قاسم جان زندگی را دریاب پیام عسگر نجف زاده به برادر اسیرش قاسم نجف زاده
به مناسبت روز زن تقدیم به مادران چشم انتظار اسیران تشکیلات رجوی
نامه صدیقه نجفی به فرزندش محمد جعفر نجفی در کمپ آلبانی پسرم سالهاست چشم انتظار آمدنت هستم
دنبال شنیدن خبر از دوستان برادرم که از فرقه جدا شده، هستم!
من می دانم که مسعود رجوی درآن زمان هم برادر من را هم مثل این بچه ها که برای کار یا تحصیل به خارج رفته بودند فریب داده واز احساسات او سواستفاده نموده والان دیگر گرفتار آن گروه کرده است. برای من از همه جهات تعجب آور است که برادرم را چرا لااقل به آلبانی منتقل نمی کنند؟!
از وضع برادر اسیرم در فرقه ی رجوی بی اطلاعم!
رجوی، برادرم و هم زنجیران اورا با وعده های دروغ زندگی بهتر دراروپا و یا برقراری آزادی وعدالت درایران به دام انداخته وآنها بعد ازحضور درتشکیلات این باند تبهکار، با درک واقعیات وگیر کردن درروابط بسته ومطلفا استبدادی رجوی، امید به رهائی وزندگی مستقل وآزاد را ازدست داده اند وما هستیم که باید با فشار آوردن به رجوی، امید به زندگی را درآنها زنده کنیم واین کار را با لحاظ” یک دست صدا ندارد”، باید با حضور در همایش خانواده ها و تهیه ی طومارها وبیانیه ها واقعی تر کنیم!
تنها امیدم برادرم محمدرضا، گروگان رجوی است!
همه ی انسان ها دنبال گم شده ی خود هستند و من هم که یک انسانم، دنبال برادرم محمد رضا میباشم. اودرسال 1367خانه را ترک کرد ومدتی بعد با حیرت وتاسف فهمیدیم که به خیل گروگان های رجوی پیوسته است! من خبر حضور او و سلامتی اش در تشکیلات رجوی را از زبان مهندس محمد رضا مبین شنیدم که زمانی گروگان رجوی بوده وموفق به خروج شده وبه تبریز برگشته بود. دیگر چیز بیشتری از برادرم نمیدانم.
خانم ندایی: سران رجوی بدانند من بدنبال فرزندم باز هم خواهم آمد
این بار نیز به سان دفعات قبل سران فرقه رجوی نگذاشتند پسرم را ببینم. ولی من تا جایی که حنجره ام یاری ام می کرد فریدون را فریاد زدم. و باز هم اینکار را خواهم کرد. این دفعه که جلوی لیبرتی بودیم، سران آنها یکسری را با صورت های پوشانده شده آورده بودند که بر علیه ما فحاشی کنند. اما من مادرم و پسرم را در بین آنها شناختم. دیدم که با صورتی پوشانده شده بین نفرات ایستاده بود و مرا ورانداز می کرد. آرام بود و شعار نمی داد.
چشم انتظاری دختر برای پدری که اسیر سازمان مجاهدین می باشد
خانم فاطمه علی میرزائی به همراه مادرش که مسعود رجوی خائن و مریم عضدانلو خونخوار، در یک حرکت زشت و ما قبل بشری با نام انقلاب ایدئولوژیک، خانم عباسی را از شوهرش که روزگاری تکیه گاه او بوده و پدر بچه هایش، به دفتر انجمن نجات آمدند و در مورد وضعیت رضا علی میرزائی سئوال مینمودند که آیا او نیز جزء کسانی است که به آلبانی منتقل شده و یا هنوز در جهنم لیبرتی اسیر خودکامگی رهبران هوسباز این فرقه ضدبشری گرفتار مانده؟
اسیری برادرم بدست رجوی، مرا دراسارت یک خبر نگهداشته!
من درهمایش اخیر خانواده های اسرا وفریب خوردگان رجوی درتبریز شرکت کردم که متوجه شدم کسان دیگری هم هستند که باوجود آگاهی ازحضور عزیز یا عزیزانشان درتشکیلات رجوی، موفق به تماس با آنها نشده اند. بعضا هم سرنوشتی نظیر مرا دارند. کسانی که با این سازمان نشست وبرخاستی داشته اند همه به نوعی گرفتارند با شدت وضعف هایی که دراین مورد وجود دارد!
