جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
رهایی آقای منوچهر ساعی از بند فرقه رجوی 06 مرداد 1388

رهایی آقای منوچهر ساعی از بند فرقه رجوی

آقای منوچهر ساعی پس از 17 سال اسارت در فرقه رجوی در دفتر انجمن نجات کرمانشاه خانواده خود را ملاقات نمود و به آغوش گرم خانواده بازگشت.وی طی سخنانی اظهار داشت طی این 17 سال اسارت بارها زندانی و مورد شکنجه گروه تروریستی مجاهدین قرار گرفتم و در نهایت موفق به فرار از پادگان مخوف اشرف شدم.

مکاتبه ی بهار ایرانی با مسعود بنی صدر 25 اردیبهشت 1387

مکاتبه ی بهار ایرانی با مسعود بنی صدر

همه ما کم و بیش از آن گذشته خاطره هایی از این دست به ایام میانسالی آورده ایم. شاید خوش آیندترین این خاطره برای تو همان رفتن به اطاق پدر و آرام گرفتن در آغوشش و آن تک بوسه ای باشد که وعده گاهش فقط یکبار در سال و آن هم روز عید بوده است. از آن روزها تا اکنون میانسالی انبوه و انباشته از عیدهایی است که در پس هر کدامشان قد کشیده ایم و پشت لبمان سبز شده و بعد عاشق شده ایم. در این تجربه همگانی و شیرین اما یا به وصال رسیده ایم و یا به قول رولان تا پایان عمر در از دست دادنش حسرت خورده ایم. رشته کلام از دستم گرفته شد. داشتم می گفتم در این روزها و ایام مردم بی آنکه هم را بشناسند فقط می دانند ایرانی هستند و همین برای ادای احترام و خویشاوندی شان کافی است.

گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن 23 اردیبهشت 1387

گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن

خانم هشترودی! 11 دی ماه بی گمان در تاریخ ذهنی خیلی ها ماندگار خواهد ماند. ضربه ای که مجاهدین از این جدایی و دیدار دریافت کردند بسیار بیشتر از آنی بود که گمان می کردند. آنان در ابتدا سعی داشتند با سکوت در قبال جدایی شما آن را کم اهمیت جلوه دهند اما شما ضربه را از جایی به آنها زدید که گمانش را هم نمی کردند. البته شما نیز همانند تمامی جداشدگان می دانید که قطعا وقتی اعضای قدیمی و عادی باند رجوی از آن جدا شوند ترفند”مهره ی اطلاعات” و”جاسوس بودن” بدرقه ی راهشان می شود. اماجدایی یکی از اعضای شورای ملی مقاومت یعنی عمق فاجعه های فراوان برای فرقه ی رجوی، یعنی این که به زعم مجاهدین رژیم تا پشت درب اتاق خواب مسعود نفوذ کرده است و قطعا این مساله با بزرگنمایی و خیالبافی های باند رجوی درمورد بزرگ ترین اپوزیسیون رژیم آخوندی بودن! سال های نوری فاصله دارد.

می خواهم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم 16 اردیبهشت 1387

می خواهم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم

جمشید جان. به خداقسم دستم توان نامه نوشتن برای شما را ندارد ولی میخواهم چند سطری را برای شما ازته دل درکاغذ بنویسم ولی نمی دانم ازکجا شروع کنم. ازچند سال پیش که یک قطعه عکس ونامه دادی همان بود دیگرازتو هیچ خبری نداشتیم تا اینکه چند روزپیش ازانجمن نجات برایمان خبری ازتوآوردند وما هم خیلی خوشحال شدیم. راستی حالت خوبه. دل ما که برایت خیلی خیلی تنگ شده.

گفتگوی انجمن نجات با آقای نصوری 15 اردیبهشت 1387

گفتگوی انجمن نجات با آقای نصوری

طی مدتی که با سازمان بودم بارها خواهان ارتباط با خانواده ام شدم که میگفتند امکان تماس وجود ندارد. هر سال کارت تبریک عید مینوشتم و میدادم که بعدا فهمیدم هیچکدام را نفرستاده اند. تنها دو ماه قبل از جدای ام یعنی بعد از 18 سال در عراق خواستند که با خانواده ام تماس بگیرم که تعجب کردم چگونه امکان تماس فراهم شده است. بعدا معلوم شد که صرفا جهت جذب نیرو و پول بوده است. من آنزمان گفتم که من ردی از خانواده ام ندارم که تلفن های مرا آوردند ولی بعد به خودم ندادند و بردند. من با خانواده ام با محل های ساختگی درخواست فرستادن اقوام و پول کردم ولی وقتی به TIPF رفتم توانستم مجددا آنها را پیدا کرده و عین حقیقت را به آنها بگویم و درخواست هایم را منتفی کنم.

باورشان نمی شد از داخل زنگ می زنم 15 اردیبهشت 1387

باورشان نمی شد از داخل زنگ می زنم

بدلیل در لیست تروریستی قرارداشتن آنان در کشورهای آمریکا و اروپایی دیگر مثل قبل نمی توانند عکس العمل جدی داشته باشند و در صورت شکایت، شدیدا مورد برخورد پلیس قرار می گیرند ولی در رابطه با آمدنم برخورد کوچکی داشتند و چند نفر از نیرو های خود را به محل کارم به بهانه صرف غذا فرستادند من ابتدا اصلا آنها را نمی شناختم ولی موقع خروج با همکار ایرانیم شروع به صحبت کردند و سعی داشتند که با طعنه و تمسخر و توهین و… مرا نزد همکارم خراب کنند. آنها در واقع منتظر عکس العمل من بودند تا با من برخورد فیزیکی کنند که دوستم آنها را از رستوران خارج کرد.

