درگذشت مادر فرزدان پورعابد از اعضای گرفتار در کمپ آلبانی مجاهدین حضور مسئول انجمن نجات گیلان در مراسم چهلم مادر فرزان پورعابد
حضور مجدد رضا رجب زاده در جمع خانواده های چشم انتظار گیلک – قسمت دوم
ودراین خصوص چند دیداروملاقات با نمایندگان صلیب سرخ وکمیساریای عالی پناهندگان وهمچنین چند مصاحبه با رسانه ها انجام دادم تا بتوانم درقدم اول حداقل خودم را قانع وارضاء کنم که درجبران خطاهای پیشین خود کاری کرده باشم. ازجانب دولت عراق وکمیساریا چند گزینه پیش پایم گذاشتند ومن مخیرشدم که یا مجددا به نزد مجاهدین برگردم ویا برای شروع یک زندگی جدید به ایران ویا خارجه بروم که گزینه اول طبیعی است که خیلی مسخره می نمود ولذاازهمان ابتدا تاکید کردم که قصد بازگشت به وطن عزیزو نزد خانواده خصوصا فرزندانم را دارم.
حضور مجدد رضا رجب زاده درجمع خانواده های چشم انتظار گیلک – قسمت اول
بعدازمعارفه فی مابین آقا رضا وخانواده های حاضردرجلسه که اشک وشادی خانواده های دردمند ازظلم وجوررجوی درهم آمیخته بود ؛ یکایک حاضرین ازبابت جدایی آقا رضا ازفرقه بدنام رجوی وبازگشتش به نزد خانواده خود به ایشان تبریک گفتند وشجاعت ایشان را ستودند که برغم موانع فیزیکی دیوارقطورسیم خارداروخاکریزوکنترل فکروذهن افراد اسیردردستگاه مغزشویی سراپا دروغ ونیرنگ توانستند به سلامت ازآن جهنم فرارکرده وبرای همیشه نجات پیدا کنند.
حضور خانواده نیکزاد رودسری در انجمن نجات گیلان
این اواخریک دهه پیشتر که صدام سرنگون شد وشماری ازاعضای ناراضی از رجوی کنده شدند و به ایران بازگشتند ما توانستیم خوشبختانه با انجمن نجات آشنا شویم وبا این واسطه برایش نامه بنویسیم که بارها درسایت نجات هم اطلاع رسانی شده است وایضا توانستیم همچنانکه اشاره کردم چندباربه عراق مسافرت بکنیم ولیکن هربارازمجاهدین فحش می خوردیم وبا چشمانی اشکباربه ایران برمیگشتیم. پدرومادرمان که طاقت دوری اسماعیل را نداشتند وعمرخود را به شما دادند.
رضا رجب زاده درجمع خانواده های چشم انتظارگیلک – قسمت پنجم
روزگذشته سومین جلسه دیدار شماری دیگرازخانواده های گیلک با آقارضا دردفترانجمن نجات گیلان دریک فضای کاملا دوستانه وصمیمی به وقوع پیوست وطی آن خانواده های اعضای اسیر و گرفتاردرقلعه الموت رجوی ازجمله داود (فرامرز) مرادخانی ؛ جبارصبایی ؛ اسماعیل پورمحمدعلی بازکیایی ؛ علی اصغرحاتم واسماعیل نیکزاد به استعداد 13 نفردردیداربا آقارضا به تبادل نظر پرداختند.
