خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت هفتم
در اوایل تیر ماه 83 بعد از اینکه مریم رجوی از زندان در فرانسه آزاد شد تمامی نفرات اشرف در سالن اجتماعات گرد هم آمدیم. من در آنجا علی رضا خوشنویس را دیدم و چون قبلا از او خواهش کرده بودم در مورد 2 نفر از رفقایم اطلاعاتی کسب کند، سرصحبت را با وی باز کردم. او تلویحا به من گفت: آنها خیلی وقت پیش سازمان را ترک و الان نزد آمریکائی ها هستند. پرسیدم چرا این خبر را شش ماه پیش به من ندادید و او در جواب گفت که: سادات به من گفته بود که تو اگر متوجه این مسئله بشوی دیگر در سازمان نخواهی ماند
سعید ماسوری زندانی چگونه ازبرنامه ی ماهواره ای بی بی سی اطلاع پیدا کرده است؟!
جریان برنامه ی چندی پیش ماهواره بی بی سی که طی آن به طور مرموزانه ای تلاش شد که مهره ی کم ارزش پرویز ثابتی (مقام امنیتی معروف دوران پهلوی دوم) به نام فراستی و با دادن عناوین مهم دردستگاه جهنمی ساواک به خود، بی رحمی ساواک را درحد زدن ضربات سیم کابل به کف پای زندانیان – که از نظر او اهمیتی ندارد – محدود کند، سبب دادن سوژه به دست گماشته های رجوی شده تا یک دوجین مقاله ومطلب دراین باره منتشر کنند واین روند همچنان ادامه داشته باشد!
خوب بود به سخنرانی اوباما واظهارات جان کری توجه میکردی!
حالا که حدودی از واقعیات را فهمیده ای تلاش کن که بیشتر بفهمی وبدانی که مثلا اصرار کنگره برای رد این توافق، نتیجه ای جز ایزوله کردن خود آمریکا نخواهد داشت وآنها باوجود پول هایی که از دوایر صهیونیستی دریافت کرده اند تا از ایده های ضد بشری نتانیاهو دفاع کنند، ره به جایی نخواهند برد ودیگرانی که درپشت صحنه حضور دارند، این اجازه را نخواهند داد که با این منزوی شدن، آمریکا ارزش دلارهای خود را ازدست داده ودچار مشکلات مضاعف گردد!
یعنی شما ها ابدا زخمی وارد نکرده اید؟!
مطلب مورد بررسی، نوشته ایست بقلم آقای محمد السلمی که در روزنامه ی الوطن عربستان چاپ شده و رسانه های باند رجوی ترجمه اش کرده و برای مثلا بهره برداری سیاسی، دررسانه های خود منتشر نموده اند.مخاطب مقاله آقای دکتر ظریف وزیر امور خارجه ی ایران است.در قسمتی از این نوشته که ظاهراً نوشته ای از دکتر ظریف را مورد انتقاد قرار داده است، میخوانیم…
مجاهدین درباتلاق آلبانی
هر هفته 15 نفر، دریک سال حدود 720 نفر خواهد بود واین به معنی فریب خانواده ها وبه خصوص نفرات در لیبرتی است اما نمی داند که این عمل فقط مثل یک مسکن موقتی است و بین نفرات ایجاد تناقض میکند.بعد از آن در لیبرتی اختلاف رده ای پیش خواهد آمد ومجدداً داستان طعمه که رجوی می گفت ما وهمه نفرات از آن عبور کردند ولی الان خودش طعمه را وارد تشکیلات روبه پایان خود می کند. شاید این هم یک حکمت است که اسرا بدانند که رجوی آزادی آنها را نمی خواهد بلکه مرگ آنها را با این خروج قطره چکانی در عراق دنبال می کنند!..
بیان مشکلات وارائه راه کار درست، عیبی دارد؟!
باند رجوی جزئی جداناپذیر از این دارندگان سوء نیت است که هرگز هیچ منطق محکمی آنها را قانع نخواهد کرد که دراصل برای قانع شدن هم نبوده که وارد معرکه ی سیاست شده اند! هر اثبات وادله ای برای این جماعت وفرقه ی عجیب آورده شود، ابدا کار ساز نیست چرا که آنها برای گوش دادن جهت فهم مسائل وارد گود نشده وبه چیزی جز کسب قدرت بلامنازع و تملک اقلا تمامی خاک ایران!، راضی نخواهند شد!
برقص درآمدن فرقه ی رجوی با ساز قبلا کوک شده!
