ورود به قرارگاه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت دوم
زندگی در کنار خانواده، موهبتی که دوباره نصیبم شد دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک
دفتر بغداد و جاذبه های مبارزه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت نهم
در قسمت قبل از تصمیم نهایی ام برای بازگشت به ایران گفتم. روز 26 مهرماه 84 به من وهشت نفر دیگر اطلاع دادند ساعت چهار بامداد فردا با هلی کوپتر بسمت مرز ایران پرواز خواهیم داشت. در تشکیلات مجاهدین خلق که بودیم تبلیغات زیادی در طی این سالها در رابطه با اجبار کردن زنان به […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت اول
روایت زندان ابوغریب روایت تمامی اعضایی است که روزی تمامی وقت، زندگی و جوانی خود را صادقانه برای رجوی گذاشتند. اما همین اعضا وقتی روزی تصمیم گرفتند تا بدنبال زندگی خودشان بروند زخم خیانت و نامردی رجوی بر تنشان نشست. رجوی ادعا می کرد که ورود هرکس به فرقه اش سخت اما خروج از آن […]
واکنش مدیر عامل انجمن نجات به فیلم سرهنگ ثریا
ابراهیم خدابنده عضو سابق سازمان مجاهدین خلق که اکنون مدیر عامل تشکلی به نام انجمن نجات برای جدایی اعضای این فرقه است، در گفتوگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران توانا درباره فیلم سرهنگ ثریا گفت: موضوع فیلم سرهنگ ثریا تاکنون راه به سینمای ایران نداشته است. خانواده های اعضای سازمان مجاهدین خلق که رنج های بسیاری […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت هشتم
در قسمت قبل از تصمیم دوستم برای بازگشت به ایران گفتم. صحبت های دوستم بدجوری من را متعجب و کلافه کرده بود! اصلا نمی توانستم باور کنم که او به ایران برگردد! ما بارها با یکدیگر در رابطه با ضرورت رعایت مرز سرخ ها که مهم ترین آن نرفتن به ایران بود صحبت کرده بودیم. […]
خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت چهاردهم
در قسمت قبل از ترک اشرف گفتم. همه نفرات مقر را جمع کردند و گفتند آماده حرکت شوید. از پادگان اشرف حرکت کردیم و به سمت بیابانهای عراق حرکت کردیم. محل استقرار ما محلی بود بنام جبه داغ. ما در پراکندگی بودیم و خبرهای بمباران مقرها به گوشمان می رسید. نفر پرسنلی هر روز در […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت هفتم
در قسمت قبل از صحبت با یکی از افراد جداشده در تیف گفتم که از نحوه پیوستنش به مجاهدین خلق با من صحبت کرد و از آشنایی با دختری گفته بود که او را به عراق و اشرف کشاند. او در ادامه داستان خود گفت: “روزها بi سرعت می گذشت ولی هیچ خبری از آمدن […]
از پیوستن تا رهایی – قسمت هجدهم
در قسمت قبل تا آنجا گفتم که مرا برای نشست مریم و مسعود صدا کردند. ابتدا فکر کردم تنها هستم و در ذهنم هزاران سوال بی جواب بود. اما کم کم متوجه شدم که 15 نفر از اعضای غیر مجاهد دیگر هم هستند. در همان نشست قرارگاه باقرزاده، رجوی با مقدمه ای در خصوص نیروهای […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت ششم
در قسمت قبل تا آنجا گفتم که بعد از اولین تماسم با خانواده ام ، سوالات زیادی در ذهنم ایجاد شده بود که در تنهایی به آنها اندیشیدم. اما حالا احساس می کردم بعد از سالها برای انبوه سوالاتی که رجوی در ذهن ما القاء کرده بود و طی این سالها بر دوش و روح […]
۶ آبان ماه، شروع اسارت ۲۰ ساله ام در تشکیلات رجوی
روز شش آبان برای من روز خاصی است، روزی که با هزاران امید فکر می کردم برای آزادی مردم ایران هر چند کوچک گامی بر می دارم ولی چه سود که این امید به یاس و ناامیدی تبدیل شد و در چاهی فرو رفتم که بازگشت از آن بسیار سخت بود و هر چقدر زمان […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت پنجم
در قسمت قبل از اولین تماس با خانواده گفتم. صدای مضطرب وهیجان زده ای در گوشم پیچید. علی تو هستی؟ برادر عزیزم کجا بودی در این سالها؟ بغض در گلویش بود. صدایش لحظه ای قطع شد. هق هق گریه امانش نمی داد . قدری که آرام گرفتم سوالات من شروع شد. دلهره عجیبی در مورد […]
۶ ماه حضور در زندان فرقه بر من چگونه گذشت – قسمت پایانی
در قسمت قبل توضیح دادم که چگونه نسرین سعی کرد با مظلوم نمایی مرا از تصمیمم برای جدایی از تشکیلات، منصرف کند. صبح روز بعد از برگشت از نشست نسرین، فرید از مسئولین نزد من آمد و گفت گزارشی برای خواهر نسرین نوشتی؟ وی فکر می کرد صحبت های شب قبل نسرین روی من تاثیر […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت چهارم
در قسمت قبل به این موضوع اشاره کردم که تحت تاثیر تبلیغات فریبنده مجاهدین ما برای حفظ جان خانواده هایمان تمایلی برای برقراری تماس از خود نشان نمی دادیم تا برای آنها مشکل امنیتی بوجود نیاید. به هر ترتیب در جریان یکی از تماسها، دوستم که با خانواده اش در شمال تماس گرفته بود، از […]