ملاقات با خانم شهربانو مرندی دردفترانجمن نجات گیلان
خانم شهربانو مرندی ؛ مادر”خسروسلیقه دار”عضواسیر و تحت کنترل فرقه رجوی درتیرانا درملاقات با مسئول انجمن نجات ضمن محکوم کردن اعمال ضدانسانی رجوی ها درخصوص به اسارت کشاندن اعضای خود افزود:” فرزندم برای ادامه تحصیل به کشورآلمان مسافرت کرده بود که طعمه رجوی ها شد وبا ترفند ودروغ وحیله ومکر به عراق ناامن وزندان های ساخته وپرداخته رجوی کشانده شد. طی سالیان گذشته به کرات با تقبل رنج سفرومشقات فراوان دراطراف واکناف اسارتگاه مضمحل شده اشرف به اتفاق سایرخانواده های هم درد ساکن شدم…
نامه جمعی ازخانواده های چشم انتظارشالیکارگیلک به آقای بوجارنیشانی
ما شماری ازخانواده های اعضای گرفتاردریک فرقه مخرب کنترل ذهن موسوم به سازمان مجاهدین خلق MKO)) هستیم. هستند عزیزان دربندمان با سابقه 14 تا 34 سال اسارت درفرقه مذکورکه با دنیای آزاد خاصه خانواده هایشان مطلقا ارتباطی برقرارنکردند واساسا اطلاعی ازبیرون ازچارچوب وحصارعینی وذهنی ایجاد شده توسط رهبرستیزه جوی گروه مجاهدین خلق ندارند…
مصاحبه ندای حقیقت با خانم نرگس بهشتی بعد از برگشت از عراق
همانطور که اطلاع دارید ماه گذشته حدود ۳۰ نفراز خانواده های دردمند اسیران لیبرتی بعد از ماه ها تلاش و درخواست به دولت عراق به بغداد رفتند و توانستند چندین بار به جلوی درب لیبرتی بروند. اگر چه موفق به دیدار وملاقات نشدند ولی توانستند صدای خود را به رسانه ها و مجامع بین المللی برسانند. در این رابطه مصاحبه ای توسط خانم سنجابی با خانم نرگس بهشتی ترتیب یافته که نظر خوانندگان را به آن جلب می کنیم …
فرقه ای که ۳۴ سال است که نگذاشته خبری ازبرادرم داشته باشم!
ما رهبران سازمان با القا کردن این مسئله که تو بدون سازمان نخواهی توانست زندگی کنی واگر به ایران هم برگردی اعدام میشوی، موفق به ترساندن ونگهداری برادرم درتشکیلات مافیایی خود شد.دراین 34 سال گذشته ما ابدا نامه ای ازاو دریافت نکرده وحتی یکبار هم صدای او را ازتلفن نشنیده ایم واین درحالی است که رجوی که اطرافیانش را اینقدر محصور کرده، ادعای آزاد کردن ما مردم ایران را دارد!!
دیدار با پدر رنج دیده ی محمد هاشم نوری
این خانواده عمیقا از بابت وضعیت فرزندانشان نگران می باشند. آقای نوری گفتند من نیز مثل سایر پدر و مادران دیگر دوست داشتم فرزندانم در کنارم باشند. من ومادرش نگران سرنوشت آنها هستیم و این موضوع بر درد و رنج ما افزوده است. در گذشته تمام اقوام افسوس زندگی و بچه های مرا می خوردند ولیکن الان باید افسوس بخورم حتی یکی از فرزندانم در کنار ما نیستند.حتی برای رفتن به دکتر با مشقت زیادی روبرو هستم و تمام زحمت من روی دوش همسرم می باشد. صحبت های آقای نوری غم فراوانی برای شنونده ایجاد می نماید…
بعد از گذشت ۲۸ سال، آیا میتوانم امیدی به دیدار مجدد داشته باشیم؟!
درسال 83 که با جدا شده های باند رجوی ملاقات داشتیم، دونفر ازاینها برادرمان را میشناختند وخیلی خوشحال شدیم که خبر سلامتی اش را دریافت کردیم. این خبر خشک وخالی برای مدتی مایه ی خوشحالی ما بود و 11سال گذشت که این خبر خیر هرگز تکرار نشد! برادران بهادری که اخیرا از لیبرتی به ایران بازگشتند، برادرم را نشناختند وما این بار ناامیدترازگذشته به خانه برگشتیم!

