هم برای رهایی تو ازدست فرقه رجوی تمام تلاش خود بکار خواهیم گرفت و به تمام مراجع بین المللی مراجعه خواهیم کرد تا به امید خدا تو را از چنگال فرقه رجوی رها کنیم.

blank
blank
blank