چهارشنبه, ۱۹ آذر , ۱۴۰۴
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت ششم 21 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت ششم

در قسمت پنجم نوشتم که برای ادای سوگند و تعهد به نشست مسعود برده شدیم و در ادامه نیز روند آدم ربایی فرقه از دو تن از وابستگانم را نوشتم و اما ادامه ماجرا: من را در بهمن ماه 1381 با 15 نفر دیگر که اکثرا بچه های ترک زبان بودیم، به قرارگاه 15 به […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت پنجم 19 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت پنجم

در قسمت چهارم توضیح دادم که بصورت مرتب و البته با شیوه های غیرانسانی در پذیرش زیر ضرب بودم و بد رفتاری های وحشیانه کما فی السابق با من ادامه داشت و در یک کلام حرف این بود که ربات وار و چشم وگوش بسته فرامین را اجرا کرده و حرف نزنم، اما ادامه : […]

سالگرد ۱۷ ژوئن ضربه به دژ شیطان، مبارک – قسمت سوم و پایانی 18 خرداد 1401

سالگرد ۱۷ ژوئن ضربه به دژ شیطان، مبارک – قسمت سوم و پایانی

در قسمت دوم گفتیم که سازمان مجاهدین خلق با انواع ترفندهای رذیلانه فرامین خودسوزی صادر می کرد و اعضاء و هواداران را برای اعمال فشار و شانتاژ به سمت خودسوزی در خیابانها سوق می داد و اما ادامه : سازمان ضدجاسوسی فرانسه D.S.T این پرونده را که بالغ بر هزاران صفحه می شد با جدیت […]

آلنا دوهان اسرار هویدا کرده و رجوی ها اگر دست شان برسد او را میکشند 18 خرداد 1401

آلنا دوهان اسرار هویدا کرده و رجوی ها اگر دست شان برسد او را میکشند

سازمان دیدبان حقوق بشر که یک تشکیلات آمریکایی بوده و همواره سعی وافر دارد که گزارش های خود را بنفع این سلطه گر اصلی تهیه و ارائه نماید، خانم آلنا دوهان پروفسور رشته حقوق بین‌الملل در دانشگاه دولتی بلاروس و گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور تحریم‌های یکجانبه را متهم ساخته که در حین انجام […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت چهارم 17 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت چهارم

در قسمت سوم تا آنجا گفتم که من را از محل ورودی به پذیرش نفرستادند، به این بهانه که تو مورد امنیتی داری و باید به قسمت اطلاعات ارتش بروی تا برخی ابهامات روشن شود! و اما ادامه داستان تلخ زندگی من . . . این همه پلیس بازی ها، گویا برای این بود که […]

سالگرد ۱۷ ژوئن ضربه به دژ شیطان، مبارک – قسمت دوم 16 خرداد 1401

سالگرد ۱۷ ژوئن ضربه به دژ شیطان، مبارک – قسمت دوم

در قسمت اول گفتیم که مریم رجوی به جرم های متعدد و سنگین تروریستی در بزرگترین کشور مدعی حقوق بشر دستبند به دست راهی زندان شد. و به قول شاعر: بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر/ دیدی که چگونه گور بهرام گرفت… و اما ادامه : ما در عراق و قرارگاه اشرف، هنوز دستگیری مریم […]

سالگرد ۱۷ ژوئن ضربه به دژ شیطان، مبارک – قسمت اول 11 خرداد 1401

سالگرد ۱۷ ژوئن ضربه به دژ شیطان، مبارک – قسمت اول

سال 1382 ما همه در اشرف، در بدترین شرایط روحی و جسمی و در سانسور خبری شدیدی بسر می بردیم، هیچ خبری هم از مسعود رجوی و مریم رجوی نبود، نه اینکه نگران جان آنها باشیم، بلکه برعکس منتظر بودیم آن اتفاق میمون و مبارک به وقوع بپیوندد تا بلکه اسارت اجباری ما پایان پذیرد. […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت سوم 11 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت سوم

در قسمت دوم توضیح دادم که در بی خبری کامل از آینده و سرنوشتم بودم و اینکه بالاخره چه خواهد شد؟ بعد از سیزده روز مرا به طبقه پائین زندان اطلاعات عراق بردند و مرا تحویل فرد دیگری دادند و اما ادامه ی ماجرا: مرا از زندان اطلاعات خارج کردند و به سمت دفتر سازمان […]

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سی و یکم 10 خرداد 1401

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سی و یکم

قسمت سی ام این سلسله یادداشت ها، عمدتا به نقل قسمتی از سخنانم در مقابل کمپ اشرف گذشت. در این قسمت هم که بخش پایانی این خاطرات من در مورد این ملاقات هاست، بطور طبیعی به نقل ادامه سخنانم خواهم پرداخت : “… حالا من میخواهم واقعیات حاکم برعملکرد سازمان مجاهدین خلق را در محک […]

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سی 08 خرداد 1401

ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سی

در بخش بیست و نهم این سلسله یادداشتها، از نحوه رسیدن به کمپ اشرف، شرایط آنجا و حضور در پای میکروفن و بیان درد دلهایم مطالبی عنوان کردم. در روز دوم، برای نخستین بار سخنان ضبط شده خانم بتول سلطانی را از بلندگوها شنیدم و متوجه شدم حدسم در مورد روابط مسعود رجوی با برخی […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت دوم 08 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت دوم

در قسمت اول توضیح دادم که چطور بعد از یک احساس شکست در زندگی شخصی تصمیم به خروج از کشور گرفتم و رسیدم به اینکه بعد از خروج از مرز، در محاصره چند عراقی مسلح گرفتار شدم و حال ادامه ی ماجرا… *** در بازداشتگاه اطلاعات عراق با دو نفر اعدامی و یک قاچاقچی هم […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت اول 07 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت اول

اواسط سال 1380 بود که ازدواج کردم اما به دلایل متعدد زندگی مشترک موفقی نداشتم. بعد از مدتی تصمیم گرفتم به هر قیمتی که شده زندگی جدید را در خارج از ایران آغاز کنم. من تا حدی با شرایط اخذ پناهندگی از کشورهای دیگر آشنایی داشتم. می دانستم که کیس سیاسی بیشتر قابل قبول است […]

blank
blank
blank