یک نامه کوتاه خانوادگی، تیری بر قلب رجوی
یک مطلب منتشر شده در رسانه های رجوی نشان میدهد که یکی از خانواده های گرفتار نامه ای به فرزندش نوشته و عید نوروز را به او تبریک گفته و ابراز امیدواری کرده اند که تماس تلفنی یا بهتر از آن ملاقاتی باهم داشته باشند. این مسئله کاملا طبیعی و پیش پا افتاده، باند رجوی […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت شانزدهم
چند قسمت قبلی این سلسله یادداشت ها، به برگزاری مراسم یادبود برادر زاده ام یاسر اکبری نسب که معترض جدی مناسبات ضدانسانی متداول در اشرف بود و به این گناه در کمپ اشرف کشته و سوزانده شد، اختصاص یافت. این روزها و ماه های تلخ نیز مانند سایر ایام عمر گذشت و سکوتی ظاهری در […]
ایامی که تحمل اسارت در زندان های رجوی را سخت تر می کنند
در قرارگاه العماره در سال 1377، عصر یک روز بسیار گرم تابستانی، داخل قرارگاه صدای یک رگبار ممتد بگوش رسید، بدو بدوها زیاد شد و فرماندهان در مسیر شلیک مستقر شدند تا کسی وارد آن صحنه نشود، حجت عزیزی در جلوی اسلحه خانه ، بعد از پایان گشت اضلاع و قبل از تحویل سلاح، گلنگدن […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت پانزدهم
در قسمت چهاردهم این سلسله خاطرات به بخشی از سخنرانی ام در مراسم یادبود قتل فجیع برادر زاده ام یاسر که به دست باند رجوی انجام گرفته شده بود، پرداختم. به علت اهمیتی که این سخنرانی، هم از بابت اعلام این جنایت وهم نشان دادن شناختی که مخصوصا در عرض این سه سال از ماهیت […]
چهارشنبه سوری مبارک
به امید پایان غروب غم بار چهارشنبه سوری های اشرف برای عزیزان دربندمان در غروب آخرین سه شنبه اسفند ماه هر سال، برای گردگیری افکارمان، آتشی می افروزیم تا کینه ها را بسوزانیم، زردی خاطرات تلخ و بد را به آتش سپرده و سرخی عشق و زندگی را از آتش بگیریم. یکی از غم انگیزترین […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت چهاردهم
قسمت قبلی این خاطرات تلخ و اندوهناک با نقل بخش هایی از سخنرانی اینجانب پایان یافت و اینک بار دیگر بر آنم که پاراگراف های دیگر از این متن را که در زمان خود بصورت وسیعی رسانه ای شد، نقل کنم: “همه ی ما میدانیم که این جوانان اسیر و کم اطلاع به این خاطر […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت سیزدهم
قسمت 12 این خاطرات به نحوه برگزاری یادبود فوت فاجعه بار یاسر در خانه های برادرانم در تهران اختصاص داشت. چند صباحی بعد مراسم یادبود دیگری در تبریز با حضور تعدادی از فامیلها از تهران، سراب و تبریز و با کمک انجمن نجات مرکز و تبریز برگزار شد و چون جنبه رسانه ای پیدا کرده […]
در هر دادگاهی رجوی محکوم است
یکسال قبل، در همین ایام بود که شعبه بین الملل دادگاه کیفری تهران، در دو روز به استماع شکایت شاکیان جدا شده از فرقه ی جهنمی رجوی پرداخت. این حرکت منسجم جداشدگان بقدری کاری و محکم بود که لاجرم مسعود رجوی با حرکتی شتابزده و باز هم طبق معمول نسنجیده، وارد گود شد و جداشدگان […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت دوازدهم
قسمت 11 این خاطرات به نحوه اعلام مصیبتی که بر اثر مرگ فجیع یاسر برای خانواده ما مستولی شده بود، اختصاص داشت و در آنجا توضیح دادم که این خبر دهشتناک توسط یکی از بستگان و در خانه برادرم سید مجتبی در تهران داده شد و چه شیونی برخاست. برادر زن و فرزندان این برادرم […]
انقلاب انسان را زیبا می کند؟
دیروز دریکی از سایت های فرقه ی منحوس رجوی مطلبی را دیدم که نوشته شده بود:” مقاومت انسان را زیبا می کند ” و عکس هائی هم از مقاومت مردم اوکراین گذاشته بودند! بی اختیار یاد جمله پر کاربردی در تشکیلات افتادم که مدام می گفتند: “انقلاب انسان را زیبا می کند! ” که ترجیح […]
ماجراهای درخواست ملاقات در کمپ اشرف – قسمت یازدهم
در قسمت دهم این خاطرات آوردم که چگونه 6 نفر از اعضای خانواده ام فروردین 1384 به همراه یک کاروان زیارتی به عراق رفته و یک روزی از کاروان جدا شده و به اشرف رفتند و به دیدار برادرم سید مرتضی و دو پسرش نائل شده و بر اثر عصبانیت پدرم که ناشی از تبلیغات […]
فنری فشرده که در آلبانی رها شد
اکثر نیروهای مخالف سازمان که سالها فرصت جدایی به آنها داده نشده بود، طی سالهای بعد از جنگ در عراق، در فرصت های مختلف از این سازمان جدا شدند، این تعداد بالغ بر 1000 نفر می شد، نیروهای دیگر در سازمان دو دسته بودند دسته اول منتظر فرصت بهتری بودند و بیشتر راغب به جدایی […]