باند رجوی اما، بدون توجه به تحولات بوجود آمده ومستظهر به حمایت و نقشه های زنجیره ای نئوکان های آدم کش وجهانخوار بازهم به معده ی خود صابون مالیده وقول تحریم های جدید حقوق بشری داده که برای صدها بار نشان دهد که اینها هرگز نخواهند توانست تحلیل مشخصی ازاوضاع مدام تغییر یابنده داشته باشند!
اوکه همیشه تمارض میکرد، حالا مقاله نویس شده است!
باتوجه به وسعت محل برگزاری وباعطف نظر به گزارش خبرنگاران بیطرف، حداکثر 20% شرکت کنندگان دراین بازی خیمه شب بازی مسعود فرموده ی مریم تابان، که جمعیتی حدود 800نفر میتوانست باشد، حضور داشتند، ایرانی بودند که حتی اگر بفرض محال هیچکدام از اینها را هم جزو پاداش وحق الزحمه گیران ندانسته و موافق، عضو ویا هوادار باند رجوی بدانیم، درمقابل خیل ایرانیان مقیم خارج ازکشور ونیز خارجی های شرکت کننده در” ویلپنت” عددی بشمار نمیآیند وحتی سه برابرش هم بکنیم، بازهم نخواهیم توانست این تجمع را” کهکشان گونه”؟! ارزیابی کنیم!!
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ۲۸
واکنش بیمارگونه دارودسته تروریست رجوی در قرارگاه باقرزاده و شادمانی و رقص و پایکوبی به جهت فروریختن برج های دو قلوی تجارت جهانی و کشته شدن هزاران نفر شهروند بیگناه امریکائی رخدادی ست که باید منحصر به فرد بودن آن را کشف و بدون تشبیه آن به رویدادی در گذشته در پی دریافت و واکاوی آن به شیوه ای نو و تاملی عمیق بود. آنچه که می توان در رابطه با رفتار شادمانه تروریست های رجوی در واکنش به حادثه یازده سپتامبر از آن یاد نمود، نوعی وقاحت و ابتذال بشری است
خوشبختانه ما همیشه اشرف و لیبرتی را زندان بحساب آورده ایم!
برای اینکه خواننده همه ی مطلب آقای رضایی را بخواند وبا دیدن نام بتول رجایی آنرا به کناری نگذاشته ولعن ونفرین نثارش نکند، این بهداد خان ما تا آخرین جمله سوم شخص غایب را بکار میبرد وخواننده را مجبور به خواندن تمام مطلب میکند که البته جریان رنگ کردن گنجشگ وقالب کردنش بجای بلبل- البته در سطحی بزرگتر ومزورانه تر- را تداعی میکند ومیخواهد سورپریزی برای آخر نوشته اش داشته باشد که موفق نمیشود وخواننده درآخرکار، خشمگین ازاین شیوه ی مزورانه ی او در مییابد که همان جریان معروف” بالا رفتیم…پایین رفتیم… قصه ی ما دروغ بود” است که تکرار شده در شکل وقیح اش!
معنی نشر این اخبار و تفاسیر متضاد، چیزی جز استیصال است؟!
ما با وجود اینکه درایام” پیشا مذاکرات” مکررا اعلام داشته بودیم که باند رجوی سخت بر قدرت لابی خود ومخصوصا اسرائیل امیدوار است ومی پندارد که به کمک آن که خواهد توانست جلوی هراقدام مثبت را گرفته و تنش وجنگ ویرانگری را در ایران ومنطقه توسعه دهد، به نان وآبی خیالی برسد، اما انتظار اینهمه خودزنی ودستپاچگی ناشی ازعدم تحقق آرزوهای ضدبشری این گروه را با این شدت وحدت که باند رجوی بنمایش میگذارد، نداشتیم!
خاطراتی از عمر هدر رفته در فرقه رجوی – قسمت ششم
موج اعتراض نفرات جدید از وضعیت یکنواخت به اوج خود رسیده بود که آنها مجبور شدند تمامی نفرات جدید را به یک G.F منتقل کنند. ما درخواست خروج کردیم که آنها گفتند ارتش آمریکا هنوز حاضر به قبول نظرات جدا شده نیست. عدم پافشاری من نسبت به خروج بیشتر بخاطر حمید و ایرج بود. چون آنها از هیچ خبری نداشتند و درخواست هایی مکرر من برای ملاقات با آنها به جایی نمی رسید. فقط میگفتند که آنها وضعشان خوب است و جای نگرانی نیست. به همین دلیل من نتوانستم در اولین گروهی که بچه ها در شهریور ماه 82 از سازمان جدا شده و به کمپ ارتش آمریکا رفتند، بروم و منتظر اخبار در مورد ایرج و حمید بودم.