رضا رجب زاده در جمع خانواده های چشم انتظار گیلک – قسمت چهارم
خانم هاجر امدادی ماسوله مادر احمد وامین تلاوتی اسیران گرفتار در لیبرتی ضمن تایید ادعای آقا رضا مبنی برخیانت رجوی درحالیکه تصاویرعزیزانش را دردست گرفته بود دردمندانه گفت:” خواهش میکنم به من بگو فرزندانم را آنجا دیدی وحالشان چطوراست؟ من دیگر طاقت ندارم و اشک چشمانم خشک شده است
رضا رجب زاده در جمع خانواده های چشم انتظارگیلک – قسمت سوم
خانواده های محترم حاضردرجلسه که هریک سالیان هست که با انجمن نجات وآقای پوراحمد ارتباط فعال وتنگاتنک وصمیمی ودوستانه دارند وفعالیتهای مشترکی درراستای رهایی عزیزانشان ازتشکیلات مافیایی رجوی را رقم زدند دیگرطاقت نیاوردند و با هجمه عمومی اعلام کردند که قبل ازهمه ما ازشخص شما وسایراعضای انجمن ازبابت زحماتی که برای رهایی عزیزانمان متحمل ومتقبل میشوید تشکروقدردانی میکنیم
رضا رجب زاده درجمع خانواده های چشم انتظارگیلک – قسمت دوم
به دستورمسولین فرقه مجبورشدیم با ترکیب چند بنگال سالن های جلسه ونشست عملیات جاری درست کنیم وخلاصه هم وقت مان را پرمیکردند وهم اینکه به مقاصد شوم خود می رسیدند. هرچند درآن مدت شماری ازلیبرتی فرارکردند ولی این عمل براحتی امکان پذیرنبود وریسک داشت. درادامه طوری شده بود که نمی توانستیم دونفره صحبت بکنیم ویا تک نفرتردد داشته باشیم وهمان چارچوب های بسته وکنترل شده اشرف داشت درلیبرتی اعمال میشد که چنین هم شد.
رضا رجب زاده درجمع خانواده های چشم انتظارگیلک – قسمت اول
درابتدا آقا رضا با یکایک آنان بخوبی ارتباط برقرارکرد وآرزوکرد که فرزندان آنان نیزبتوانند روزی به آغوش شان برگردند وبدین صورت به چشم انتظاریشان مهرپایان زده شود. درمقابل خانواده ها نیزهریک بازگشت ایشان را به خاک وطن وآغوش خانواده تبریک وتهنیت گفتند وبرای این عزیزرسته ازچنگال رجوی آرزوی سلامت وموفقیت درزندگی جدیدشان کردند.
جبارجان، دلت برای ماسوله تنگ نشده!؟
جبارجان. آن روزگاران که درزندان اشرف بودید شاید برایمان پذیرفتنی بود که به دلایل گستره سیطره اوباشان رجوی امکان فرارنداشتی. قربونت برم الان که باهمت خانواده ها وفشاری که رجوی را واداربه عقب نشینی کرد توانستی به لیبرتی بروی و خیلی راحت میتوانی ازآنجا فرارکنی چونکه امثال توچنین کردند وهمین هفته پیش رضا رجب زاده که مدتی پیشترفرارکرده بود به ایران ونزد خانواده اش بازگشت وخانواده اش را خیلی خوشحال کرد یعنی تونمی خواهی پدرومادرپیرت را ببینی
خانواده حسن زاده چشم انتظارند
رضا جان. من برادرت محرم هستم برادر بزرگ تو. روزی نیست که مادر و کل بچه ها به یاد تو نباشیم. بعد از اسیر شدن تو من از سال 1382 برای دیدن تو و آوردن تو به آغوش گرم خانواده ات 7 بار به عراق آمدم و همیشه با دست خالی به خانه برگشتم و هیچ جوابی برای مادرمان نداشتم.
نامه خانواده خلیل حسینی به فرزند اسیرشان در فرقه رجوی
تو که آدم عاقلی بودی چگونه فریب این ها را خوردی. در جایی گیر کردی که نه راه پیش داری و نه راه پس. می دانم جوابی که می خواهی بدهی این است که می خواهیم مردم ایران را آزاد کنیم. خلیل جان مردم ایران نیازی ندارند که شما آزادشان کنید. مردم ایران دارند زندگی خودشان را می کنند و آن رهبرانی که تو و امثال تو دارید برای آنها بردگی می کنید جایگاه و پایگاهی در ایران ندارند.حال مردم ایران از این ها به هم می خورد. تنها فقط سر شما کلاه رفته
نامه آقای مرتضی بلالی به برادرش رضا، اسیر فرقه رجوی
چندین سال است که شما را ندیدم و از جانب شما طی این چندین سال نامه ای بدستم نرسیده که از احوال شما جویا شوم. من هم طی این چندین سال عمری از من گذشته.اما تفاوت من با تو این است که عمر من در کنار خانواده ام گذشته ولی تو برای هیچ و پوچ عمر خودت را به تباهی کشیدی.سئوال من از تو این است که طی این چند سالی که برای یک سری آدم های وطن فروش و دشمن مردم ایران کار کردی کجا را گرفتی؟