گفتگوی انجمن نجات با محمد یوسف چاری زهی 08 اردیبهشت 1387

گفتگوی انجمن نجات با محمد یوسف چاری زهی

در قرارگاه اشرف تعداد زیادی از نفرات را سازماندهی کردند که از زاغه های مهمات عراقی ها که در نزدیکی قرارگاه اشرف بود مهمات به داخل قرارگاه بیاوریم. این موضوع با توجه به سنگین بودن مهمات کار طاقت فرسایی بود و می بایست با استفاده از شرایط شلوغی که بوجود آمده بود با حداکثر سرعت این کار را انجام میدادیم. وقتی آمریکایی ها آمدند و طبق فرمان مسعود رجوی تماما تسلیم محض شدیم ما را مجبور کردند تا تمامی آن مهمات را مجددا به زاغه هایی که آنها را از آن آورده بودیم برگردانیم و تانک ها و توپ ها و سلاح ها را هم تا آخر تحویل بدهیم.

نامه انجمن نجات به خانم فریبا هشترودی 04 اردیبهشت 1387

نامه انجمن نجات به خانم فریبا هشترودی

روشنفکرانی مثل شما که بر اساس تجارب شخصی خود هزارتوی سازمان را درک کرده اند قادرند که دست به اقداماتی بزنند تا این افراد را نجات داده و به دنیای آزاد باز گردانند. افراد مستقر در قرارگاه اشرف سالهای سال است که هیچگونه ارتباطی با دنیای بیرون نداشته و تحت کنترل شدید فیزیکی روزمره در نشست های فشار روانی موسوم به عملیات جاری مانیپوله میشوند.

مصاحبه سایت ایران قلم با آقای هادی شمس حائری – قسمت نهم 01 اردیبهشت 1387

مصاحبه سایت ایران قلم با آقای هادی شمس حائری – قسمت نهم

همانطور که گفتید فقط در ظاهر بنظر می رسد که حزب ملل اسلامی و جمعیت مؤتلفه دارای یک جهان بینی و فرهنگ مبارزاتی مشترک باشند اما واقعیت غیر از این است. حزب ملل اسلامی و جمعیت مؤتلفه اگر چه هر دو مذهبی هستند اما تفاوتهای بسیاری بین این دو وجود دارد. هیئت مؤتلفه در واقع ائتلافی از هیئت های مذهبی متعدد و فدائیان اسلام که بعد از وقایع 15 خرداد بوجود آمد است. مؤتلفه ای ها از یک برنامه مشخص که بتوان نام حزب به آن داد تبعیت نمی کردند و به آنها جمعیت می گفتند. آنها فاقد استراتژی مبارزاتی بودند و به سازماندهی و تشکیلات اعتقادی نداشتند و در همان چارچوب روابط سنتی بازار با هم تعامل و همکاری داشتند

فـریب نوروزی 20 فروردین 1387

فـریب نوروزی

بعنوان نمونه، رجوی در قسمت چهارم پیام نوروزی سال جاری تلاش دارد که گزارش مجامع بین المللی و جامعه اطلاعاتی آمریکا دایر بر صلح آمیز بودن فعالیت هسته ای ایران را غلط دانسته و جاسوسی و خیانت خود را اثبات و خود را منبع خبری موثق بداند.

گفتگوی با دو تن از نجات یافتگان از سازمان مجاهدین خلق 19 فروردین 1387

گفتگوی با دو تن از نجات یافتگان از سازمان مجاهدین خلق

تصویری که از سازمان داشتم آن چیزی نبود که در عمل دیدم. آنچه فکر میکردم با آنچه مشاهده کردم از زمین تا آسمان فرق میکرد. چیزی که خیلی بارز و شاخص بود مقوله خانواده بود که در بدو ورود اصلا اشاره ای به آن نکردند که خانواده دشمن مبارزه است. تحقیر و توهین روزمره رواج داشت و مدام توی سر افراد میزدند. هرگونه عاطفه و علاقه به غیر از در خصوص رهبری حرام بود. فرد را از خودش تهی میکردند. یک سره بحث های مزخرف در مورد زن میکردند که نهایتا حاصل آن این بود که همه زن ها ملک طلق مسعود رجوی هستند. آزادی زن که سازمان ادعا میکند دروغ محض است.

نامه شماره هفت – سری دوم – به دکتر مسعود بنی صدر 13 اسفند 1386

نامه شماره هفت – سری دوم – به دکتر مسعود بنی صدر

صحبت های این فرمانده با پیروانش در مقاطع مختلف فیلم بسیار جالب بود و از روی همان حرفهایی که رهبران فرقه ها به مریدانشان میگویند الگو برداری شده بود:”ما برترین و بهترین هستیم، ما خوشبختی و رهایی واقعی را بدست آورده ایم، دنیای بیرون پر از تباهی و فساد است

blank
blank
blank